مراد از علم تفصیلی واجب تعالی
و مراد از علم تفصیلی جز این نیست که «لا یشذّ عنه شی ء» یا «ینکشف لدیه کلّ ذرة من الوجود».
هرجا نور وجود است ازلاً و ابداً و فعلاً پیش او منکشف است و فرقی بین آنچه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 252
نیامده و آمده و گذشته و آنچه هست نیست. زیرا آنچه نیامده و بعد خواهد آمد چیزی جز جلوۀ او نیست و جلوۀ شی ء همان شی ء است.
برای روشن شدن حدود و ثغور مطلب، که به علم در مرتبۀ ذات که وجود واحد بسیط است علم اجمالی گفته می شود و این علم اجمالی در مرتبۀ ذات کشف تفصیلی تمام اشیاء است و معنای تفصیل هم این است که لا یشذّ عنه چیزی که محقق و معلول حق باشد، چنین می گوییم:
دربارۀ عناوین کلیه مثل «الانسان حیوان ناطق» و «النار حارّه» گاهی گفته می شود که آنها مرآت جمیع مصادیق و کاشف تمام انسانها و نارهایی است که در زمان گذشته و حال و آینده از حیثیت انسانیت و ناریت، نه از جهت خصوصیات دیگر، پیدا شده و می شوند. اگر فرضاً خصوصیات دیگر از قبیل زمان و مکان، عدد، سبب، قلّت و کثرت نبود و در عالم غیر حقیقت ناریت چیزی نبود، قضیۀ معلومۀ «النار حارّه» کاشف تام تمام مصادیق نار بود.
و همچنین اگر در عالم، خصوصیات دیگری از قبیل قد و قامت و رنگ و عرض و طول و مکان و زمان و لسان و بیان و صدا و غیره نبود و فقط صرف انسان، بدون عوارض و خصوصیات بود؛ قضیۀ معلومۀ «الانسان حیوان ناطق» کاشف تام و تمام مصادیق و افراد انسان بود.
و اگر فرضاً قضیۀ «النار حارّه» از خصوصیات و عوارض و لواحق فردی و زمانی و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 253
مکانی هم حکایت می کرد، باز صورت علمیۀ «النار حارّه» به نحو تام و تمام از جمیع مصادیق نار ـ گرچه در آینده محقق شوند ـ کشف تفصیلی می نمود. در حالی که این صورِ مفاهیم کلیه به واسطۀ مماثلت و مشاکلتی که بین آنها و مصادیق هست، حاکیات و کواشف و مرائی جمیع افراد هستند.
البته مناط کشف مفاهیم کلیه از مصادیق این است که آنها حدوداتی منتزع از مصادیق می باشند.
و بالجمله: اگر در عالم فقط حقیقت نار به نحو بسیط و بدون خصوصیات دیگر بود، همین مفهوم برای ارائه و کشف تمام عالم از ازل تا ابد، اعم از اینکه آینده یا گذشته باشد، کافی بود و همین صورت علمیه، کشف می کرد که نار جهنم حار است ولو نیامده است.
بنابراین: اگر فرض کنیم در عالم بنابر اصالت وجود، هرچه متحقق است، غیر از وجود چیزی نیست و اصالت از آنِ اوست و غیر وجود از اباطیل است و یک موجودی است که صرف حقیقت وجود است و مناسبت بین او و اشیاء، از مناسبت بین صورت علمیۀ «النار حارّه» و مصادیق نار، بالاتر است؛ زیرا او علت و تمام اشیاء معلول اوست و عالم ربط و تعلق صرف به او و جلوۀ اوست و هر چه هست از اوست.
و بالجمله: تمام معالیل او از سنخ وجود بوده، و وجود صرف فقط ذات احدیت و علت اشیاء می باشد، پس علم به ذات کشف تفصیلی تمام معالیل است، مگر اینکه فرض شود چیزی متحقق و اصیل باشد و معلول اونباشد و این فرض باطل است؛ زیرا باید چنین چیزی واجب الوجود باشد و زیاده بر یک ذات، وجود واجب محال است.
چون ماهیت محدود و غبار کثرت است و همچنین وجود مضاف به ماهیت ضیق است؛ لذا آنها حیثیت دیگری را نشان نمی دهند ولی صرف الوجود به واسطۀ احاطه و سعه، حاکی از تمام اشیاء و مصادیق وجود است. و همان گونه که قضیۀ «النار حارّه» در عین حال که تمام مصادیق را کشف می کند، عین مصادیق نیست و او صورت علمیه و اینها وجودات خارجیه می باشند. بلی، او کشف مصادیق می نماید، همچنین وجود
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 254
صرف عین تمام اشیاء نیست ولی کشف تمام اشیاء است.
و همان طور که با حدوث فرد یا افرادی و با اعدام و فنای فرد یا افرادی از مصادیق نار، در علم کسی که به «النار حارّه» عالم است، تغییر و تبدیلی حاصل نمی شود. و حتی اگر در عالم هیچ مصداقی از نار نباشد، این صورت علمیه ای که کشف حقیقت به عهدۀ اوست، در جای خود ثابت است، همچنین تصرّم و تغیر و تبدل موجودات موجب تغیر و تجدد و تصرّم و حدوث علم باری نمی شود؛ زیرا او عین اینها نیست بلکه کشف اینهاست. معلوم، متغیر و حادث و متصرّم است و علم چنین نیست. چنانکه در اخبار هم به این معنی اشاره شده است که: «وقع العلمُ منه علی المعلوم».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 255