مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
توهم لزوم تکثر در علم تفصیلی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

توهم لزوم تکثر در علم تفصیلی

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توهم لزوم تکثر در علم تفصیلی

توهم لزوم تکثر در علم تفصیلی

‏توهم گردیده است که باید این علم تفصیلی به نعت کثرت باشد، و اگر کشف اشیاء‏‎ ‎‏در مرتبۀ ذات به نحو تفصیل باشد باید کشف به نعت کثرت متحقق باشد.‏

‏این توهم فاسد است؛ زیرا چنانکه گفتیم ماهیات اعتباری بوده و واقعیت نداشته و‏‎ ‎‏علم حقیقی به آنها تعلق نمی گیرد و کثرت نیز امری اعتباری بوده و واقعیت ندارد؛‏‎ ‎‏چون در خارج چیزی غیر از وجود متحقق نیست و آنچه در خارج تحقق و نفس‏‎ ‎‏الامریت دارد، تنها وجود است و این گونه نیست که غیر از اصل وجود این و آن،‏‎ ‎‏چیزی دیگری باشد و کثرت به واسطۀ آن چیز تحقق و نفس الامریت داشته باشد،‏‎ ‎‏چنانکه ماهیات در نظر ما چنین است و گمان می کنیم همان طور که وجود نفس‏‎ ‎‏الامریت دارد، آنها هم در خارج ما بازاء داشته و تحقق و نفس الامریت دارند، و در‏‎ ‎‏نتیجه گمان می کنیم کثرت در عالم تحقق دارد.‏

‏و این خطاست؛ زیرا در مورد ماهیات وضع بدین منوال است که مفهوم انسان به‏‎ ‎‏وجود ذهنی، صورت ذهنیه پیدا می کند و این از کوتاهی نظر عقل است که نمی تواند‏‎ ‎‏حقیقت را تشخیص دهد. مثل تخیلی که در مورد خطای حس دارد که عدم نور را‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 229

‏ظلمت دیده و گمان می کند که ظلمت چیزی است با اینکه عدمِ نور است و صورت‏‎ ‎‏ذهنیۀ آن مفهوم و ماهیات به فعالیت نفس در ذهن متنوّر می باشد و در وجود ذهنی‏‎ ‎‏است که گمان می شود این کاشف، نفس الامریت داشته و منکشفی دارد که این‏‎ ‎‏صورت ذهنیه از او حکایت می کند و حال آنکه این جز خیال چیزی نیست و علمی‏‎ ‎‏است که مطابق ندارد و علمی که مطابق ندارد، علم نیست و ما گمان می کنیم که‏‎ ‎‏علم است.‏

‏و الحاصل: در عالم چیزی غیر از وجود، مانند ماهیت و تعین و کثرت و عدم،‏‎ ‎‏واقعیت ندارد و آنچه متحقق است اصل وجود است.‏

‏و معنای کشف تفصیلی این است: ذره ای از وجود هر کجا باشد، متحقق بوده و‏‎ ‎‏هست و می باشد؛ چون وجود هویتی بسیط بوده و یک حقیقت می باشد و چیزی غیر‏‎ ‎‏او نیست و در مرتبۀ ذات، اصل وجود و ذرات وجود، منکشف می باشد. البته این طور‏‎ ‎‏نیست که چیزی با او خلط شده باشد؛ چرا  که در حقیقت چیزی که با وجود خلط شده‏‎ ‎‏باشد نیست؛ چون عذر کثرت و ماهیات و عدم را خواستیم، که آنها چیزی نیستند و‏‎ ‎‏تمام تحصل و تمام تحقق، حقِ طلقِ وجود است.‏

‏لذا با تقریبی که در مثال گذشت گفتیم: علم به قضیۀ وحدانی «النار حارّه» تفصیلاً،‏‎ ‎‏علم به تمام حقیقت ناریه است و ذره ای از اصل و حقیقت نار از حیطۀ این علم مجرد،‏‎ ‎‏یعنی علم به «النار حارّه» خارج نیست، جز اینکه حکم کنی که نارهای آفریقا حار‏‎ ‎‏است و نار اروپا حار است و نار آمریکا حار است و نار جهنم حار است، ولکن حدود‏‎ ‎‏هم چیزی که متعلق علم باشد نیست. ذره ای از نار جهنم هم از حیطۀ علم مذکور خارج‏‎ ‎‏نیست و نار جهنم از حیث حقیقت و هویت ناریه در حیطۀ آن علم داخل می باشد و‏‎ ‎‏علم به قضیۀ طبیعیۀ «النار حارّه» به تمام ذرات نار محیط است، از هر کجا تولید شود و‏‎ ‎‏در هر کجا باشد و در هر زمانی حاصل شود. البته حدود زمانی و مکانی و سببی، از‏‎ ‎‏حقیقت ناریه خارج است و آنچه از حقیقت ناریه خارج است تحت کاشفیت «النار‏‎ ‎‏حارّه» نیست ولیکن اصل ذات و اصل هویت نار، محاط «النار حارّه» بوده و‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 230

‏«النار حارّه» کاشف از اوست؛ ولو عالَم ازلاً و ابداً پر از آتش باشد. و همین طور علم به‏‎ ‎‏صرف الوجود در مرتبۀ ذات کاشف از تمام وجودات است، البته کاشف از حیث‏‎ ‎‏محدودیت موجود نیست، بلکه کاشف از حقیقت وجود است و ذره ای از وجود بما‏‎ ‎‏انّه وجود از حیطۀ علم به ذات واجب و ذات صرف الوجود غایب نیست.‏

‏و الحاصل: مرتبۀ ذات، صرف الوجود بوده و صرف الوجود جامع تمام مراتب‏‎ ‎‏کمالات وجودات می باشد و علم به او علم به تمام حقیقت وجود است و در عالم غیر‏‎ ‎‏از حقیقت وجود چیزی نیست، بنابراین: تمام ذرات حقیقت وجود در مرتبۀ ذات به‏‎ ‎‏واسطۀ ذات، منکشف است؛ زیرا ذات صرف است و هیچ نقصی در آن نیست تا از‏‎ ‎‏وجودی از موجودات بما انّه موجود خالی باشد و اگر علم بخواهد حقیقت دار باشد‏‎ ‎‏باید کاشف چیزی غیر از وجود که منکشف و مطابق ندارد، نباشد.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 231