مقصد سوم الهیات
بیان عمومیت قدرت باری تعالی‌
برهان بر عمومیت قدرت حق تعالی بنا بر اصالت ماهیت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

برهان بر عمومیت قدرت حق تعالی بنا بر اصالت ماهیت

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی عموم قدرته تعالی لکلّ شی‌ء خلافاً للثنویة و المعتزلة

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

برهان بر عمومیت قدرت حق تعالی بنا بر اصالت ماهیت

برهان بر عمومیت قدرت حق تعالی بنابر اصالت ماهیت

‏ما مقدماتی را که تمام آنها از ضروریات و اولیات است ذکر می کنیم تا برهانی‏‎ ‎‏تشکیل دهیم که تمام مقدمات آن از اولیات بوده و هیچ غیر ضروری در مقدمات و‏‎ ‎‏پایه های آن نباشد تا بتواند با وجدانیات و تمام ادله بجنگد و در مقابل اجماع و‏‎ ‎‏نصوص تا چه رسد به ظواهر، استقامت کرده و بر آنها غالب شود و اگر تمام عقلا هم‏‎ ‎‏خلاف آن را بگویند، آنها را تخطئه نماید.‏

‏یکی از آن اولیاتی که مقدمات برهان را تشکیل می دهند این است که سراسر نظام‏‎ ‎‏عالم از نقطۀ اول تاآخر صف نعال وجود، همه ممکن می باشند؛ چه ذوات و چه اوصاف‏‎ ‎‏و چه افعال و غیر از یک وجود واجب الوجود هیچ موجودی واجب بالاصاله نیست.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 295

‏مقدمۀ دیگر اینکه: موجودات عالم به جهت امکان، محتاج جعل از حضرت حق‏‎ ‎‏می باشند و این صفت امکانی است که آنها را به باب «غنیّ حمید» عکوف داده است و‏‎ ‎‏به خاطر این جهت است که در ناصیۀ آنها نوشته شده است ‏‏«‏یَا أیُّهَا النَّاسُ أ نْتُمُ الْفُقَرَاءُ‎ ‎إلَی اللّٰهِ وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ‏»‏‎[1]‎‏ و این صفت است که آنها را اسود الوجه فی‏‎ ‎‏الدارین کرده است.‏

‏والحاصل: مناط حاجت امکان آنهاست و حدوث آنها لا شرطاً ولا جزءاً‏‎ ‎‏و لا قیداً مناط حاجت نیست به بیانی که سابقاً در امور عامه گذشت که هر شی ء‏‎ ‎‏ممکنی در متن واقع مادامی که علت ندارد و معلول در صورت عدم علت،‏‎ ‎‏معدوم است.‏

‏معنای امکان تساوی ممکن نسبت به طرفین وجود و عدم است و به مناسبت‏‎ ‎‏تقسیم عقلی: «الشی ء إمّا یجب وجوده أو لا و الثانی إمّا یجب عدمه أو لا» که اوّلی‏‎ ‎‏واجب و دومی ممتنع و سومی که از دو «لاضروره» است ممکن می باشد؛ زیرا غیر از‏‎ ‎‏وجود و عدم که با یکدیگر متناقض می باشند، چیزی نیست و بین ثبوت و عدم‏‎ ‎‏واسطه ای نیست.‏

‏وبالجمله: یا وجود واجب است و یا عدم واجب است و یا هیچ کدام واجب‏‎ ‎‏نیست. اوّلی واجب و دومی ممتنع و سومی ممکن است و بین امکان و وجوب‏‎ ‎‏واسطه ای نیست تا بگوییم: وقتی ممکن از جای خود حرکت کرد به وجوب نزدیک و‏‎ ‎‏از امکان دور می شود. مثلاً، اگر فرض کنیم دو شی ء را که هر یک هزار چیز لازم دارند‏‎ ‎‏تا موجود شوند و شخصی نهصد و نود و نُه چیز از هزار چیزی را که برای وجود یکی‏‎ ‎‏از آن دو لازم است ایجاد نموده و فراهم کند و بنشیند تا رفع خستگی کند و شخص‏‎ ‎‏دیگری از اول بیکار نشسته و هیچ یک از هزار چیزی را که برای وجود شی ء دیگر،‏‎ ‎‏لازم است انجام ندهد، هر دو شی ء در همان امکان باقی بوده و نسبت وجود و عدم به‏‎ ‎‏هر دو علی السویه است و این چنین نیست که شی ء اول به وجود نزدیک و شی ء دوم‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 296

‏از وجود دور باشد، بلکه هر دو در یک مرتبه می باشند و آن رتبۀ عدم و ‏‏«‏لَمْ یَکُنْ شَیْئاً‎ ‎مَذْکُوراً‏»‏‎[2]‎‏ است.‏

‏بلی، یکی ازآن دو شخص وجوداتی را ایجاد کرده که به یکی از دو شی ء‏‎ ‎‏مربوط است.‏

‏مقدمۀ دیگر اینکه: باید شی ء واجب باشد تا موجود گردد، «الشی ء ما لم یجب لم‏‎ ‎‏یوجد» و شی ء واجب نمی شود مگر اینکه انحاء عدمی که عارض و طاری بر اوست،‏‎ ‎‏مسدود شود.‏

‏اعدام متعدده ای متوجه هر چیزی است؛ اگر شرط یا معدّ و یا اجزاء شرط‏‎ ‎‏حاصل نشود، آن چیز معدوم خواهد بود و اگر شی ء هزار شرط داشته باشد و یکی از‏‎ ‎‏آنها نباشد، آن شی ء معدوم خواهد بود. همچنین اگر چیزی مانع داشته باشد‏‎ ‎‏معدوم خواهد بود.‏

