توضیحی پیرامون ازل، ابد، دهر و زمان
ازل و ابد دو لفظ است که دو صفت را بیان می نماید و این دو صفت از اوصاف حضرت احدیت است؛ چنانکه زمانی بودن، از اوصاف موجودات عالم طبیعت است
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 264 و همچنین دهری بودن از اوصاف موجودات عالم ماورای طبیعت و عالم مجردات است.
بیان مطلب این است که: زمانی بودن موجودات طبیعت از این حیث نیست که آنها در جوف فلک الافلاک واقع شده اند و زمان عبارت از گردش فلک الافلاک است و چون فلک الافلاک این موجوداتی را که در جوف او واقع شده اند می چرخاند؛ لذا زمانی هست و یک زمان هم برای تمام موجودات هست. بلکه معنای زمانی بودن آنها این است که هر کدام از آنها در ذات خود زمانی دارد ولو طبع کل هم زمانی دارد.
و بالجمله: هر ذره ای که موجود است، زمانی مختص به خودش دارد و آن به واسطۀ این است که اشیاء عالم طبیعت طرّاً در حرکت جوهریه بوده و همۀ آنها از نقصی که بالجبلّة والفطره دارند به سوی کمال سیر می کنند و این حرکت و زمان نحوۀ وجود این موجودات است؛ نحوۀ وجود زید زمان اوست و نحوۀ وجود بکر زمان اوست و نحوۀ وجود گیاه زمان اوست.
والحاصل: این موجودات با دستیاری دستگیر عالم غیب به تدریج از تنزلات و قعر ظلمت نقص به نورانیت و کمال ارتقا می یابند، «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً».
مثلاً اصل هیولای اُولی که قوۀ محض وجود است از آن نقص یک مرتبه ترقی کرده و بالا آمده و لباس جسمیت می پوشد و هکذا با ارشاد و تربیت و فیض آن دستگیر توانا از جسمیت جسم مطلق ترقی کرده و لباس عنصریت و معدنیت و نباتیت می پوشد و همین طور فیض کمالی بعد از کمالی از فیاض می رسد و آن دست توانا دست این فقرا و زمین گیرها را گرفته و می برد ـ چون موجودات از خود چیزی ندارند ـ و بالجمله: کم کم رو به عالم تجرد و بالا می گذارد و از طبیعت هجرت می نماید و هر چه این کاروان رحیل با سیر قهری می رود از طبیعت دور شده و قوای طبیعت در آن کمتر می شود و وجود طبیعی علیل و زرد و لاغر می شود و خزان عمرش می رسد.
خلاصه: اجسام که در عالم طبیعت ترقی می کنند، این گونه نیست که چیزی باشند و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 265 یک صورت نباتی هم از جای دیگر آورده و به آنها بپوشانند و یک لباس از عالم ارواح نباتی آورده و بر این تخم مدفون در ارض بپوشانند؛ به طوری که لباس از جای دیگر آمده باشد و متلبس از جای دیگری باشد، بلکه جسم با حرکت جوهریه ترقی نموده نبات می شود و نبات ترقی کرده حیوان می شود.
و بالجمله: جسم که ترقی می کند این گونه است که همان جسم به یک مرتبۀ ضعیفه ای از احساس، یعنی لمس متبدل می شود و لمس به تدریج قوی می شود وباحرکت جوهری همان جسم است که بعد از قوی شدن لمس، آخرین مرتبۀ آن به سمع و بصر متبدل می شود و قوای دیگر نیز چنین است تا همان جسم طبیعی در اثر ترقی جوهری یک نورانیت تجردی پیدا می کند، ولکن تجرد صاف و خالص حاصل نمی شود و پیوسته جسم در جوهر خود حرکت می کند که این حرکت عین زمان اوست تا به آخرین درجۀ طبیعت که اولین درجۀ تجرد خالص است رسیده و افقی که اوسع آفاق طبیعت است و تحت اضیق آفاق تجرد قرار گرفته، به روی موجود گشوده می شود به طوری که اگر جوهر موجود از این افق بگذرد در عالم تجرد واقع می شود. و این غروب نمودن از عالم طبیعت و به سر آمدن عمر و انقضای زمان است. انسان به این نحو از هیولای اُولی حرکت کرده و این سیر ممتد را که زمان اوست طی نموده و به جایی می رسد که از خود وجود طبیعی با تبدل استکمالی یک موجود مجردی حاصل می شود و همین وجود نازل از انزل مراتب طبیعت حرکت کرده و نورانیت پیدا کرده و از آن موجود تجردی پرورش می یابد، و آن موجود تجردی با رسیدن به آخرین مرتبۀ افق طبیعت، در تجرد خالص گشته و این قشر بدنی و غلاف بدن را دور انداخته و مثل مار از غلاف بیرون آمده و پوست افکنده و وارد عالم مجردات می شود: «فَإذَا جَاءَ أجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ».
