مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
توضیح سنخیت بین علت و معلول
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

توضیح سنخیت بین علت و معلول

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توضیح سنخیت بین علت و معلول

توضیح سنخیت بین علت و معلول

‏و معنای قول ما که بین علت و معلول سنخیت لازم است؛ این نیست که علت عین‏‎ ‎‏معلول باشد و معلول بوجوده المعلولی در مرتبۀ ذات علت حاضر باشد. بلکه مراد این‏‎ ‎‏است که نباید علت و معلول از دو حقیقت متباین با یکدیگر باشند. مثل اینکه یکی علم‏‎ ‎‏و دیگری جهل، علت نور و معلول ظلمت، علت قدرت و معلول عجز، علت وجود و‏‎ ‎‏معلول عدم باشد. و باید علت علم و معلول هم از سنخ علم و علت نور و معلول هم‏‎ ‎‏نور و علت کمال و معلول هم کمال و علت قدرت و معلول هم قدرت باشد.‏

‏ولکن معلول مرتبه ای از کمال ودرجه ای ازجمال ومرتبه ای از علم وقدرت ووجود‏‎ ‎‏و نور می باشد. البته خود مرتبه هم موجود نیست، بلکه مرتبه امری مثل ماهیت و‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 238

‏کثرت است. و مراد از مرتبه این است که معلول حقیقتی ضعیف تر از حقیقت علت‏‎ ‎‏می باشد و این گونه نیست که ضعف، موجود و حقیقتی باشد که به اصل حقیقت منضم‏‎ ‎‏شده باشد که یک وجود و یک ضعفی باشد به طوری که ضعف هم چیزی باشد. بلکه‏‎ ‎‏وجود معلول حقیقتی است که هویت علت از آن حقیقت است ولی علت اکمل و‏‎ ‎‏معلول غیر اکمل است و این حقیقت صادر از آن حقیقت است و حقیقت معلول به‏‎ ‎‏تمام هویت متقوم به حقیقت علت است.‏

‏و چون آن هویت صرفه در مرتبۀ ذات صرف الوجود است و هیچ نقصی و‏‎ ‎‏ضعفی ندارد، تمام شؤون وجودی و حقیقت وجود در مرتبۀ ذات او به تمام‏‎ ‎‏کشف منکشف است و چون هیچ نقصی نداشته و تمام وجود و تمام کمال حقیقت‏‎ ‎‏وجود می باشد به طوری که لا یشذّ عنه ذرة من الوجود ازلاً و ابداً و تمام نظام عالم‏‎ ‎‏هم بشراشره حقیقت وجودیه است و حقیقت وجود به تمام معنی به نحو صرف در‏‎ ‎‏مرتبۀ ذات هست، جمیع اشیاء از ازل تا ابد نزد او به کشف اتمّ و اعلی منکشف‏‎ ‎‏می باشند.‏

‏چنانکه در قضیۀ «النار حارّه» علم به این قضیۀ صرفۀ وحدانیِ تجردیِ غیر متقیدِ به‏‎ ‎‏زمان و مکان و ضعف و خصوصیت، در عین حال تجرد، به جمیع ازمنه و امکنه از ازل‏‎ ‎‏تا ابد احاطه داشته و ذره ای از حقیقت ناریۀ وجودیه نیست که در عالم طبیعت و مُلک‏‎ ‎‏یا عالم جبروت و یا عالم ملکوت باشد ـ چه در قبل و چه در بعد ـ که از این علم‏‎ ‎‏تجردی بسیط خارج باشد.‏

‏والحاصل: وقتی نفس با مرتبه ای از تجرد به قضیۀ «النار حارّه» عالم شد این علم‏‎ ‎‏تجردی وحدانی بسیط، خارج از عالم طبیعت و غیر متقید به خصوصیتی از‏‎ ‎‏خصوصیات طبیعی یا زمانی و مکانی و غیر متقید به قیدی از نار طبیعت و مُلک یا نار‏‎ ‎‏ملکوت می باشد؛ زیرا فرض ما این است که علم تنها از حیث ناریت پیدا شده است و‏‎ ‎‏تمام نارها از نارهای عرضیه و طولیه، محاط این علم و منکشف به این علم است و این‏‎ ‎‏علم از هر کجا که حاصل شود بعد از فرض تجرد و احاطۀ آن، به طوری که ذره ای از‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 239

