توضیحی پیرامون وصف حب و عشق
و بالجمله: لازم است در این مقام به اینکه ملاک محبت و عشق چیست؟ و تأکد و تشدد حب چیست؟ و مناط احبیت و حبیبیت چیست؟ و قوه و ضعف عشق از چیست؟ تنبیه کرد.
البته حب و محبت از اوصاف حقیقیۀ ذات الاضافه است؛ حبیب، حب و محبوب، عشق و محبت لازم دارد و ملاک محبت، ادراک کمال در محبوب است. اگر کمال محبوب ضعیف باشد و یا ادراک کمال معشوق ضعیف گردد و یا مدرک کمال ضعیف باشد، حب و عشق ضعیف تر خواهد بود و اگر مدرک قوی و شدید باشد و ادراک قوی و مؤکد گردد و کمال محبوب کامل باشد، حب قوی و متأکد و اشدّ خواهد گردید. مثلاً اگر برهان اتمّ بر ثبوت کمال محبوب قائم شود حب زیادتر خواهد بود از صورتی که برهان ضعیف بر ثبوت آن قائم شود.
و الحاصل: قوت ادراک در قوت حب دخیل است و همچنین اگر کمال محبوب قوی باشد، حب قوت می گیرد، مثلاً اگر انسان معتقد باشد که یک علمی است که در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 139
صورتی که آن را فرا بگیرد احوال و کیفیات ماورای طبیعت را خواهد دانست و از عالم غیب با خبر شده و به خارج از محیط مادیات، دانا خواهد شد، آن علم به واسطۀ این کمال، محبوب تر گشته و عشق به آن قوی تر می شود.
و هکذا اگر عاشق قوی الوجود شدید الکمال باشد عشق به کمال زیاد و شدید می شود. این است که در مورد محبت به خداوند عالم، اختلاف درجات اولیاء الله به میزان درجۀ معرفت و ادراک آنها به حضرت حق می باشد، مثلاً چون ادراک حضرت ختمی مرتبت که در بین موجودات ممکنه، وجود اکمل و اشدّ است، به حضرت حق و حقوق حق بیشتر بوده؛ لذا حب وی به حق بیشتر بوده است و هنگامی که شخص محبِ چیزی باشد، به آثار و متعلقات محبوب محبت پیدا می کند و از حب به شی ء، حب و عشق به آثار شی ء که صورت تنزل حب به شی ء است تولید می شود. لذا انبیا و مرسلین به واسطۀ ادراک کامل خود، همان عشق و محبت شدیدی که به حضرت حق دارند نسبت به آثار و متعلقات او هم دارند و الاّ معقول نیست پیامبری هزاران زحمت را متحمل گردد به این امید که کسی را هدایت کرده و از ضلالت برهاند. از اینجاست که حقیقةً حضرت خاتم، ما را بیشتر از خودمان دوست دارد؛ لذا اگر کسی قبول هدایت نمی کرد، حضرت رسول اکرم از غایت محبت به وی از اینکه او در ضلالت مانده، نفس مبارکش ضیق و دلش می سوخت. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهٰذَا الْحَدِیثِ أسَفاً» چرا که بیش از همه، کمال مبدأ را ادراک می کرده و در نتیجه بیش از همه به او محبت داشته است و نیز به متعلقات و آثار محبوب که ظل اوست، عشق زیادتری داشته است. و چون ذات حضرت حق اشد الوجود و فوق التأکد و حقیقت وجودیه و واجب الوجود و صرف الوجود است، کل الکمالات و فوق الکمالات و صرف الادراک و شدید الادراک است و لذا حب شدید و عشق وجوبی دارد و در مرتبۀ ذات، کمالات ذات خود را به علم و درک حضوری و امتن ادراک، ادراک می نماید. و استشعار شی ء به ذات خود، کمال درک است؛ چون ذات برای ذات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 140
به نحو حضور جمعی و بدون شائبۀ غیبت، مدرک و منکشف است. پس حضرت حق که به درک تام التمام، مدرک اتمّ کمالات فوق التمام ذات خویش است، عاشق تجلیات و جمال جمیل مطلق خود بوده و چون عاشق ذات است و بذاته و به علم حضوری که عین ذات است، مدرک کمالات ذات است، و کمالات عین ذات است ـ چرا که صرف الوجود است و صرف الوجود عین تمام کمالات است ـ پس عاشق و محب ذات است. درک و ادراک عین ذات است و مدرک و محبوب و معشوق هم عین ذات است پس همو عاشق، همو عشق، همو معشوق، همو ساقی، همو می و همو جام است.
صیاد همو، صید همو، دام همو، دانه هموست ساقی همو، می همو، باده و پیمانه هموست
و بالجمله: شنیدی که اراده، عین رضا به مراد است و وجود صرف، عین رضا و عشق به ذات و آثار است. «إذا کان الغالب علی العبد الاشتغال بی، عشقنی و عشقته، فإذا عشقنی و عشقته رفعت الحجاب فیما بینی و بینه ...».
بلی، چون لفظ عشق لفظی است که در هاضمۀ کسانی که به اصطلاحات عرفا آشنا نیستند به تحلیل نمی رود، آنها از شنیدن لفظ عشق وحشت می کنند. لذا باید از آن به حب تعبیر نمود که به ذهن مأنوس تر است گرچه حب هم به معنای عشق است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 141