مقصد سوم الهیات
بیان اینکه علم واجب اضافه اشراقیه است
توضیحی پیرامون ازل، ابد، دهر و زمان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

توضیحی پیرامون ازل، ابد، دهر و زمان

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی أنّ علمه بالأشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الإشراقیة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توضیحی پیرامون ازل، ابد، دهر و زمان

توضیحی پیرامون ازل، ابد، دهر و زمان

‏ازل و ابد دو لفظ است که دو صفت را بیان می نماید و این دو صفت از اوصاف‏‎ ‎‏حضرت احدیت است؛ چنانکه زمانی بودن، از اوصاف موجودات عالم طبیعت است‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 264

‏و همچنین دهری بودن از اوصاف موجودات عالم ماورای طبیعت و عالم مجردات‏‎ ‎‏است.‏

‏بیان مطلب این است که: زمانی بودن موجودات طبیعت از این حیث نیست که آنها‏‎ ‎‏در جوف فلک الافلاک واقع شده اند و زمان عبارت از گردش فلک الافلاک است و‏‎ ‎‏چون فلک الافلاک این موجوداتی را که در جوف او واقع شده اند می چرخاند؛ لذا‏‎ ‎‏زمانی هست و یک زمان هم برای تمام موجودات هست. بلکه معنای زمانی بودن آنها‏‎ ‎‏این است که هر کدام از آنها در ذات خود زمانی دارد ولو طبع کل هم زمانی دارد.‏

‏و بالجمله: هر ذره ای که موجود است، زمانی مختص به خودش دارد و آن به‏‎ ‎‏واسطۀ این است که اشیاء عالم طبیعت طرّاً در حرکت جوهریه بوده و همۀ آنها از‏‎ ‎‏نقصی که بالجبلّة والفطره دارند به سوی کمال سیر می کنند و این حرکت و زمان نحوۀ‏‎ ‎‏وجود این موجودات است؛ نحوۀ وجود زید زمان اوست و نحوۀ وجود بکر زمان‏‎ ‎‏اوست و نحوۀ وجود گیاه زمان اوست.‏

‏والحاصل: این موجودات با دستیاری دستگیر عالم غیب به تدریج از تنزلات و قعر‏‎ ‎‏ظلمت نقص به نورانیت و کمال ارتقا می یابند، ‏‏«‏وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً‏»‏‏.‏‎[1]‎

‏مثلاً اصل هیولای اُولی که قوۀ محض وجود است از آن نقص یک مرتبه ترقی کرده‏‎ ‎‏و بالا آمده و لباس جسمیت می پوشد و هکذا با ارشاد و تربیت و فیض آن دستگیر‏‎ ‎‏توانا از جسمیت جسم مطلق ترقی کرده و لباس عنصریت و معدنیت و نباتیت‏‎ ‎‏می پوشد و همین طور فیض کمالی بعد از کمالی از فیاض می رسد و آن دست توانا‏‎ ‎‏دست این فقرا و زمین گیرها را گرفته و می برد ـ چون موجودات از خود چیزی‏‎ ‎‏ندارند ـ و بالجمله: کم کم رو به عالم تجرد و بالا می گذارد و از طبیعت هجرت‏‎ ‎‏می نماید و هر چه این کاروان رحیل با سیر قهری می رود از طبیعت دور شده و قوای‏‎ ‎‏طبیعت در آن کمتر می شود و وجود طبیعی علیل و زرد و لاغر می شود و خزان عمرش‏‎ ‎‏می رسد.‏

‏خلاصه: اجسام که در عالم طبیعت ترقی می کنند، این گونه نیست که چیزی باشند و‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 265

‏یک صورت نباتی هم از جای دیگر آورده و به آنها بپوشانند و یک لباس از عالم ارواح‏‎ ‎‏نباتی آورده و بر این تخم مدفون در ارض بپوشانند؛ به طوری که لباس از جای دیگر‏‎ ‎‏آمده باشد و متلبس از جای دیگری باشد، بلکه جسم با حرکت جوهریه ترقی نموده‏‎ ‎‏نبات می شود و نبات ترقی کرده حیوان می شود.‏

‏و بالجمله: جسم که ترقی می کند این گونه است که همان جسم به یک مرتبۀ‏‎ ‎‏ضعیفه ای از احساس، یعنی لمس متبدل می شود و لمس به تدریج قوی می شود‏‎ ‎‏وباحرکت جوهری همان جسم است که بعد از قوی شدن لمس، آخرین مرتبۀ آن به‏‎ ‎‏سمع و بصر متبدل می شود و قوای دیگر نیز چنین است تا همان جسم طبیعی در اثر‏‎ ‎‏ترقی جوهری یک نورانیت تجردی پیدا می کند، ولکن تجرد صاف و خالص حاصل‏‎ ‎‏نمی شود و پیوسته جسم در جوهر خود حرکت می کند که این حرکت عین زمان‏‎ ‎‏اوست تا به آخرین درجۀ طبیعت که اولین درجۀ تجرد خالص است رسیده و افقی که‏‎ ‎‏اوسع آفاق طبیعت است و تحت اضیق آفاق تجرد قرار گرفته، به روی موجود گشوده‏‎ ‎‏می شود به طوری که اگر جوهر موجود از این افق بگذرد در عالم تجرد واقع می شود.‏‎ ‎‏و این غروب نمودن از عالم طبیعت و به سر آمدن عمر و انقضای زمان است. انسان به‏‎ ‎‏این نحو از هیولای اُولی حرکت کرده و این سیر ممتد را که زمان اوست طی نموده و به‏‎ ‎‏جایی می رسد که از خود وجود طبیعی با تبدل استکمالی یک موجود مجردی حاصل‏‎ ‎‏می شود و همین وجود نازل از انزل مراتب طبیعت حرکت کرده و نورانیت پیدا کرده و‏‎ ‎‏از آن موجود تجردی پرورش می یابد، و آن موجود تجردی با رسیدن به آخرین مرتبۀ‏‎ ‎‏افق طبیعت، در تجرد خالص گشته و این قشر بدنی و غلاف بدن را دور انداخته و مثل‏‎ ‎‏مار از غلاف بیرون آمده و پوست افکنده و وارد عالم مجردات می شود: ‏‏«‏فَإذَا جَاءَ‎ ‎أجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ‏»‏‏.‏‎[2]‎

