مقصد سوم الهیات
غرر فی مراتب علمه تعالی
مراتب علم باری تعالی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مراتب علم باری تعالی

فریده دوم احکام صفات واجب

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

مراتب علم باری تعالی

مراتب علم باری تعالی

‏ ‏

‏اشیاء برای حضرت حق یک دفعه مکشوف نیستند، بلکه به دفعات متعدده،‏‎ ‎‏مکشوف می باشند. یک مرتبه در مقام ذات؛ زیرا بسیط الحقیقه و صرف الوجود است،‏‎ ‎‏و یک دفعه در مقام اسماء و صفات، و یک بار در مرتبۀ لوازم اسماء و صفات که‏‎ ‎‏ماهیات بوده و نزد صوفیه اعیان ثابته می باشند، دفعۀ دیگر در عقل اول که قلم اعلی‏‎ ‎‏است، و دفعات دیگر در اقلام دیگر، و بار دیگر با صور و مُثُل افلاطونی که ارباب‏‎ ‎‏انواع می باشند.‏

‏بنابر قول به ارباب انواع، از هر نوعی یک فرد نورانی عقلانی در عالم عقل هست‏‎ ‎‏که جامع تمام کمالات وفعلیات افراد به نحو وجود تجردی است و وجود مجرد،‏‎ ‎‏انتظار تکامل ندارد بلکه از حین وجود کامل و تمام است، پس رب النوع بالضروره‏‎ ‎‏تمام فعلیات افراد عرضیه و کمالات آنها را به نحو وحدت و بساطت داشته و مربی‏‎ ‎‏افراد عرضیه نوع است و چون تمام حیثیات کمالیۀ وجودیۀ افراد، در آنجا به نحو‏‎ ‎‏وحدت جمع است؛ پس وجودات این افراد در آینۀ وجود او نمایان و مشاهد است.‏

‏و مراد از صور قضائیه به عقیدۀ اشراقیین، مُثُل افلاطونی‏‎[1]‎‏ و به عقیدۀ مشائین صور‏‎ ‎‏کلیه ای است که به نحو ارتسام به عقل قائم می باشند.‏‎[2]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 283

‏اشیاء در مثل افلاطونی یک نحوه تفصیل دارند؛ زیرا برای هر نوعی یک فرد‏‎ ‎‏نورانی عقلانی هست؛‏‎[3]‎‏ لذا مثل افلاطونی قضای تفصیلی حق است به خلاف عقل‏‎ ‎‏اول و سایر عقول که چون بسیط الحقیقه بوده و مشتمل بر صور مادون به نحو بساطت‏‎ ‎‏می باشند، قضای اجمالی حق می باشند.‏

‏مرتبۀ دیگر، انکشاف اشیاء در نفوس کلیه افلاک است که نقوش وجود موجودات‏‎ ‎‏عالم که از طرف عقول افاضه می شود، در آنها منتقش است و آنها به منزلۀ لوحی‏‎ ‎‏می باشند که جایگاهشان نسبت به عقول، در قبول صور کلیه، به منزلۀ لوح حسی‏‎ ‎‏نسبت به قلم حسی در قبول نقوش حسیه است. عقل اول و قلم اعلی بدون واسطه به‏‎ ‎‏نفس کلی فلک اول و به واسطۀ عقول طولیۀ مادون خود به افلاک دیگر فیض‏‎ ‎‏می رساند.‏

‏و چون برای هر فلکی نفوسی قائل بوده اند‏‎[4]‎‏ یک نفس کلی تجردی که به عالم عقل‏‎ ‎‏متوجه است و صفحۀ «یلی العقل» است و یک نفس جزئی که در آن صور جزئیات‏‎ ‎‏منتقش و منطبع می باشند و به همین جهت به آن نفس منطبعه می گویند، مانند انسان که‏‎ ‎‏دارای عقل و خیال و واهمه ای است و صور جزئیات در خیال و واهمۀ او و صور‏‎ ‎‏کلیات در عقل او می باشد، لذا نفس کلی فلک لوح محفوظ است؛ زیرا صور کلیه ای که‏‎ ‎‏به آن قائم است، لایتغیر و لا یتبدل است و صور جزئیه ای که به نفس جزئیۀ منطبعۀ‏‎ ‎‏فلک قائم است، قَدَر می باشد؛ چنانکه صور کلیه ای که به عقل قائم است قضاست و لا‏‎ ‎‏یردّ و لا یبدّل. و این صور جزئیۀ قدریه نزد مشائین مانند صور مرتسمه ای است که در‏‎ ‎‏خیال ما مرتسم می شوند.‏‎[5]‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 284

