مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
حق تعالی از کمالات متوهمه عاری است
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

حق تعالی از کمالات متوهمه عاری است

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حق تعالی از کمالات متوهمه عاری است

حق تعالی از کمالات متوهمه عاری است

‏این ما هستیم که دارای علوم مختلف هستیم و به یک معنی علم ما بیشتر از علم‏‎ ‎‏خداست؛ زیرا ما به وجودات و ماهیات و اعدام علم داریم و گمان ما این است که تمام‏‎ ‎‏صور ذهنیه خواه صور ذهنیه وجودات یا ماهیات یا اعدام باشد، منکشف دارند و حال‏‎ ‎‏آنکه یک قسم از علوم ما دارای منکشف است و بقیه معلومی است که خارجاً تحقق و‏‎ ‎‏نفس الامریت ندارد و ما گمان می کنیم که مطابَق دارد ولی حقیقةً جز خیال و خرافات‏‎ ‎‏و اوهام نیست و منکشفی ندارد.‏

‏پس چون گمان ما این است که علومی که به ماهیات و اعدام داریم، علم است، آنها‏‎ ‎‏را از امور نفس الامریه می دانیم.‏

‏این است که حتی فلاسفه کتاب های خود را پُر کرده اند از اینکه عدم مضاف حظّی‏‎ ‎‏از وجود داراست و وجود ضعیفی در صف نعال وجودات دارد؛ چون گمان کرده اند‏‎ ‎‏که اینها علوم بوده و علم کمال می باشد و می خواهند این کمال را برای خدا اثبات‏‎ ‎‏نمایند، مثل مورچه که گمان کرده است دارای دو شاخ بودن از کمال است و روی‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 231

‏گمان خود که خدا را کامل می داند، دو شاخ کامل تر و درازتر برای خدا اثبات‏‎ ‎‏می کند.‏‎[1]‎‏ و ما که به ماهیات و اعدام مضاف عالم هستیم بلکه به عدم مطلق هم علم‏‎ ‎‏داریم، حکم می کنیم به اینکه: «العدم لا یخبر عنه» و لابد روی این گمان با اثبات علم به‏‎ ‎‏ماهیات و اعدام مضاف و تعینات و حدودات و علم به عدم مطلق برای خداوند متعال،‏‎ ‎‏مانند نمله برای او اثبات کمال می نماییم. و حال آنکه با بیانی که گذشت ماهیات و‏‎ ‎‏اعدام چیزی نبوده و نفس یک مفهوم و وجود ذهنی خلق می نماید که مطابَق ندارد و‏‎ ‎‏انسان گمان می کند که آن، کاشف از منکشفی متحقق است و حال آنکه به هیچ نحو‏‎ ‎‏خارجیت نداشته و جز یک وجود ذهنی نیست.‏

‏پس اگر بگوییم: علم خداوند، فقط صورت ذهنیه است و حقیقت ندارد و‏‎ ‎‏خطاست، کفر و ضلالت است و باید خدا را از این علم تنزیه کرد و علمی که خطاست‏‎ ‎‏روا نیست کمال باشد.‏

‏ما در اول بحث معیار کمال را خاطر نشان کرده و گفتیم: معیار کمال ارتقا به کمال‏‎ ‎‏وجود بما انّه وجود است و هرچه وجود کامل تر باشد، خطای علم او نیز کمتر است‏‎ ‎‏پس باید علمِ کمال مطلق و مطلق کمال و تمام کمال، از هر خطایی سالم بوده و مطابِق‏‎ ‎‏با واقع باشد و منکشف داشته باشد و چون حقیقتی غیر وجود نیست، بنابراین علمی‏‎ ‎‏که به وجود تعلق داشته باشد، دارای مطابَق و منکشف می باشد و اگر علم به غیر وجود‏‎ ‎‏تعلق گیرد مطابَق نداشته و نقصان و جهالت می باشد و دربارۀ او گمان علم می شود و بر‏‎ ‎‏ما لازم است که حضرت حق را از این گونه علوم غیر مطابِق با واقع تنزیه نموده و از‏‎ ‎‏روی جهالت و نادانی، نقصی را که دربارۀ او گمان کمال داریم به حق نسبت ندهیم.‏

‏و الحاصل: کبرای کلی مورد تسلّم هرذی شعوری است و در آن اشکالی نیست و‏‎ ‎‏آن این است که: علمی کمال است که حقیقت داشته باشد و دارای مطابَق و منکشف‏‎ ‎‏باشد و مطابق آن هم نفس الامریت داشته باشد و علمی که حقیقت و مطابق ندارد خطا‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 232