‏و بالجمله: همه رو به عالم غیب می روند و برای همه انصراف از عالم طبیعت‏‎ ‎‏حاصل شده و ضعف و نکال در قوای طبیعت روی می دهد و یا موجود مجردی سعید‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 266

‏و کامل عیار در سعادت و یا موجود مجردی شقی و کامل عیار در شقاوت به عمل‏‎ ‎‏می آید و سعید سعادت ابدی و شقی شقاوت ابدی خواهد داشت.‏

‏بلی، اگر عنایت حق شامل شود و موجودی را در خود فانی نماید، برای آن موجود‏‎ ‎‏هم سرمدیت بالتبع نه بالاصاله حاصل می شود. این معنای زمانی بودن موجودات‏‎ ‎‏است که در هر ذره از موجودات عالم طبیعت هست؛ گرچه چنین حرکتی در طبع کل‏‎ ‎‏نیز هست که تمام موجودات یک جا به افق تجرد برسند.‏

‏والحاصل: زمان عبارت از همان تدرج ترقی در وجود است و سیر تدریجی از‏‎ ‎‏نقص به کمال است و این در موجودات غیر مجرد می باشد.‏

‏و اما در مجردات این نحوه از سیر نیست؛ لذا زمان در آنها نبوده و در آنها به «دهر»‏‎ ‎‏تعبیر می شود. البته معنای دهریت این نیست که مظروفی باشد و مجردات داخل در آن‏‎ ‎‏باشند، بلکه معنای دهریت ثبوت متعلق به غیر است و این ثبوتِ وجودیِ متعلقِ به‏‎ ‎‏غیر، عبارت از دهر است. و در عین حال که ثبوت مجردات، صرف الثبوت است، ولی‏‎ ‎‏چون متعلق به غیر است ابتدا و انتها داشته و به ثبوت آن غیر، محدود است.‏

‏و ازل عبارت از ثبوت مستقلی است که آغاز ندارد و ابد همان ثبوت مستقل است‏‎ ‎‏که انجام ندارد، پس ازلیت و ابدیت و دهریت و زمانیت از اوصاف وجود است به‏‎ ‎‏بیانی که گذشت.‏

‏والحاصل: اگر این زمان را به آنجا ببریم ازل می شود و اگر به عالم تجرد ببریم دهر‏‎ ‎‏می شود؛ چنانکه اگر ازل و دهر را تنزل بدهیم، این زمانی که محدود به حدود است‏‎ ‎‏می شود، و وقتی غیر متناهی به این عالم که ضیق است تنزل کند متضیق و محدود‏‎ ‎‏می شود.‏

‏وبالجمله: زمان از تجلیات اسم ازلیت در این عالم طبیعت است؛ زیرا هر چه در‏‎ ‎‏این عالم است جلوۀ جمال آن عالم است. وجود اشیاء، تجلی وجودیِ اوست و‏‎ ‎‏قدرت آنها جلوۀ قدرت اوست و علم آنها جلوۀ علم او و تجلی اسم علیم است، زمان‏‎ ‎‏هم جلوۀ ازلیت اوست.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 267

‏خلاصه: باید هر چیزی تحت اسمی از اسماء الهی که مناسب با اوست، داخل باشد‏‎ ‎‏و زمان مناسب با اسم ازل خداوند ازلی است. این حاصل این مطلب بود.‏

‏ولی حاجی در عبارت مقداری از مطلب دور شده و حرکت قطعیه و حرکت‏‎ ‎‏توسطیه را مثال آورده با اینکه چندان ربطی به مطلب ندارد، تا چه رسد به مثال المثالی‏‎ ‎‏که در حاشیه ذکر نموده است.‏

‏تاکنون یک معنی برای ازل و ابد بیان شد و برای آنها معنای دیگری نیز به اعتبار‏‎ ‎‏دیگری هست و آن این است که از ازل، مبدأ آن چیزی که نازل به منزلۀ وعاء برای‏‎ ‎‏سلسله طولیۀ نزولیه است اراده شود؛ چنانکه از ابد هم منتهای سلسلۀ طولیۀ عروجیه‏‎ ‎‏اراده شود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 268

  • )) آل عمران (3): 103.
  • )) اعراف (7): 34.