‏نار از حیطۀ آن خارج نیست، دیگر متقید به خصوصیات نخواهد بود.‏

‏با اینکه این علم به یک معنی مرتبۀ ضعیفه ای از علم است و ما آن را در عالم‏‎ ‎‏ادراکی خود داریم و می توانیم حقیقت علم را از آن سلب نماییم، و با اینکه این مفهوم‏‎ ‎‏یک مفهوم و ماهیتی است که بدون اینکه نارهای خارجی معلول ما باشند، تنها از آنها‏‎ ‎‏حکایت می کند.‏

‏پس اگر موجودی باشد که من جمیع الجهات و الحیثیات تجرد تام داشته باشد و به‏‎ ‎‏تمام ذات از تمام عالم بیرون باشد و در نهایت مرتبۀ تجردیه واقع شده باشد و از زمان‏‎ ‎‏و مکان و طبیعت و ملکوت و هرگونه شوائب و اوهام بیرون باشد و به وجود تجردی‏‎ ‎‏از ورای عالم به تمام عالم احاطه داشته باشد و هر حقیقتی در حقیقت وجود که همان‏‎ ‎‏صرف الوجود است منحصر باشد و تمام نظام وجود از ازل الآزال تا ابد الآباد، معلول‏‎ ‎‏بالذات او باشند و تمام هویت وجود معلول متقوم به معلولیت؛ چنانکه تمام هویت‏‎ ‎‏علت متقوم به علیت باشد و این گونه نباشد که معلولیت و علیت مفاهیمی وابسته به‏‎ ‎‏اعتبار معتبِر باشند که اگر برای وجود معلول، معلولیت اعتبار شد معلول باشد، و اگر‏‎ ‎‏اعتبار نشد معلول بودن او واقعیت نداشته باشد و همچنین علیت علت، بلکه حقیقت‏‎ ‎‏هویت وجود آن دو متقوم به معلولیت و علیت باشد و علت چنان تجردی ذاتی داشت‏‎ ‎‏که در کمال محض بوده و در مرتبۀ ذات واجد تمام کمالات بود، البته چنین موجودی‏‎ ‎‏که حقیقة الوجود است در مرتبۀ ذات، به واسطۀ علم به ذاتی که جمیع حیثیات‏‎ ‎‏وجودیه به نحو اعلی در او منطوی است، برای او هر حیثیت وجودیه و هویت نوریه‏‎ ‎‏وجودی بدون خصوصیت منکشف خواهد بود؛ چون خصوصیت واقعیتی ندارد و‏‎ ‎‏علم به لاواقعیت علم نیست و باید حضرت حق را از آن تنزیه کرد.‏

‏پس علم او به وجود، متقید به زمان و مکان و خصوصیات نیست؛ چون در کمال‏‎ ‎‏تجرد و بیرون از زمان و مکان و به نحو اتمّ و اعلی است.‏

‏پس در مرتبۀ علم ذات به ذات تمام ذرات وجود منکشف است بدون تقید به اینکه‏‎ ‎‏در زمان ماضی یا در آینده و یا فعلاً باشد و یا نباشد و سواء کان او سیکون او لم یکن‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 240

‏ولا یکون. چنانکه در قضیۀ «النار حارّه» علم به اینکه طبیعت نار سوزنده است، مقید به‏‎ ‎‏وجود و عدم نار نیست، بلکه اعم است از اینکه در عالم ناری موجود باشد یا نباشد؛‏‎ ‎‏علت حد تام معلول و کشف اعلی و اتمّ اوست و معلول کشف ناقص و حد ناقص‏‎ ‎‏علت است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 241