حق تعالی از کمالات متوهمه عاری است
این ما هستیم که دارای علوم مختلف هستیم و به یک معنی علم ما بیشتر از علم خداست؛ زیرا ما به وجودات و ماهیات و اعدام علم داریم و گمان ما این است که تمام صور ذهنیه خواه صور ذهنیه وجودات یا ماهیات یا اعدام باشد، منکشف دارند و حال آنکه یک قسم از علوم ما دارای منکشف است و بقیه معلومی است که خارجاً تحقق و نفس الامریت ندارد و ما گمان می کنیم که مطابَق دارد ولی حقیقةً جز خیال و خرافات و اوهام نیست و منکشفی ندارد.
پس چون گمان ما این است که علومی که به ماهیات و اعدام داریم، علم است، آنها را از امور نفس الامریه می دانیم.
این است که حتی فلاسفه کتاب های خود را پُر کرده اند از اینکه عدم مضاف حظّی از وجود داراست و وجود ضعیفی در صف نعال وجودات دارد؛ چون گمان کرده اند که اینها علوم بوده و علم کمال می باشد و می خواهند این کمال را برای خدا اثبات نمایند، مثل مورچه که گمان کرده است دارای دو شاخ بودن از کمال است و روی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 231
گمان خود که خدا را کامل می داند، دو شاخ کامل تر و درازتر برای خدا اثبات می کند. و ما که به ماهیات و اعدام مضاف عالم هستیم بلکه به عدم مطلق هم علم داریم، حکم می کنیم به اینکه: «العدم لا یخبر عنه» و لابد روی این گمان با اثبات علم به ماهیات و اعدام مضاف و تعینات و حدودات و علم به عدم مطلق برای خداوند متعال، مانند نمله برای او اثبات کمال می نماییم. و حال آنکه با بیانی که گذشت ماهیات و اعدام چیزی نبوده و نفس یک مفهوم و وجود ذهنی خلق می نماید که مطابَق ندارد و انسان گمان می کند که آن، کاشف از منکشفی متحقق است و حال آنکه به هیچ نحو خارجیت نداشته و جز یک وجود ذهنی نیست.
پس اگر بگوییم: علم خداوند، فقط صورت ذهنیه است و حقیقت ندارد و خطاست، کفر و ضلالت است و باید خدا را از این علم تنزیه کرد و علمی که خطاست روا نیست کمال باشد.
ما در اول بحث معیار کمال را خاطر نشان کرده و گفتیم: معیار کمال ارتقا به کمال وجود بما انّه وجود است و هرچه وجود کامل تر باشد، خطای علم او نیز کمتر است پس باید علمِ کمال مطلق و مطلق کمال و تمام کمال، از هر خطایی سالم بوده و مطابِق با واقع باشد و منکشف داشته باشد و چون حقیقتی غیر وجود نیست، بنابراین علمی که به وجود تعلق داشته باشد، دارای مطابَق و منکشف می باشد و اگر علم به غیر وجود تعلق گیرد مطابَق نداشته و نقصان و جهالت می باشد و دربارۀ او گمان علم می شود و بر ما لازم است که حضرت حق را از این گونه علوم غیر مطابِق با واقع تنزیه نموده و از روی جهالت و نادانی، نقصی را که دربارۀ او گمان کمال داریم به حق نسبت ندهیم.
و الحاصل: کبرای کلی مورد تسلّم هرذی شعوری است و در آن اشکالی نیست و آن این است که: علمی کمال است که حقیقت داشته باشد و دارای مطابَق و منکشف باشد و مطابق آن هم نفس الامریت داشته باشد و علمی که حقیقت و مطابق ندارد خطا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 232
بوده و کاشفی خیالی و حکایتی دروغ و ضلالت و نقص می باشد.
منتها ما در تعیین مصداق اصرار داریم که بگوییم: علم به ماهیات و اعدام مضاف و عدم مطلق از قبیل قسم دوم است و علم به اینکه «شریک الباری ممتنع» و «اجتماع النقیضین محال» خطاست و گمان می شود که علم است و همچنین علم به «شریک الباری لیس بموجود» نیز، با در نظر داشتن اینکه موضوع و شریک الباری یک نحوه تحقق و نفس الامریتی داشته باشد، خطا بوده و علم حقیقی نبوده و نقص می باشد. قضیۀ موجبۀ «شریک الباری ممتنع» هیچ مطابق ندارد و صرف صورت تصدیق است و مفهوم شریک الباری در نفس موجود بوده و بر این موجود فی النفس حکم می شود، اگرچه گمان شود که شریک الباری دارای منکشف باشد لیکن خارجاً به هیچ نحوی تحقق و تقرری ندارد.
و ما مدعی هستیم که علم به ماهیات با علم به قضیۀ «شریک الباری ممتنع» تفاوتی ندارد؛ اگر شریک الباری خارجاً متحقق است ماهیات هم متحقق می باشند و اگر شریک الباری به هیچ نحو نیست، ماهیات هم به هیچ نحوی نیستند.
و بالجمله: در قضیۀ «الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی» اگر قائل باشیم که ماهیت از حیثیت ماهیتی تحققی دارد و روی این حیثیت است که «لیست الاّ هی» غلط است و ضلالت است و از اکاذیب می باشد. بنابراین ما مدعی هستیم که ماهیات قابل تعلق علم نبوده و حدودات و تعینات هیچ می باشند و تحققی ندارند و اعدام مضاف خارجیت ندارند و عدم مطلق هیچ نفس الامریتی ندارد.
و همچنین مدعی هستیم: چنانکه شریک الباری وجود ندارد و هیچ گونه تحققی؛ حقیقی و مجازی برای او نیست، ماهیات هم به همین نحو حقیقةً و مجازاً دارای وجود و تحقق نبوده و آنچه تحقق دارد ذات و حقیقت وجود است و غیر وجود هیچ است. اینکه تو عالَمِ هستی را با این وجود جسمی دیده و گمان می کنی که مقداری هست و عالم محدود به حدود کذائیۀ نفس الامریه می باشد، غلط است. در عالم غیر حیثیت وجودی و غیر حقیقت وجود چیزی نیست و در مرتبۀ تمام ذات صرف
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 233
حیثیت وجودیه است و چون علوّ و جلالت ذات به حیثیت وجودیه مرتبۀ ذات است که دارای صرافت و کمال وجود باشد، هیچ حیثیت وجودیه ای نمی تواند در مرتبۀ ذات نباشد و اگر وجودی باشد که مرتبۀ ذات دارای آن وجود نباشد، ذات از تمامیت خارج می شود.
و الحاصل: تمام شؤون معلول از شؤون علت است و علت در مرتبۀ ذات دارای تمام کمالات معلول خود می باشد و «لا یشذّ عنها شی ء من کمالاته» و معلول به تمام هویت صادر از علت است و علت هم به تمام هویت خود دارای کمالات معلول است و صدور معلول ـ بهویته، لا بحده و تعینه ـ از علت، صدور کمال از کمال است، چنانکه علم به صورت ملکه، در مرتبۀ ذات یک علم مجرد و یک هویت بسیطه است که از آن علوم محدوده تولید و ایجاد می شود و تفاصیل علوم از آن پنهان نیست. و خلاصه: هر جا نور حقیقت وجود رفته اظلال و سایه ها و حدود و ماهیات از قوۀ تخیلیۀ خرافیه به وهم آمده است و چون این اظلال و حدود، واقعیت ندارند، علم به آنها خطاست. علم به ذات که صرف الوجود و بسیط است، تمام ذرات وجود در آن مرتبه به کشف تفصیلی مشهود و عیان است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 234