مقصد سوم الهیات
بیان اقوال مختلف در علم باری
نظریه معتزله در علم واجب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نظریه معتزله در علم واجب

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی ذکر الأقوال فی العلم و وجه الضبط لها

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

نظریه معتزله در علم واجب

نظریۀ معتزله در علم واجب

‏معتزله که علم را از مقولۀ اضافه می دانند به ثابتاتی که نه معدوم و نه موجودند قائل‏‎ ‎‏شده و گفته اند: آنها دارای تقرری هستند که علم خداوند به آنها تعلق گرفته است.‏‎[1]‎

‏حاصل کلام اینکه: مبنای نفی و انکار علم الله به ذات خویش و انکار علم خدا به‏‎ ‎‏معدومات، دانستن علم از مقولۀ اضافه است؛ چنانکه قول ثابتات از نتایج و ثمرات‏‎ ‎‏التزام به همین قول است؛ زیرا معتزله دیده اند که نمی توانند بگویند: خدا به معالیل‏‎ ‎‏معدومۀ خود، عالم نیست؛ لذا به ثابتات که نه معدوم و نه موجودند، قائل شده اند.‏‎ ‎‏ولیکن اکنون به اثبات رسیده که علم ـ یعنی آنچه به حمل شایع صناعی علم است ـ‏‎ ‎‏وجود است و هر چه از کمالات و صاحب خیرات هست، حقیقت وجود است؛ لذا‏‎ ‎‏علم تحت هیچ یک از مقولات داخل نیست. چنانکه وجود، جوهر و عرض و کمّ و‏‎ ‎‏کیف و اضافه و انفعال نیست؛ هر چه کمال است، وجود است و وجود سرتا پا کمال‏‎ ‎‏است و حضرت حق، صرف الوجود است.‏

‏بنابراین: صرف الکمال و صرف القدره و صرف الاراده و عالم به ذات خویش‏‎ ‎‏است؛ چون ملاک علم حضور است و علم، حضور الشی ء لدی الشی ء است و مراد از‏‎ ‎‏«لدی الشی ء» این نیست که چیزی با چیز دیگری باشد و «لدی» به معنای اضافی هم‏‎ ‎‏نیست تا مضاف و مضاف الیه و اضافه پیش آید و در نتیجه علم و معلوم و عالم غیر هم‏‎ ‎‏باشند، بلکه معنای «حضور الشی ء لدی الشی ء» عدم غیبت است.‏

‏البته در اعلی مرتبۀ حضور، حضور ذات شی ء به خودش است و اگر شیئی سبب‏‎ ‎‏شی ء دیگر شد طبق قاعده علم به ذات، علم به سبب خواهد بود و علم به سبب، علم‏‎ ‎‏به مسبب می باشد. و این علم، مجرد، عقلانی و بیرون از مکان و زمان بوده و با‏‎ ‎‏معدومیت معلول در زمان فعلی و موجودیتش درآینده فرقی در مسأله پیدا نمی شود؛‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 153

‏چون گفتیم علم از زمان و مکان و ماده و موضوع و لواحق بیرون است چنانکه قضیۀ‏‎ ‎‏منجم از این قبیل است، و چنانکه براهینی در هندسه برای اثبات قضایا اقامه شده است‏‎ ‎‏و اینکه در مثلث زوایای حاده اش مساوی با دو زاویۀ قائمه است، برهانی بوده و با‏‎ ‎‏قطع نظر از اینکه موجود یا معدوم باشد، قضیه این طور است، و اگر یک میلیون سال‏‎ ‎‏بعد یک مثلث حادة الزوایا موجود شد، این طور است، و هکذا علم به تساوی شب و‏‎ ‎‏روز در اول فروردین حاصل است، چه اینکه چهار سال بعد یا ده سال بعد و یا هزار‏‎ ‎‏سال بعد باشد. و بالجمله: وجه بیان علم حضرت حق به معدومات و ذات خویش این‏‎ ‎‏بود که گفته شد.‏

‏معتزله برای تصحیح علم باری به معدومات بنابر مبنای خود که علم را از مقولۀ‏‎ ‎‏اضافه می دانند به ثابتات متقرره قائل شده اند و گفته اند: ثابتات در خارج و عین، نه‏‎ ‎‏معدوم و نه موجودند و هیچ رشحۀ وجودی در آنها نیست. و این قول شاید نظیر قول‏‎ ‎‏عرفا در اعیان ثابته باشد.‏‎[2]‎

‏قول اول به وجدان و ضرورت و به ادلۀ اصالة الوجود مزیّف است؛ زیرا چیزی غیر‏‎ ‎‏از وجود متحقق نیست و چیزی که نور وجود به آن سرایت نکند، در مرتبۀ عدم و‏‎ ‎‏ظلمت بحت و نابودی بوده و به هیچ نحو تحقق ندارد، و تحقق حق طلق وجود است‏‎ ‎‏و ثابتات غیرمعقول است و اگر خیری باشد لابد به صبغۀ وجود مصبوغ بوده و الاّ عدم‏‎ ‎‏بحت و صرف ظلمت خواهد بود. این است که سابقاً گفتیم: ثابت با موجود مرادف‏‎ ‎‏است و ثبوت با وجود مرادف است.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 154

  • )) رجوع کنید به: شرح مواقف، ج 2، ص 190؛ اسفار، ج 6، ص 181 و 182.
  • )) رجوع کنید به: فتوحات مکیه، ج 3، ص 257؛ شرح فصوص الحکم قیصری، ص 18 ـ 22؛ جامع الاسرار، ص 198 و 559 و 560؛ و نیز اسفار، ج 6، ص 181.