مقصد سوم الهیات
استدلال بر عمومیت قدرت بنا بر اصالت وجود
دلیل پنجم بر عمومیت قدرت حق تعالی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

دلیل پنجم بر عمومیت قدرت حق تعالی

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی عموم قدرته تعالی لکلّ شی‌ء خلافاً للثنویة و المعتزلة / بیان عمومیت قدرت باری تعالی‌

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دلیل پنجم بر عمومیت قدرت حق تعالی

دلیل پنجم بر عمومیت قدرت حق تعالی

‏ ‏

وکیف فعلنا إلینا فوّضا  ‎ ‎و إنّ ذا تفویض ذاتنا اقتضی

إذ خمِّرت طینتنا بالملکة  ‎ ‎وتلک فینا حصلت بالحرکة

‏ ‏

‏دلیل پنجم بر عمومیت قدرت، دلیلی است که خود مرحوم حاجی ذکر می نماید که‏‎ ‎‏قول صوفیه است و شواهدی هم از آیات و اخبار دارد.‏

‏حاصل دلیل این است که: حقیقت انسانی بلکه حقیقت هر چیزی به صورت اخیرۀ‏‎ ‎‏اوست که در دار استعداد، یعنی دار دنیا تحصیل نموده است.‏

‏انسان با صورت آخری و آخرین ورق از اوراق صور که بر او خورده است از دنیا‏‎ ‎‏بیرون می رود و آن صورت عبارت از ملکه ای است که به دست آورده است.‏

‏والحاصل: انسان به سیر طبیعی به صورت انسانی نمی رسد و چنانکه باید و شاید‏‎ ‎‏حقیقت انسانی شود نمی شود، بلکه وقتی به افق حیوانیت رسید در او این قوه که‏‎ ‎‏انسان گردد هست و اگر تحت تربیت کسی واقع گردد که به حقیقت انسانیت خبیر‏‎ ‎‏است و می داند که در چه صورتی و با چه تربیتی این بذر انسانی انسان می شود، ممکن‏‎ ‎‏است به حقیقت انسانیت برسد.‏

‏دستورالعمل تربیت بذر انسانی در دفترچۀ شرایع انبیا است و اگر رفتار و کردار‏‎ ‎‏شخص طبق نظام شریعت باشد، ملکاتی که از آن اعمال حاصل می شود، صورتی را در‏‎ ‎‏نفس وی تشکیل می دهند که صفحۀ طبیعت او گشته و حقیقت انسانیت ظهور و بروز‏‎ ‎‏می نماید.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 306

‏و اگر شخص، عملی که خلاف مقررات و نظام شریعت است انجام دهد، آن عمل‏‎ ‎‏علاوه بر اینکه در دار طبیعت وجود می گیرد، در نفس انسانی نیز تأثیر می نماید. مثلاً‏‎ ‎‏اگر شخصی دزدی کند، در نفس او یک نقطۀ سیاهی پیدا می شود و بر اثر تکرار دزدی‏‎ ‎‏آن نقطۀ سیاه وسعت گرفته و به تدریج ملکۀ وی گشته و در نفس او رسوخ پیدا می کند‏‎ ‎‏و همان ملکه صورتی برای او می شود که دیگر بعد از پیدا شدن آن ملکه وصورت،‏‎ ‎‏همان رفتار وعمل بدون رویّه از شخص سرمی زند بدون اینکه خلاف نفس و طبیعت‏‎ ‎‏او باشد؛ چون حقیقت شخص به همان صورت آخری اوست.‏

‏وقتی عالم ظاهری ورق می خورد، اگر مثلاً برای شخص ملکۀ دزدی پیدا شده، آن‏‎ ‎‏شخص به صورت حیوانی مانند موش که شغل آن دزدی است درمی آید و اگر عادات‏‎ ‎‏زشت زیادی داشته باشد به صورت حیوانی در خواهد آمد که مزدوج از حیواناتی‏‎ ‎‏است که صاحب آن عادات هستند.‏