‏و صور قدریه نزد اشراقیین صور عالم مثال است که به آنها مُثُل معلقه نیز گویند.‏‎[6]‎

‏آنچه از قدر شنیدی، قدر علمی بود. دفتر کون و عالم طبیعت بهویتها و بتمامه،‏‎ ‎‏چنانکه در علم فعلی گفتیم، علم احدیت است و علاوه بر اینکه در مرائی متعدده، مرّة‏‎ ‎‏بعد مرّه و کرّة بعد کرّه منکشف می باشد خودش بنفسه و بدون اینکه در مرآت دیگری‏‎ ‎‏منکشف باشد، مکشوف است. و این وجودات عینیه و صور طبیعیه قدر عینی است.‏‎ ‎‏این تمام قضیۀ کشف متعدد اشیاء بود.‏

‏پس قضا صور تجردی عقلانی قائم به عقل یا مثل افلاطونی، و قدر صور مثالی و‏‎ ‎‏مثل معلقه که در تجرد خالص نیستند یا صور مرتسمۀ در نفوس منطبعۀ جزئیۀ فلکیه‏‎ ‎‏می باشد و این قدر علمی است و قدر عینی هم، کل ما فی العین کلٌ فی مادته و زمانه و‏‎ ‎‏مکانه است والحاصل قدر طبیعی، قدر عینی است.‏

‏لیکن سید محقق داماد، در بیان قضا و قدر، چیزی فرموده که حق است و آن این‏‎ ‎‏است که نظام اتمّ و اکمل عالم من البدایة الی النهایة و تمام عالم از جهت «یلی الربّی» که‏‎ ‎‏فیض مقدس و وجود منبسط است، قضای الهی است و از جهت «یلی الخلقی» که‏‎ ‎‏جهت ماهیتی و بروز و ظهور مجالی و حدودات و وجهۀ غیری است، قدر الهی‏‎ ‎‏است.‏‎[7]‎

‏حاصل بحث این شد که هر ذره از اشیاء و موجودات عالم در مراتب متعدده برای‏‎ ‎‏حق تعالی منکشف است و آن مراتب عبارت از مرتبۀ ذات و مرتبۀ اسماء و صفات و‏‎ ‎‏مرتبۀ اعیان ثابته و مرتبۀ عقل اول و مرتبۀ سایر عقول و مرتبۀ فلک و غیر آن است.‏

‏البته کشف در مرتبۀ ذات و در مرتبۀ اسماء، کشف در مراتب متعدد نیست چون‏‎ ‎‏اسماء و ذات، فقط در اعتبار فرق دارند؛ زیرا در واقع یک تحقق است، منتها در‏‎ ‎‏اعتباری که به ذات نظر می کنیم به اسماء و صفات نظر نمی کنیم و در مرتبۀ دیگر به‏‎ ‎‏اعتبار اینکه همین ذات را به گونه ای که تمام اشیاء برای آن مکشوف است می بینیم،‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 285

‏عالم می گوییم و علم را اطلاق می نماییم. حیات و قدرت و غیر آنها نیز چنین است.‏‎ ‎‏البته اعتبار اسماء، اعتبار نیش غولی نیست، بلکه وقتی ذات را با قطع نظر از اینکه‏‎ ‎‏کشف اشیاء است و تمام حیثیات وجودیه را داراست و از تمام اشیاء حاکی است و‏‎ ‎‏مرآت تمام حیثیات وجودیه است ملاحظه می کنیم مرتبۀ ذات می گوییم و هنگامی که‏‎ ‎‏ذات را به لحاظ اینکه تمام حیثیات وجود را داراست و از تمام اشیاء حاکی است و‏‎ ‎‏تمام موجودات را از حیث کمالات وجودیۀ آنها، کشف می نماید ملاحظه می کنیم،‏‎ ‎‏حقیقت علم است و به عین همان ذات عالم می گوییم. اسماء دیگر نیز چنین است،‏‎ ‎‏پس ذات و اسماء در واقع تعدد ندارند تا تعدد کشف باشد.‏

