دلیل پنجم بر عمومیت قدرت حق تعالی
وکیف فعلنا إلینا فوّضا و إنّ ذا تفویض ذاتنا اقتضی
إذ خمِّرت طینتنا بالملکة وتلک فینا حصلت بالحرکة
دلیل پنجم بر عمومیت قدرت، دلیلی است که خود مرحوم حاجی ذکر می نماید که قول صوفیه است و شواهدی هم از آیات و اخبار دارد.
حاصل دلیل این است که: حقیقت انسانی بلکه حقیقت هر چیزی به صورت اخیرۀ اوست که در دار استعداد، یعنی دار دنیا تحصیل نموده است.
انسان با صورت آخری و آخرین ورق از اوراق صور که بر او خورده است از دنیا بیرون می رود و آن صورت عبارت از ملکه ای است که به دست آورده است.
والحاصل: انسان به سیر طبیعی به صورت انسانی نمی رسد و چنانکه باید و شاید حقیقت انسانی شود نمی شود، بلکه وقتی به افق حیوانیت رسید در او این قوه که انسان گردد هست و اگر تحت تربیت کسی واقع گردد که به حقیقت انسانیت خبیر است و می داند که در چه صورتی و با چه تربیتی این بذر انسانی انسان می شود، ممکن است به حقیقت انسانیت برسد.
دستورالعمل تربیت بذر انسانی در دفترچۀ شرایع انبیا است و اگر رفتار و کردار شخص طبق نظام شریعت باشد، ملکاتی که از آن اعمال حاصل می شود، صورتی را در نفس وی تشکیل می دهند که صفحۀ طبیعت او گشته و حقیقت انسانیت ظهور و بروز می نماید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 306 و اگر شخص، عملی که خلاف مقررات و نظام شریعت است انجام دهد، آن عمل علاوه بر اینکه در دار طبیعت وجود می گیرد، در نفس انسانی نیز تأثیر می نماید. مثلاً اگر شخصی دزدی کند، در نفس او یک نقطۀ سیاهی پیدا می شود و بر اثر تکرار دزدی آن نقطۀ سیاه وسعت گرفته و به تدریج ملکۀ وی گشته و در نفس او رسوخ پیدا می کند و همان ملکه صورتی برای او می شود که دیگر بعد از پیدا شدن آن ملکه وصورت، همان رفتار وعمل بدون رویّه از شخص سرمی زند بدون اینکه خلاف نفس و طبیعت او باشد؛ چون حقیقت شخص به همان صورت آخری اوست.
وقتی عالم ظاهری ورق می خورد، اگر مثلاً برای شخص ملکۀ دزدی پیدا شده، آن شخص به صورت حیوانی مانند موش که شغل آن دزدی است درمی آید و اگر عادات زشت زیادی داشته باشد به صورت حیوانی در خواهد آمد که مزدوج از حیواناتی است که صاحب آن عادات هستند.
آنچه گفته شد مقصود از فرمایش حاجی است که چون صورت آخری انسان حقیقت اوست و در حقیقت ذات شخص بالفعل همان صورت ملکه ای اوست، پس اگر افعال به او تفویض شده باشد لازم می آید ذات و حقیقت و وجود او به خودش تفویض شده باشد؛ زیرا چنانکه گفته شد صورت آخری ذات و حقیقت انسان است و از افعالی که از باطن بروز نموده و از قوه به فعل می آید و فرضاً به او تفویض شده، ملکه و ذات حاصل می شود پس ذات او به خودش تفویض شده است.
و بالجمله: «حقیقة الشی ء بصورته لا بمادته» و صورت انسانی، ملکه ای است که حاصل شده است و ملکۀ نفس صورت نفس است؛ چه آن ملکه، ملکۀ حمیدۀ علمیه و عملیه باشد و یا ملکۀ رذیلۀ جهل مرکب و عمل بد باشد. در صورت اول طینت شخص از علیین بوده و در صورت دوم از سجین می باشد و طینت وقوع وجودات در امتداد «مَدَّ الظِّلَّ» در کلام خدای تعالی: «ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ» است.
والحاصل: اگر افعال به ما مفوّض باشد، حقایق ذوات ما که خصوصاً بنابر اتحاد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 307 عاقل و معقول غیر از ملکات علمیه و عملیۀ ما نیست به ما مفوّض خواهد بود؛ چون مادامی که ملکات ـ تعبیر به ملکات به خاطر این است که حالات در معرض زوال می باشند ـ مستحکم نشوند تخمیر ذوات ما تمام نشده است؛ لذا عرفا انسان را به «حیوان ناطق مائت» تعریف کرده اند و تنها حیوانیت و ناطقیت را در ذات انسان کافی ندانسته اند بلکه مائت را هم لازم دانسته اند، یعنی باید موت از صورت حیوانیت حاصل شود و سرانجام، موت از حیوانیت و آرایش وجود به صورت انسانیت و ملکاتی که حقیقت انسانیت وابسته به آنهاست خواهد بود.
و لذا به استقامت، امر شده که راه را آن طوری که باید و شاید طی نماید و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «شیّبتنی سورة هود لمکان آیة «فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ»» ولیکن ترس حضرت به خاطر صدر آیه نیست، بلکه به خاطر ذیل آن می باشد که «وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ» و الاّ خود حضرت مستقیم بود و انسان کامل عیار بود و از صورت حیوانیت مرده بود و لذا دربارۀ سورۀ شوری که «وَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ» در آن هست آن جمله را نفرمود؛ چون آن ذیل در آن نبود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 308