‏وبالجمله: اعدام متعدده از وجود موانع و عدم شروط و عدم معدّات و عدم‏‎ ‎‏مقتضی، به شی ء متوجه است. اگر همۀ شروط باشند و موانع نباشند، ولی علت وجود‏‎ ‎‏نداشته باشد شی ء معدوم است و اصلاً به وجود نزدیک نشده است و اگر شی ء‏‎ ‎‏بخواهد موجود شود باید واجب شود و واجب شدن آن به این است که تمام انحاء‏‎ ‎‏عدم آن سدّ شود.‏

‏بلی، اگر شروط و اجزاء علت متعدد باشد، سدّ تمام اعدام به این است که همۀ علل‏‎ ‎‏و شرایط موجود و موانع دفع گردد و یکی از عدمهای طاریۀ بر شی ء از ناحیۀ عدم‏‎ ‎‏علت است.‏

‏و مادامی که علت جمیع انحاء اعدام طاریه بر شی ء را سدّ نکند شی ء از سر‏‎ ‎‏جای خود و از جادۀ استواء بین عدم و وجود، حرکت نمی کند، پس علت شی ء‏‎ ‎‏آن است که جمیع انحاء عدم را به روی او سدّ کند، حتی عدمی که از ناحیه عدم العله‏‎ ‎‏بر او طاری می شود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 297

‏بنابراین: علت تامۀ شی ء آن است که علاوه بر سدّ نمودن جمیع انحاء عدم، عدم‏‎ ‎‏وجود خود را نیز سدّ نموده و بتواند خودش را نگه دارد و قیمومیت او به عهدۀ‏‎ ‎‏خودش باشد. و خلاصه باید وجودی مستقل و بی نیاز بوده و حافظ و نگه دارندۀ خود‏‎ ‎‏باشد و این چنین موجودی در قافلۀ وجود جز یک وجود مستقل که واجب الوجود‏‎ ‎‏است نیست؛ زیرا همۀ موجودات در قیام وجود خود و برقراری آن، به دیگری تکیه‏‎ ‎‏دارند، ‏‏«‏اللّٰهُ لاَ اِلَهَ إلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ‏»‏‏،‏‎[3]‎‏ پس علت تامۀ ممکنات در عالم، اعم از‏‎ ‎‏اینکه ذوات ممکنات یا اوصاف آنها و یا افعال آنها باشد جز یک وجود نیست، بقیه‏‎ ‎‏علت تامه نبوده بلکه تنها نسبتی با علت دارند که به نظر تسامح عرفی می توان علیت را‏‎ ‎‏به آنها نسبت داد بدون اینکه نسبت، حقیقی باشد.‏

‏پس برهان، که تمام مقدمات آن هم از اولیات است، مقتضی عموم قدرت حق‏‎ ‎‏تعالی است و در مقابل برهان هیچ چیزی نمی تواند مقاومت کند، حتی وجدان خود‏‎ ‎‏انسان هم با برهان تخطئه می شود. وقتی مقدمات برهان از اولیات بود، نمی توان نسبت‏‎ ‎‏به آن گفت: سفسطه است؛ زیرا باید شخصی که اهل برهان است هر یک از مقدمات‏‎ ‎‏برهان را تفتیش نماید که کدام یک درست نیست و الاّ اگر همۀ مقدمات درست بود و‏‎ ‎‏از اولیات بود، تمام حسیات و وجدان با برهان از بین می رود و اصلاً اهل برهان‏‎ ‎‏می خواهند حسیات و وجدانیات ما را از بین ببرند.‏

‏اگر همۀ عقلا بر امری اجتماع کنند ولی برهان خلاف آن را گفت باید همه عقلا را‏‎ ‎‏ترک گفته و ندای رسوایی آنها را سر داد.‏

‏و اگر برهان از اولیات مرکب بود و اساس و پایۀ آن اولیات بود ولو سنت و آیات و‏‎ ‎‏نصوص بر خلاف آن باشد باید آنها را تأویل نمود؛ در صورتی که نتوان در سند اشکال‏‎ ‎‏نمود. آیا نمی بینی که نص قرآن ‏‏«‏وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً‏»‏‎[4]‎‏ مُأوّل است چون با‏‎ ‎‏برهان مخالف است، پس «انّما المتّبع هو البرهان».‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 298

‏و بالجمله: اینجا جای ظهور و تعبد و رجوع به عرف نیست، بلکه جای تخطئه‏‎ ‎‏نمودن عرف است و اگر ظهور با برهان مخالف باشد طرح یا تأویل می شود و باید‏‎ ‎‏اساس تعبد را در جاهای دیگر، مثل فقه و غیر آن که جای رجوع به عرف و ظهور و‏‎ ‎‏تعبد است، محکم و مستحکم نمود.‏

‏تا اینجا برهانی که آن را به بیان ساده ذکر کردیم بنابراین بود که ماهیت مجعول‏‎ ‎‏باشد و قائل به اصالت ماهیت باشیم تا بتوانیم برای آن امکان و امتناع اثبات نموده و‏‎ ‎‏مناط احتیاج ماهیت را امکان بدانیم.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 299

  • )) فاطر (35): 15.
  • )) انسان (76): 1.
  • )) بقره (2): 255.
  • )) فجر (89): 22.