‏بلی، در مرآتهای دیگر از اقلام و نفوس و غیر آنها چون تعدد هست، تعدد کشف‏‎ ‎‏نیز هست؛ چون عقل اول مثلاً بسیط است، جامع تمام کمالات عوالم مادون خود‏‎ ‎‏هست و از طرفی چون عقل اول برای حضرت حق منکشف است پس تمام اشیاء به‏‎ ‎‏تبع او منکشف خواهند بود و هکذا.‏

‏در کشف اول که کشف تفصیلی است مشائین که به صور مرتسمه قائل‏‎ ‎‏شده اند،‏‎[8]‎‏ از این جهت آن را علم عنایی گویند که ایجاد عالم با عنایت به ترتیب ارتسام‏‎ ‎‏صور است که از قبیل ترتیب سببی و مسببی است. و بنابر مشرب احلی در آن من‏‎ ‎‏حیث وجدانه علی النحو الاتمّ الابهی من کل وجود از این جهت به آن علم عنایی‏‎ ‎‏گویند که این نظام با عنایت به ذات، به این نحو اکمل و اتمّ برپا شده است.‏‎[9]‎

‏و لذا بهتر از این نظام کل، ممکن نبوده بلکه محال و مستحیل می باشد؛ زیرا‏‎ ‎‏ذوالجمال خودش احسن الجمال و اتمّ الجمال و اکمل الجمال است و ممکن نیست‏‎ ‎‏احسن و اتمّ از او باشد، پس ظلّ او و تجلی و جلوۀ این جمال، احسن خواهد بود،‏‎ ‎‏منتها اگر حدقۀ چشم بصیرت تنگ باشد و نتواند به سرتاسر قامت نظام وجود و فیض‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 286

‏مقدس و وجود منبسط نگاه کند ممکن است از روی اشتباه بدون ملاحظۀ اطراف، آن‏‎ ‎‏را مناسب و احسن نبیند، مثل اینکه اگر کسی وارد یک عمارت وسیعی شود و فقط‏‎ ‎‏گوشه ای از آن را که برآمدگی دارد ببیند، ممکن است آن عمارت را احسن نبیند و بر‏‎ ‎‏آن ایراد بگیرد که چرا اینجا برآمدگی دارد. ولی اگر او گوشۀ دیگر را هم ببیند که آن هم‏‎ ‎‏دارای برآمدگی است مناسبت آنها را با یکدیگر دیده و حکم به احسنیت می کند.‏

‏و بالجمله: اگر با دیدۀ بصیرت به نظام کل نگریسته شود گفته نمی شود: اگر عقرب‏‎ ‎‏نبود خوب بود و اگر مار نبود خوب بود و یا اگر همه زیبا بودند خوب بود، بلکه به‏‎ ‎‏همین نحو که یکی فقیر و دیگری غنی و یکی یوسف جمال و دیگری جاحظ منظر‏‎ ‎‏باشد احسن است؛ چنانکه اگر خال سیاهی در جمال ماهتابی باشد چقدر احسن‏‎ ‎‏است. اگر کسی جمال دل آرا را نبیند بلکه فقط از تنگی چشم خال را ببیند، البته‏‎ ‎‏احسنیت را نخواهد فهمید.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 287

  • )) رجوع کنید به: حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 92 ـ 94 و 144 و 154 ـ 167.
  • )) شرح اشارات، ج 3، ص 317؛ قبسات، ص 423.
  • )) رجوع کنید به: مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 453 ـ 464؛ حکمة الاشراق، در همان مجموعه، ج 2، ص 138 ـ 147 و 155 ـ 167.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 515 ـ 522؛ شرح اشارات، ج 2، ص 414 ـ 417؛ مطارحات، درمجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 439؛ مبدأ و معاد، صدر المتألهین، ص 127 ـ 130.
  • )) شرح اشارات، ج 3، ص 172 ـ 175 و ص 316 ـ 317.
  • )) حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 92 ـ 94 و 144 و 154 ـ 167.
  • )) قبسات، ص 417 ـ 418.
  • )) نگاه کنید به: شفا، بخش الهیات، ص 501 ـ 504؛ شرح اشارات، ج 3، ص 298 ـ 304؛ التحصیل، ص 574 ـ 577.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 6، ص 263 ـ 292.