تقریر امر بین الامرین بنابر مذاق عقلایی و کلامی
اینک از آن مشی عقلی دست برداشته و مطلب را به طریق عقلایی تعقیب می کنیم:
مسلم است که بین همۀ عقلا برای صلاح نظام دنیا و گذشتن دورۀ زندگانی و اداره
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 327 شدن امر معاش، قوانینی بین رؤسا و مرئوسین و بین موالی و عبید جعل می شود.
عباد یک حدودی دارند که اگر آنها را رعایت نمایند مثوبت دارند و اگر از آنها تجاوز نمایند استحقاق عقوبت دارند. و همچنین موالی نیز حدودی دارند و لازم است در حوزۀ مولویت خود آنها را مراعات نمایند، بی جهت عقوبت نکنند و عباد را به اوامر و تکالیف شاقّه و فوق العاده وادار ننمایند و اگر مولی از حد خود تجاوز کند او را ظالم گویند و اگر عبد از حد خود تجاوز کند به او عاصی گویند و او را مستحق عقوبت دانند و اگر مولی از حد خود تجاوز ننماید عادل است و اگر عبد از مرز خود نگذرد مستحق ثواب است.
و بالجمله: عقلا برای موالی نسبت به عبید و برای صاحبان اولاد در مقام تربیت اولاد و برای رؤسا در مقام مملکت داری چند چیز را مناط استحقاق مثوبت و عقوبت می دانند که در صورت اجتماع آنها، شخص بدون چون و چرا مستحق یکی از ثواب و عقاب می گردد. و اگر عبد در مورد فعلی که به آن امر شده و یا از آن نهی شده متوجه امر و نهی مولی نشود، ولی خودش حسن و قبح آن را تمیز دهد، در صورت موافقت مستحق ثواب و در صورت تخلف مستحق عقاب است.
عقلا در باب استحقاق مثوبت و عقوبت علاوه بر اختیار، چیز دیگری را هم شرط می دانند و تنها اختیار را کافی نمی دانند؛ زیرا در حیوانات هم اختیار و شعور هست و لذا می بینی آن گاو یا آن خر و یا آن اسب می آید کاه و یونجه را بو می کند و سپس آن را اختیار می کند. البته اختیار آنها در اموری است که در افق ادراک آنهاست و هر چیزی را که از افق ادراک آنها بیرون باشد، چون آنها نمی توانند حسن و قبح آن را تشخیص دهند، بدون اختیار مرتکب آن می شوند.
بالجمله: در باب استحقاق مثوبت و عقوبت علاوه بر اینکه باید فعل از روی علم باشد باید شروع آن از روی اراده و مشیت و اختیار و تمیز مصالح و مفاسد باشد. در اینجا حرفهای حِکْمی به کار نمی آید و ممکن نیست آن وقتی که دزد را محاکمه می کنند و مقصر بودن او را اثبات می نمایند بگوید: این اختیار اگر از روی اختیار
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 328 دیگری بوده تسلسل لازم می آید و آن باطل است «و کلّ ما بالعرض لابد و أن ینتهی الی ما بالذات» پس اختیار من اختیاری نبوده و من کی از خود وجود داشتم تا بتوانم چیزی را سرقت کنم این دست و گوشت از من نیست؛ زیرا به پشت گردن او می زنند و به او می گویند غلط نکن، این چه حرفهایی است که می زنی؟ او دیوانه شده و او را به دار المجانین ببرید!
والحاصل: در اینجا دیگر عقل حکیمانه و فیلسوفانه در کار نیست، بلکه عقل کلامی است و به دأب متکلمین حرف می زنیم.
متکلم می گوید: آنچه گفته اند که تمام وجودات تعلق و ربط صرف است بی ربط است و ما با این حرفها کاری نداریم. آنچه پیش عقلا در استحقاق عقوبت و مثوبت تمام موضوع است این است که فعل از روی علم و شعور و اختیار و تمیز صادر شود و کاری به مبادی آنها نداریم که مبادی علم و اختیار چه بوده است؛ هرچه می خواهد باشد.
عقلا در اینکه کجا ظلم است و کجا عدل است بیش از آنچه ما گفتیم چیز دیگری مدّ نظرشان نیست.
