نظریۀ اتصال و دو شعبۀ آن
و اما قول به اتصال: در اینجا هم دو دسته شده اند، گرچه هر یک باز به شعبی منشعب شده اند ولکن در خود این قول به اتصال دو رشته است: یکی اینکه علم غیر متحد با ذات است، و دیگر متحد با ذات است.
اما شعب قول اول: یک قول به بعضی از فلاسفه از قبیل ابی علی و ابی نصر نسبت داده شده که قائل شده اند علم خداوند ارتسامی است به این معنی که صور علمیه حق مرتسم در ذات و زاید بر او و متصل به اوست.
شیخ الرئیس گفته است: گاهی معنای معقول از شی ء موجود اخذ می شود، مثل اینکه ما از فلک با رصد و حس، صور معقوله را اخذ می کنیم، یعنی وجود بوده و ما صورت را از وجود تعقل می نماییم.
و گاهی صورت معقوله از موجود اخذ نمی شود، بلکه برعکس است، یعنی موجود خارجی از او تحقق یافته است، مثل معماری که عمارتی را تصویر می نماید و صورتی از آن در ذهنش مرتسم می شود، سپس طبق آن صورت وجود خارجی را ایجاد می کند.
و الحاصل: یک دفعه چیزی وجود خارجی دارد و ما او را می بینیم فعقلناه، و یک دفعه عقلناه ثم اوجدناه.
بر این اساس می گوییم: تمام صور غیرمتناهی نظام عالم، ازلاً و ابداً به نحو قیام صدوری در خداوند متعال مرتسم بوده و آن صور متصل به ذات و زاید بر ذات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 159 می باشد، سپس بر طبق آن صور نظام عالم به وجود خارجی تحقق می یابد.
و این قول با نظریۀ عموم و کأنّ جماعت موافق است؛ چون اگر از قائلین به این قول بپرسیم: علم خدا چگونه است؟ می گویند: عین ذات است ولی عینیت را تصور نکرده اند و چه بسا نتوانند تصور کنند؛ زیرا تصور آن از تصدیقش مشکل تر است ولکن ایشان بدون تصور تصدیق کرده اند. البته نظریۀ عموم ارتسام به نحو حلول است ولی در این قول ارتسام به نحو صدور است.
و بالجمله: عوام الناس، بلکه بعض العلما در مقام پاسخ به سؤال از کیفیت علم باری، بلاتصور می گویند: علم عین ذات اوست ولکن در مقام اعتقاد، به ارتسام حلولی قائل شده اند. منتها چیزی را بدون تصور تصدیق کرده اند و آن چیز زبانزد ایشان در تکلمات دینی است و آن اینکه علم حق عین ذات اوست.
و بالجمله: قائلین به اتصال علم حق تعالی دو شعبه شده اند:
یکی به نحو اتصال و زیادت بر ذات؛ چنانکه شیخ الرئیس و فارابی و انکسیمایس ملطی به ارتسام علم باری قائلند.
و دیگر اینکه: علمِ حق غیر او نیست، بلکه عین اوست و صور معقولۀ علمیۀ حق با ذات او متحد است و به نحو انضمام نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 160