مقصد سوم الهیات
قدرت باری تعالی‌
نزاع بین حکما و متکلمین نزاع لفظی نیست
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نزاع بین حکما و متکلمین نزاع لفظی نیست

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی القدرة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

نزاع بین حکما و متکلمین نزاع لفظی نیست

نزاع بین حکما و متکلمین نزاع لفظی نیست

‏و بالجمله: این گونه نیست که متکلمین خواسته باشند نزاع لفظی کنند و یا بنابر قول‏‎ ‎‏حاجی لفظ «موجِب» را در کلام حکما دیده باشند و آن را تحریف نموده و به فتح‏‎ ‎‏خوانده باشند و به حکما افترا بسته باشند، بلکه نزاع حقیقی است بدون اینکه در لفظ‏‎ ‎‏«موجِب» اشتباه کرده باشند؛ زیرا آنها می گویند از اینکه حکما  گفته اند ایجاد ازلی بوده‏‎ ‎‏و چون خدا ازلاً اراده دارد، پس مراد از اراده جدا نمی شود، بنابراین ممکن نیست که‏‎ ‎‏خداوند موجِد نباشد، و لازم می آید خدا در ایجاد مضطر بوده و بر خلق نمودن مجبور‏‎ ‎‏باشد و این موجَبیت حق است که حکما اثبات کرده اند.‏

‏خلاصه متکلمین در اصل وجوب ایجاد بر خداوند حرف داشته و نزاع قدیمی‏‎ ‎‏است، پس چنین نیست که با تحریف نمودن کلمه ای به حکما افترا بسته باشند و یا در‏‎ ‎‏اصل، نزاع لفظی داشته باشند، بلکه نزاع آنها جدی است به این معنی که آنها‏‎ ‎‏می خواهند انفکاک متعلق در زمانی را در حریم قدرت که عین ذات است وارد نمایند،‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 292

‏که این کار منافی با وجوب است، ولی حکما می خواهند وجوب من جمیع الجهات را‏‎ ‎‏اثبات کنند و اتصال متعلق به ذات بدون وقفه را قائل شوند، منتها چون این اتصال از‏‎ ‎‏روی علم و مشیت است، ذات مضطر نیست؛ لذا حکما قدرت را به «کون الفاعل‏‎ ‎‏بحیث ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل» تعریف کرده اند‏‎[1]‎‏ و می گویند: «لکنّه شاء دائماً‏‎ ‎‏ففعل دائماً» زیرا اراده و مشیت ازلی است و لازمۀ فرض اینکه نخواستن ممکن باشد،‏‎ ‎‏این است که واجب الوجود ممکن بوده و واجب نباشد.‏

‏اینکه می گوییم: «ان شاء فعل و ان لم یشأ لم یفعل» به گونه ای است که باید‏‎ ‎‏بخواهد، منتها خواستنی ازروی علم و اراده، و این مستلزم اضطرار نیست.‏

‏مخفی نماند که قدرت در موجودات دیگر هم به همین معنی است، منتها چون‏‎ ‎‏مقدمات آن در آنها مسبوق به عدم است و زمانی بوده که علم و اراده در آنها نبوده‏‎ ‎‏است، لذا متعلق آن هم نبوده است و الاّ هر وقت علم و اراده حاصل شود باید فعل هم‏‎ ‎‏باشد؛ چون تخلف مراد از اراده و یا تخلف اراده از مراد لازم می آید.‏

‏والحاصل: قول حکما در قدرت صحیح است و نمی توان گفت که آنها به موجَبیت‏‎ ‎‏قائل می باشند، خصوصاً بعد از ملاحظۀ اینکه آنها ذات حضرت حق را عین علم و‏‎ ‎‏عین اراده و عین اختیار می دانند. آیا بعد از آنکه کسی قائل شده که ذات، عین‏‎ ‎‏اختیار است می توان گفت که او ذات را مانند نار در احراق و شمس در اشراق،‏‎ ‎‏موجَب می داند؟‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 293

  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش الهیات، ص 378 ـ 381؛ اسفار، ج 6، ص 307.