اشکال لزوم اتحاد معالیل با ذات حق و دفع آن
بلی، باید اشکالی را که به این بیان متوجه می شود رفع نماییم: تقریب اشکال این است که لازم می آید این معالیل عین حق باشند؛ زیرا اینها علم خداوند هستند و علم خدا با خدا متحد است، پس دریچۀ وحدت وجود باز می شود.
استلزام در وجودات به معنای علیت است؛ مثلاً اگر بگویند «الف» بوجودها نه بماهیتها مستلزم وجود «ب» است، معنای استلزام، علیت است، ولی استلزام در باب ماهیات به معنای علیت و معلولیت نیست.
برای حضرت حق دو علم است: یکی در مرتبۀ ذات، که آن علم حق به ذات خویش است که قبلاً گفتیم این علم به سبب است که مستلزم علم به مسبب می باشد، و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 173 دیگر علمی است که معلولِ علمِ به ذات است و آن علم فعلی است.
صاحب منظومه از این دو علم به «علمه تعالی بالاشیاء بالعقل البسیط» و «الاضافة الاشراقیه» تعبیر آورده و سپس علم فعلی را مقدم داشته است.
علم فعلی حق عبارت از نظام وجود از عقل اول تا مرتبۀ هیولای اُولی است و این علم است که منفصل از ذات و غیر متحد با ذات است.
اگر بخواهیم کاملاً این معنی برای ما روشن شود، باید علم انسان را تفتیش و تحقیق نماییم.
انسان دارای دو علم است: یک علم در مرتبۀ ذات که آن عبارت از ملکۀ بسیطۀ متحدۀ با نفس مجردۀ بسیطۀ انسانی است و در این مرتبه تکثر راه ندارد. این مرتبه به نحو ملکۀ مجرده با ذات نفس متحد بوده و به اعتبار آن ملکۀ متحدۀ با نفس، به شخص می گویند: «انّه عالم» با اینکه هیچ یک از صور مفصّلۀ قضایا در او نبوده، بلکه نسبت به آنها ذهول و غفلت داشته و در حال نوم یا اشتغال به چیز دیگری می باشد که در آن حال هم دارای این ملکۀ بسیطۀ مجرده هست. این علم متحد با نفس بوده و هیچ کثرتی ندارد و در عین حال که با نفس متحد است، نفس در بساطت و وحدت خود باقی است.
علم دیگری که انسان واجد اوست، علم تفصیلی است که به اضافۀ اشراقیه بوده و قضایا در آن مرتبه به نحو تفصیل از یکدیگر ممتاز می باشند و این مرتبه از علم نفس، عبارت از معالیل نفس است که به خلاقیت نفس مخلوق می باشند و تمام ملاک علم، چنانکه سابقاً گذشت، عبارت از حضور معلوم نزد عالم بوده و اشد مراتب حضور، حضور معلول عند العله می باشد، البته در قضیۀ علم به ذات، اطلاق حضور تسامح است؛ چون آنجا باب وحدت است.
بالجمله: وقتی ملاک علم حضور بود، هرچه حضور بیشتر باشد، علم قوی تر بوده و عالم، اعلم ومعلوم، معلوم تر می شود و اشدّ مراتب حضور حضورِ معلول نزد علت است. ودر حضور لازم نیست حاضری و ذاتٌ ثبت له الحضور باشد تا حاضر به
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 174 توسط چیز دیگری برای آن چیزی که نزد او حضور دارد کشف شود، بلکه حضور عین ملاک علم است و علم حضور نزد عالم است. و جهت اینکه گفتیم اشد مراتب حضور، حضور معلول برای علت است این است که معلول بما هو معلول ربط به علت بوده و از علت منفک نمی باشد تا اسباب حجاب در کار باشد.
پس صور ذهنیه معالیل نفس می باشند و با اینکه علت، موجودی در قشر و حجاب ماهیت است و وجودی مقید و محفوف به ماهیت است و همچنین معلول، یعنی صورت ذهنیه، موجودی در ورای حجاب ماهیت و ظلمت کثرت است و وجودی متقشر به قشر ماهیت است و ماهیت ملاک حجاب و ستر و غیبت است. و با اینکه نفس این گونه نیست که تمام ذاتش علیت بوده و حیثیت دیگری غیر حیثیت علیت نداشته باشد، بلکه یک جهت علیتی دارد و همچنین تمام ذات معلول هم تمام حیثیت معلولیت را دارا نبوده، بلکه واجد یک نحوی از معلولیت نسبت به نفس می باشد، ولیکن چون ملاک علم حضور است، با وجود این حجابها از طرفین و پای بندی علت به حجاب ماهیتی نفس و مقید بودن معلول به ستر ماهیتی صورت ذهنیه، انسان حقیقةً می گوید: عالم هستم، نه بالعرض و المجاز.