‏آنچه گفته شد مقصود از فرمایش حاجی است که چون صورت آخری انسان‏‎ ‎‏حقیقت اوست و در حقیقت ذات شخص بالفعل همان صورت ملکه ای اوست، پس‏‎ ‎‏اگر افعال به او تفویض شده باشد لازم می آید ذات و حقیقت و وجود او به خودش‏‎ ‎‏تفویض شده باشد؛ زیرا چنانکه گفته شد صورت آخری ذات و حقیقت انسان است و‏‎ ‎‏از افعالی که از باطن بروز نموده و از قوه به فعل می آید و فرضاً به او تفویض شده،‏‎ ‎‏ملکه و ذات حاصل می شود پس ذات او به خودش تفویض شده است.‏

‏و بالجمله: «حقیقة الشی ء بصورته لا بمادته» و صورت انسانی، ملکه ای است که‏‎ ‎‏حاصل شده است و ملکۀ نفس صورت نفس است؛ چه آن ملکه، ملکۀ حمیدۀ علمیه و‏‎ ‎‏عملیه باشد و یا ملکۀ رذیلۀ جهل مرکب و عمل بد باشد. در صورت اول طینت‏‎ ‎‏شخص از علیین بوده و در صورت دوم از سجین می باشد و طینت وقوع وجودات در‏‎ ‎‏امتداد ‏‏«‏مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‏ در کلام خدای تعالی: ‏‏«‏ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ‏»‏‎[1]‎‏ است.‏

‏والحاصل: اگر افعال به ما مفوّض باشد، حقایق ذوات ما  که خصوصاً بنابر اتحاد‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 307

‏عاقل و معقول غیر از ملکات علمیه و عملیۀ ما نیست به ما مفوّض خواهد بود؛ چون‏‎ ‎‏مادامی که ملکات ـ تعبیر به ملکات به خاطر این است که حالات در معرض زوال‏‎ ‎‏می باشند ـ مستحکم نشوند تخمیر ذوات ما تمام نشده است؛ لذا عرفا انسان را به‏‎ ‎‏«حیوان ناطق مائت» تعریف کرده اند‏‎[2]‎‏ و تنها حیوانیت و ناطقیت را در ذات انسان کافی‏‎ ‎‏ندانسته اند بلکه مائت را هم لازم دانسته اند، یعنی باید موت از صورت حیوانیت‏‎ ‎‏حاصل شود و سرانجام، موت از حیوانیت و آرایش وجود به صورت انسانیت و‏‎ ‎‏ملکاتی که حقیقت انسانیت وابسته به آنهاست خواهد بود.‏

‏و لذا به استقامت، امر شده که راه را آن طوری که باید و شاید طی نماید و حضرت‏‎ ‎‏رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ فرمود: ‏‏«شیّبتنی سورة هود لمکان آیة ‏‏«‏فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ‏»‏‏»‏‎[3]‎‎ ‎‏ولیکن ترس حضرت به خاطر صدر آیه نیست، بلکه به خاطر ذیل آن می باشد که ‏‏«‏وَ‎ ‎مَنْ تَابَ مَعَکَ‏»‏‎[4]‎‏ و الاّ خود حضرت مستقیم بود و انسان کامل عیار بود و از صورت‏‎ ‎‏حیوانیت مرده بود و لذا دربارۀ سورۀ شوری که ‏‏«‏وَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ‏»‏‎[5]‎‏ در آن هست‏‎ ‎‏آن جمله را نفرمود؛ چون آن ذیل در آن نبود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 308

  • )) فرقان (25): 45.
  • )) جامع الاسرار، ص 378.
  • )) نگاه کنید به: علم الیقین، ج 2، ص 971؛ الدرّ المنثور، ج 3، ص 319 ـ 320.
  • )) هود (11): 112.
  • )) شوری (42): 15.