لزوم تمحّض در هر فن و عدم خلط با فنون دیگر
البته در هر فنی اگر خلوص و تمحض کلمات در آن نباشد اختلاط حاصل می گردد، هر مذاق و هاضمه ای با هر فنی که آشنا می شود، باید از مسائل آن فن تغذیه نماید و الاّ اگر به هاضمه ای غیر آنچه به او عادت کرده، چیزی وارد شود، نمی تواند آن را تحلیل نماید. لذا عرفایی که مطالب عرفان را از غیر راه کشف و شهود و ذوق و سیر عملی، به صورت استدلال درآورده اند، هم با عرفان محض و هم با فلسفۀ محض، مخالفت کرده اند.
بنابراین: اگر هر یک از عارف و فیلسوف مسلک خالص خود را در پیش گیرند، دیگر بین آنها خلافی نخواهد بود؛ زیرا هر کدام از آنها، از اول مشرب خود را جدا کرده و گفته است: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ».
ولی اگر عارف متفلسف، یک قدم از راه خود بیرون رفته و از فلسفه استقبال نماید، یک پای خود را بر روی عرفان و پای دیگر را بر روی فلسفه گذاشته است و در این صورت با عرفان و فلسفه، هر دو مخالفت کرده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 200
چنانکه محقق قونوی، عارف حکیم منش، وقتی در تحقیق صادر اول وارد شده است در مخالفت با حکما گفته است: صادر اول فیض منبسط و وجود ابسط و غیر محدود است، در صورتی که در این نگاه، ورود در کثرت است، یعنی قول به صادر و مصدر و نسبت صدور و صادر اول و ثانی تا آخرین مرتبۀ وجود که کثرات است بوده و همچنین وجود را صاحب مراتب دیدن و برای هر مرتبه ای حکمی قائل شدن بوده و دیدن ماهیات در این کثرات و حکم کردن بر آنها می باشد که همان نظر به کثرت و دیدن مراتب در عالم وجود است و عارف در این نگاه هر برهانی که برخلاف کثرت اقامه کند، نسبت به اعتقاد او الحادی خواهد بود.
و بالجمله: به انسان و حیوان و عالم عقل و عالم ملک و عالم ملکوت و صادر و مصدر و اضافۀ صدوری قائل شدن، استغراق در کثرت است؛ زیرا با لحاظ صادر بودن وجودی که از مصدری لا متعین و معیِّن غیر، نازل شده باشد، باید انتساب صدوری بین صادر و مصدر ملاحظه شود، که لابد در این ملاحظه نظر به کثرت خواهد بود. و همچنین برای وجود، مراتب قائل شدن و نظام عالم عقل و ملکوت و طبیعت را به یکدیگر مرتبط دیدن به عنوان صدور یکی از دیگری و تشکیل سلسلۀ منتظمۀ مترتبه به صورت الاشرف فالاشرف، از عقل اول تا هیولای اُولی و از مرتبۀ شدیدۀ وجود تا مرتبۀ ضعیفه و آخرین نقطۀ نزول نور وجود با نهایت ضعف و محدودیت، این
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 201
ملاحظات موجب وقوع در کثرت است.
و در عین استغراق در کثرت، حکم وحدت به کناری رفته و در بیغوله می ماند و در عین نظر به کثرت، قول به وجود منبسط و حکم کردن به وحدت و عدم تشکیک در مراتب وجود و دیدن یک هویت حقیقیۀ بسیطه به نحو ابسط حکم به متناقضین است و لذا در صورت قائل شدن به وجود منبسط در این نظر لابد باید امری انتزاعی و اعتباری را از سرتاسر نظام وجود، از رأس نقطۀ مخروط وجودی عالم امکان تا قاعدۀ منتهای مخروط، انتزاع و اعتبار کرد.
و بالجمله: بعد از نظر در اینکه وجودات محدوده ای به نحو علّی و معلولی مترتب بر یکدیگر می باشند، ملاحظه کردن یک وجود ابسط، و بدون تفاوت مراتب در آن، نگاه با چشم احول است که یک را دو یا دو را یکی می بیند، بلکه بعد از نظر به کثرت، اگر کسی بخواهد به ابسطی که نسبت به همۀ این کثرات بسط دارد قائل باشد، لابد باید آن را مفهوم انتزاعی وجود دانسته که از نظام وجود منتزع گشته و فقط مفهوم اعتباری غیرحقیقی می باشد.
حتی اگر به نور آفتاب هم تشبیه کنند، باز هم در نظر به کثرت نمی توان به یک وجود ابسط قائل شد؛ زیرا نور محدود در این اتاق و نور محدود در آن اتاق، فعلاً با توجه به حدودات، در حقیقت تکثر دارد.