مثلاً انسانی که می داند «الواحد نصف الاثنین» و «النار حارّه» و وجود تفصیلی این قضایا در ذهن او موجود است با اینکه «الواحد نصف الاثنین» یا «النار حارّه» با این مفهومی که دارند غیر نفس آن است، ولی چون وجود ذهنی این قضایا معلول نفس اوست، او عالم به آنهاست. و این طور نیست که این قضایا حاضر بوده و چیز دیگری ملاک کشف آنها برای انسان و مناط علم انسان به آنها باشد، بلکه خود وجود آنها علم نفس است.
وهکذا اگر وجود ذهنی انسان، قضیۀ «الفرس حیوان صاهل» باشد که با خلاقیت نفس در ذهن ایجاد شده است، با اینکه این وجود ذهنی مکتنف به مفهوم حیوان صاهل است و این ماهیت موجب حجاب است؛ زیرا غیر از ماهیت نفس است و بین او و ماهیت نفس بینونت و غیاب است، ولیکن چون آن وجود ذهنی که این ماهیت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 175 مکتنف به اوست معلول نفس است، خود این وجود، علم نفس است و چیزی که چیز دیگری سبب کشف او برای نفس باشد نیست.
علم تفصیلی نفس، همان صور ذهنیۀ مفصله است که معالیل نفس می باشند و علم تفصیلی نفس عین این معالیل بوده، بدون اینکه چیز دیگری واسطه باشد؛ زیرا ملاک در علم غیر از حضور چیز دیگری نیست، اگرچه مانند مشائین قائل شویم که صور اشیاء در ذات احدیت مرتسم بوده است، باز ملاک حضور است؛ زیرا عرض به نحو حلول، قائم به موضوع خود می باشد و وجود عرض قائم و متقوم به موضوعی است که از او مستغنی می باشد و نسبت به او یک نحوۀ علیت دارد و همین حضور عرض نزد موضوع ملاک علم است و در حقیقت خود این حضور، عین علم است و این طور نیست که عالمی و معلومی و چیز دیگری به نام حضور باشد، بلکه قیام عرض به موضوع عین حضور بوده و این شی ء متقوم، به تمام ذات، علم آن چیزی است که به او وابسته می باشد.
وبالجمله: گرچه در علم حق، به صور مرتسمه قائل شده و بگوییم که ذات باری به توسط صور، عالم به این نظام وجود عینی است، بازهم لابد حضور آن صور نزد ذات، مناط علم ذات به آن صور بوده و خود آن صور علم خداوند می باشند و حضور صور نزد ذات به خاطر این است که صور حالّ در ذات و عارض بر آن و معلول او می باشند و علیت و معلولیت تمام ملاک حضور است و معلول به تمام ذات در پیشگاه علت حضور دارد؛ چون تمام ربط به اوست.
این بود که در مورد نفس گفتیم: با تشابک به جهات ظلمانی و حجابها و ماهیات از طرف علت، یعنی نفس و از ناحیه معلول، یعنی صور ذهنیه؛ چون بین نفس و صور یک نحوه علیت و معلولیت ضعیفی هست؛ لذا صور، علم نفس و معلوم نفس می باشند و این طور نیست که علمی ورای آنها باشد تا صور به واسطۀ آن علم، معلوم نفس باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 176 اگر موجودی در مرتبۀ ذات صرف الوجود باشد، تمام ذاتش حیثیت علیت بوده و همۀ ذات در مقابل علیت قرار خواهد گرفت و این طور نیست که دارای حیثیاتی بوده و به یک حیثیت مقابل علیت بوده و به حیثیات دیگر مقابل با آن نباشد، بلکه به تمام ذات مقابل علیت و علم و قدرت خواهد بود.
و خلاصه: در مرتبۀ ذات تمام علت بوده و جهت دیگری ورای جهت علیت در او نبوده و به هیچ وجه پای بند حجاب و ستری نبوده و در قشری نخواهد بود؛ زیرا ماهیت نداشته و ذاتش نسبت به اشیاء، اشد مراتب اقتضا را داراست.
بالجمله: در طرف علت این نحو از تمامیت علیت بوده و در ناحیۀ معلول هم هیچ ملاک حجابی نیست و ابداً این معلول هم ماهیتی نداشته و ورای حیثیت معلولیت حیثیت دیگری نیز ندارد و به تمام ذات و تمام حیثیت معلولیت دارد؛ زیرا معلول آن علت، وجودات متقیدۀ خاصۀ محدوده به حدودات نیست که هر کدام یک صادر و معلولی باشند، بلکه معلول او یک وجود مرسل و محیطی است که عبارت است از فیضه المقدس الاطلاقی.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 177