و بالجمله: همه رو به عالم غیب می روند و برای همه انصراف از عالم طبیعت حاصل شده و ضعف و نکال در قوای طبیعت روی می دهد و یا موجود مجردی سعید
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 266 و کامل عیار در سعادت و یا موجود مجردی شقی و کامل عیار در شقاوت به عمل می آید و سعید سعادت ابدی و شقی شقاوت ابدی خواهد داشت.
بلی، اگر عنایت حق شامل شود و موجودی را در خود فانی نماید، برای آن موجود هم سرمدیت بالتبع نه بالاصاله حاصل می شود. این معنای زمانی بودن موجودات است که در هر ذره از موجودات عالم طبیعت هست؛ گرچه چنین حرکتی در طبع کل نیز هست که تمام موجودات یک جا به افق تجرد برسند.
والحاصل: زمان عبارت از همان تدرج ترقی در وجود است و سیر تدریجی از نقص به کمال است و این در موجودات غیر مجرد می باشد.
و اما در مجردات این نحوه از سیر نیست؛ لذا زمان در آنها نبوده و در آنها به «دهر» تعبیر می شود. البته معنای دهریت این نیست که مظروفی باشد و مجردات داخل در آن باشند، بلکه معنای دهریت ثبوت متعلق به غیر است و این ثبوتِ وجودیِ متعلقِ به غیر، عبارت از دهر است. و در عین حال که ثبوت مجردات، صرف الثبوت است، ولی چون متعلق به غیر است ابتدا و انتها داشته و به ثبوت آن غیر، محدود است.
و ازل عبارت از ثبوت مستقلی است که آغاز ندارد و ابد همان ثبوت مستقل است که انجام ندارد، پس ازلیت و ابدیت و دهریت و زمانیت از اوصاف وجود است به بیانی که گذشت.
والحاصل: اگر این زمان را به آنجا ببریم ازل می شود و اگر به عالم تجرد ببریم دهر می شود؛ چنانکه اگر ازل و دهر را تنزل بدهیم، این زمانی که محدود به حدود است می شود، و وقتی غیر متناهی به این عالم که ضیق است تنزل کند متضیق و محدود می شود.
وبالجمله: زمان از تجلیات اسم ازلیت در این عالم طبیعت است؛ زیرا هر چه در این عالم است جلوۀ جمال آن عالم است. وجود اشیاء، تجلی وجودیِ اوست و قدرت آنها جلوۀ قدرت اوست و علم آنها جلوۀ علم او و تجلی اسم علیم است، زمان هم جلوۀ ازلیت اوست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 267 خلاصه: باید هر چیزی تحت اسمی از اسماء الهی که مناسب با اوست، داخل باشد و زمان مناسب با اسم ازل خداوند ازلی است. این حاصل این مطلب بود.
ولی حاجی در عبارت مقداری از مطلب دور شده و حرکت قطعیه و حرکت توسطیه را مثال آورده با اینکه چندان ربطی به مطلب ندارد، تا چه رسد به مثال المثالی که در حاشیه ذکر نموده است.
تاکنون یک معنی برای ازل و ابد بیان شد و برای آنها معنای دیگری نیز به اعتبار دیگری هست و آن این است که از ازل، مبدأ آن چیزی که نازل به منزلۀ وعاء برای سلسله طولیۀ نزولیه است اراده شود؛ چنانکه از ابد هم منتهای سلسلۀ طولیۀ عروجیه اراده شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 268