‏بوده و کاشفی خیالی و حکایتی دروغ و ضلالت و نقص می باشد.‏

‏منتها ما در تعیین مصداق اصرار داریم که بگوییم: علم به ماهیات و اعدام مضاف و‏‎ ‎‏عدم مطلق از قبیل قسم دوم است و علم به اینکه «شریک الباری ممتنع» و «اجتماع‏‎ ‎‏النقیضین محال» خطاست و گمان می شود که علم است و همچنین علم به «شریک‏‎ ‎‏الباری لیس بموجود» نیز، با در نظر داشتن اینکه موضوع و شریک الباری یک نحوه‏‎ ‎‏تحقق و نفس الامریتی داشته باشد، خطا بوده و علم حقیقی نبوده و نقص می باشد.‏‎ ‎‏قضیۀ موجبۀ «شریک الباری ممتنع» هیچ مطابق ندارد و صرف صورت تصدیق است و‏‎ ‎‏مفهوم شریک الباری در نفس موجود بوده و بر این موجود فی النفس حکم می شود،‏‎ ‎‏اگرچه گمان شود که شریک الباری دارای منکشف باشد لیکن خارجاً به هیچ نحوی‏‎ ‎‏تحقق و تقرری ندارد.‏

‏و ما مدعی هستیم که علم به ماهیات با علم به قضیۀ «شریک الباری ممتنع» تفاوتی‏‎ ‎‏ندارد؛ اگر شریک الباری خارجاً متحقق است ماهیات هم متحقق می باشند و اگر‏‎ ‎‏شریک الباری به هیچ نحو نیست، ماهیات هم به هیچ نحوی نیستند.‏

‏و بالجمله: در قضیۀ «الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی» اگر قائل باشیم که ماهیت‏‎ ‎‏از حیثیت ماهیتی تحققی دارد و روی این حیثیت است که «لیست الاّ هی» غلط است و‏‎ ‎‏ضلالت است و از اکاذیب می باشد. بنابراین ما مدعی هستیم که ماهیات قابل تعلق علم‏‎ ‎‏نبوده و حدودات و تعینات هیچ می باشند و تحققی ندارند و اعدام مضاف خارجیت‏‎ ‎‏ندارند و عدم مطلق هیچ نفس الامریتی ندارد.‏

‏و همچنین مدعی هستیم: چنانکه شریک الباری وجود ندارد و هیچ گونه تحققی؛‏‎ ‎‏حقیقی و مجازی برای او نیست، ماهیات هم به همین نحو حقیقةً و مجازاً دارای‏‎ ‎‏وجود و تحقق نبوده و آنچه تحقق دارد ذات و حقیقت وجود است و غیر وجود هیچ‏‎ ‎‏است. اینکه تو عالَمِ هستی را با این وجود جسمی دیده و گمان می کنی که مقداری‏‎ ‎‏هست و عالم محدود به حدود کذائیۀ نفس الامریه می باشد، غلط است. در عالم غیر‏‎ ‎‏حیثیت وجودی و غیر حقیقت وجود چیزی نیست و در مرتبۀ تمام ذات صرف‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 233

‏حیثیت وجودیه است و چون علوّ و جلالت ذات به حیثیت وجودیه مرتبۀ ذات است‏‎ ‎‏که دارای صرافت و کمال وجود باشد، هیچ حیثیت وجودیه ای نمی تواند در مرتبۀ ذات‏‎ ‎‏نباشد و اگر وجودی باشد که مرتبۀ ذات دارای آن وجود نباشد، ذات از تمامیت خارج‏‎ ‎‏می شود.‏

‏و الحاصل: تمام شؤون معلول از شؤون علت است و علت در مرتبۀ ذات دارای‏‎ ‎‏تمام کمالات معلول خود می باشد و «لا یشذّ عنها شی ء من کمالاته» و معلول به تمام‏‎ ‎‏هویت صادر از علت است و علت هم به تمام هویت خود دارای کمالات معلول است‏‎ ‎‏و صدور معلول ـ بهویته، لا بحده و تعینه ـ از علت، صدور کمال از کمال است، چنانکه‏‎ ‎‏علم به صورت ملکه، در مرتبۀ ذات یک علم مجرد و یک هویت بسیطه است که از آن‏‎ ‎‏علوم محدوده تولید و ایجاد می شود و تفاصیل علوم از آن پنهان نیست. و خلاصه:‏‎ ‎‏هر جا نور حقیقت وجود رفته اظلال و سایه ها و حدود و ماهیات از قوۀ تخیلیۀ خرافیه‏‎ ‎‏به وهم آمده است و چون این اظلال و حدود، واقعیت ندارند، علم به آنها خطاست.‏‎ ‎‏علم به ذات که صرف الوجود و بسیط است، تمام ذرات وجود در آن مرتبه به کشف‏‎ ‎‏تفصیلی مشهود و عیان است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 234

  • )) این مثال مضمون بعضی از روایات می باشد، رجوع کنید به: اربعین شیخ بهایی، ص 81، حدیث 2 و علم الیقین، ج 1، ص 74.