ردّ توهم عدم امکان تعلق علم تفصیلی به غیر موجودات فعلی
اگر اشکال شود که این نسبت به موجودات فعلی درست است، اما نسبت به وجوداتی که هنوز نیامده و فعلاً حقیقت خارجی ندارد نمی توان گفت: کشف آنها در مرتبۀ ذات، کشف تفصیلی است؛ چون وجودی نیست تا کشفی باشد، بلکه معدوم مطلق است و معدوم مطلق خارجاً چیزی نیست که مرکز علم باشد.
جواب این اشکال این است که: حقیقت علیت معلوم نشده و اگر معلوم شود، این عویصه حل می شود. علیت چیزی برای چیزی، این نیست که علت، عدمی را به وجود قلب کند، عدم مطلق چیزی نیست تا از او وجودی بیرون بیاید بلکه حقیقت علیت همان بسط کمال است و با این بسط، نقصی در علت پیدا نمی شود بلکه این بسط،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 234 بسطی بدون نقص است؛ چنانکه در علم مجرد و محیط تو و در علم به صورت ملکه و در مقام ذات نفس، «الواحد نصف الاثنین» هست. از اینکه «الواحد نصف الاثنین» به تفصیل آمد و نفس صورت تفصیلی آن را ایجاد کرد و این قضیه را استحضار نمود، نقصی در نفس که علت ایجاد این صورت تفصیلیه است، پیدا نمی شود و نفس صورت ذهنیۀ «الواحد نصف الاثنین» را از عدم ایجاد نکرده است، بلکه آنچه را که در مقام ذات بوده به صورت تفصیل آورده و آن را بسط داده است.
خلاصه: از حین وجود علت، یعنی علم مجرد و محیط نفس، علم به «الواحد نصف الاثنین» بوده است، منتها از مرتبۀ علت به صورت تفصیل و فعلی نیامده بود؛ چون معالیل در مرتبۀ علت بدون اینکه موجب ازدیاد باشند به وجود جمعی هستند و هنگام ایجاد معلول و بسط دادن تفصیلی آن، نقصی در مرتبۀ ذات علت حاصل نمی شود. پس این طور نیست که مرتبۀ علت فاقد کمال معلول باشد و معلول را از عدم مطلق به وجود آورد؛ چون عدم موجود نمی شود.
از باب مثال ـ گرچه مثال از جهتی مقرّب و از جهاتی مبعّد است ـ نور شمس که از شمس منفصل می شود این گونه نیست که تمام این بسط نوری در مرتبۀ ذات شمس نبوده و شمس این نور را از هیچ بسط داده باشد، بلکه در ذات شمس این نور هست، منتها هنگامی که شمس آن را بسط می دهد، این نور از شمس کسر شده و از او منفصل شده و با او مباین می شود، البته در علت حقیقی با بسط، کسری در ذات علت لازم نمی آید؛ چنانکه در مورد خلاقیت نفس نسبت به صورت «الواحد نصف الاثنین» به مناسبت علم تجردی احاطی در رتبۀ ذات شنیدی و این رتبۀ ذات و علم تجردی را هر کس از فلک و ملک بداند به قضیۀ «الواحد نصف الاثنین» عالم خواهد بود ولو قبل از ایجاد نفس باشد. بنابراین در مقام شامخ علم تجردی به صورت ملکه، قضایا به طور جمع حاضر بوده و در موقع ایجاد، آنها بی سابقه نیستند.
کمال موجوداتی که ایجاد می شوند ازلاً در مرتبۀ ذات بوده و سپس موجودات ایجاد می شوند و علوّ و جلالت علت به همان وجدان کمالات است که قبل از ایجاد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 235 معلول داشته است و این گونه نیست که جلالت و علوّ ذات از این معالیل باشد. از انبیای مرسلین گرفته تا انزل موجودات فعلی، هیچ کدام موجب کمال ذات واجب نیست. اینها چه هستند تا موجب جمال و کمال او باشند در صورتی که با یک اشاره «بود» شده اند و با یک اشاره نیز «هیچ» می شوند. بلکه حیثیت جلالت و علوّ ذات به واجد کمال بودن مرتبۀ ذات است و با آن حیثیت، قدرت و اراده در مرتبۀ ذات هست و مرتبۀ ذات بدون هیچ گونه تغیر و تبدلی از ازل الآزال الی ابد الآباد در اعلی الکمال است و لا ینقص بایجاد المعالیل و لا یزداد برجوعها الیه.
مَثَل معالیل، مثل صور ذهنیه است که با قطع توجه، معدوم مطلق بوده و با توجه و اشاره موجود می شوند، بدون اینکه با ایجاد آنها در نفس و یا علم تجردی و احاطی کسری حاصل شود.
و این بسط کمال، حقیقت علیت ومعلولیت است؛ لذا کمال قبل البسط ازلاً بوده و با بسط هم نقصانی حاصل نمی شود و اگر هنوز معلول بسط داده نشده کمال او در مرتبۀ ذات علت موجود است. پس موجودات ازلاً و ابداً با تفصیل تمام پیش حق به واسطۀ علم وی به ذات خود حاضر و منکشف می باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 236