و بنابر عقیدۀ فلاسفه که به مراتب وجود قائل بوده و «اول ما صدر» را عقل اول می دانند و بنابر نظر ایشان که به صادر و مصدر تا آخرین مرتبۀ نور قائل شده اند، وجود به کلی واقع در کثرت بوده و نظام عالم وجود با ترتیب علّی و معلولی تشکیل می یابد. و فلاسفه از اینکه به آنها گفته شود: موجود محدود از صرف الوجود بما انّه صرف الوجود و غیرمحدود صادر نمی شود، جواب می دهند: از علت صرف، وجود معلول بما انّه موجود محدود صادر نمی شود، بلکه وجود معلول بما انّه موجود صادر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 202
می شود، منتها از احکام معلولیت این است که معلول در مرتبۀ ثانیه از وجود واقع می شود.
عقل اول، تام الکمال والفعلیه بوده و تمام حیثیات کمالیۀ مراتب نازله در او به نحو اعلی بوده و تمام شؤون کمالیۀ معلولِ صادر از خود و موجودات پایین تر از خود را دارا می باشد و به این معنی ابسط از جمیع اشیاء است در عین حالی که صادر اول است و از ناحیۀ مبدأ، جعل صدوری به وجود او تعلق یافته است.
البته وجودی که از غیر صادر می شود گرچه بما انّه محدود از او صادر نمی شود، ولکن از احکام علیت و معلولیت این است که معلول در مرتبۀ ثانیه قرار گرفته؛ چنانکه علت در مرتبۀ اول واقع می باشد و معلول وجودی است که متضیق از وجود علت بوده و فاقد کمال او می باشد ولیکن مبدأ اراده نکرده است که وجود متضیق را افاضه نماید، بلکه ارادۀ علت و جهت مقتضیه در آن مقتضی اصل وجود معلول است، منتها چون وجود علت در مرتبۀ اُولی است لابد وجود معلول در مرتبۀ ثانیه قرار خواهد داشت. از این تضیق و محدودیت قهری، ماهیت اعتبار می شود. و حد در عالم طبیعت که نور وجود در آن، اشراق کمتری دارد به طوری ظهور دارد که از جملۀ مرتکزات و عقاید راسخۀ عمومی است و هرچند براهین بر اصالة الوجود اقامه شود ولی در مرحلۀ ایمان قلبی، قلب ماهیات را دیده و انسان کثرت را که از احکام ماهیات است مشاهده می کند.
و بالجمله: بنابر عقیدۀ حکما که برهان بر آن هم تمام است، وجود صاحب مراتب بوده و سلسلۀ علّی و معلولی در او ثابت می شود.
بنابراین: بعد از نظر به کثرت، وجود منبسط را صادر اول دانستن و به یک واحدی ابسط از جمیع مراتب وجود، قائل شدن، خلط بین عرفان و فلسفه است و بنابر عقیدۀ عرفا که به وجود منبسط و ابسط قائلند نمی توان به وجود منبسط صادر گفت؛ زیرا صدور و صادر و مصدر با ذوق عرفانی مطابق نبوده و آنها صدور را عین ظهور دانسته
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 203
و در تحقق به یک هویت صرف الوجود قائل می باشند.
و این نظر یک ذوق و قریحه و بارقۀ الهی می خواهد که بتواند ماهیات را اعدام دانسته و برای آنها حکمی قائل نباشد.
البته مطالب عرفا فوق برهان بوده و برهان وافی به آنها نیست. و اهل تصوف گویند: تا شهود و کشف حاصل نشده و بارقۀ الهی در قلبی متنفذ نگردد، نمی توان فهمید که عرفا چه می گویند و اگر کسی بدون ذوق عرفانی چیزی گفت، مثل حکم پینه دوز محله است در بحث ترتب، که حکمش بدون تصور موضوع و طرفین قضیه است.
این است که چون ما عارف نیستیم از روی براهین فلسفی به مراتب علّی و معلولی قائل هستیم و در این نظر، کثرت و حکم ماهیت غالب می باشد و از جهت فقدان کمال مرتبۀ اُولی و واجب الوجود در صادر اول که موجودی در مرتبۀ ثانیۀ وجود است، مفهومی انتزاع می شود که در حقیقت از محدودیت صادر اول است و این حد به جعل جاعل نبوده بلکه از احکام معلولیت می باشد و صادر اول واجد کمالات مراتب نازله از خویش می باشد و هکذا تا به آخرین معلول عالم برسد.
پس از اثبات این کثرات با برهان فلسفی می گوییم: علم حق به ذات خود بما انّه سبب للاشیاء، علت علم به معالیل خویش است و تا آخر برهان ادامه می دهیم.
چنانکه در صور علمیۀ ذهنیه گفتیم: صورت علم به قضایا علت علم به صور نتایج است و در هیچ کدام از این دو علم شائبۀ مجازیت نیست.
و بالاخره می گوییم: وجودات عینیه با این تفاصیل عینیه، عین علم فعلی حق می باشند.
بعد از تتمیم مطلب چون عبارت کتاب در این بحث قابل تعرض است لذا متعرض آن می شویم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 204