همۀ عالم بر این اساس اداره می شود، ولو حکیم جبری هم باشد از حرف خود دست کشیده و به طور طبیعی در مقام تربیت اولاد خویش برمی آید و با حال فطری خود در سرو کار داشتن با اهل و عیال وعبد و اولاد خود غیر از علم و شعور و اختیار و تمیز چیز دیگری را در باب مثوبت و عقوبت، مناط و ملاک نمی داند و تمام موضوع را در این باب همین می داند که اگر امر او را از روی علم و شعور و اختیار و تمیز، امتثال کنند آنها را مستحق مدح و مثوبت می بیند و اگر با علم و شعور و اختیار و تمیز امر او را زمین گذاشتند و زیر پا گذاشتند، بدون غور در مسائل فلسفی آنها را عقوبت می کند و خودش را ظالم نمی بیند و دیگران هم اگر او امام جماعت باشد، پشت سرش نماز می خوانند و چنانکه گفتیم این فطری همۀ بشر است و هیچ کسی از این مشی عقلایی تجاوز نمی کند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 329 پس این مشی، عقلایی و از روی عقل فطری است و بین تمام ملل الهی و طبیعی قضیه این چنین است که اگر کسی با قانون مملکت مخالفت کند و آن گاه به این حرفها متمسک شود که اگر اختیار از روی اختیار دیگری باشد به آن اختیار دیگر نقل کلام می کنیم و تسلسل لازم می آید و وجود انسان بلکه وجود هر موجود ممکنی ربط محض و تعلق صرف است، به دهان او می زنند و اگر خاموش نشود او را به دار المجانین می فرستند و به او می گویند این چه حرفهایی است که تو می زنی و اینها حرفهای بی ربط است. وجود تعلقی چیست؟ و اختیار غیر از این نیست که اطراف و راهها را به تو نشان دادیم و گفتیم اگر از این طرف بروی چنین می شود و اگر از آن طرف بروی چنان می شود و تو هم واجد این اختیار و تمیز بودی.
بالجمله: عقلا فرق بین حرکت دست مرتعش و حرکت دست مختار را غیر قابل انکار می دانند. اگر دست از روی ارتعاش به سر کسی بخورد حرفی نمی زنند، بلکه دل آنها می سوزد و اگر دست از روی اختیار حرکت کند و به سر کسی بخورد او را مستحق عقوبت می دانند و سخنان او ثمری نخواهد داشت.
پس روی این بیان کلامی عقلایی دستگاه قیامت و پاداش و جزای اخروی و الهی برقرار است. ارسال رسل و اعطای رسول باطنی برای تمیز حسن و قبح و تعیین پاداش و جزا برای مطیعین و عاصین با اختیار، علم و شعور است.
و بعد از این، حرفهای دیگر غلط است و مانند فضولی کردن دزد مختار عالم به قبح دزدی، در مقام محاکمه و استنطاق اوست که او را حبس کرده و شلاقش می زنند و هیچ ظلمی هم نیست، بلکه عین عدل است.
مگر سنخ قانون الهی غیر از سنخ قوانین تقنینی است؟ البته قانون گذاری به نحو اتمّ و اکمل همین است. پس در باب عصیان و اطاعت آنچه تمام موضوع بین عقلاست همین بود که گفتیم.
بنابراین اگر مولای حقیقی به ما امر نمود و ما هم که همۀ نعمت را از او داریم و علاوه بر اینکه او به تمام مصالح و مفاسد به نحو اعلی و اتمّ عالم است به ما هم دیدۀ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 330 بصیرت و فهم داده و ما هم فهمیدیم و اضافه بر آن، ارسال رسل و انزال کتب فرموده و به ما اختیار داده است و ما هم به ضرورت عقل و وجدان فهمیدیم که حرکت ارتعاشی غیر از حرکت اختیاری است، چنانکه با امر او مخالفت کنیم عاصی بوده و اگر موافقت کنیم مطیع می باشیم.
اینکه گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم
بنابراین: علاوه بر اینکه مطلب با برهان عقلی و دقت در مبادی آن ثابت شد، معنای «لاجبر ولا تفویض بل أمر بین الأمرین» با بنای عقلایی نیز مبرهن گشت و از طریق کلامی نیز ثابت شد.
و طبق این بنا چنانکه مرحوم مجلسی فرموده است جبر نیست، یعنی چنین نیست که انسان را اجبار کرده باشند و از او سلب اختیار در فعل نموده باشند و چنین هم نیست که انسان هرچه بخواهد، انجام دهد و در همه جا مطلق العنان باشد.
بلی قادر است مادامی که جلوی او را نگرفته اند، ولی این طور هم نیست که هیچ تصادفی نتواند او را عقب بنشاند، بلکه گاهی خدای متعال جلوی او را می گیرد وگاهی هم با او کاری ندارد ودلیلی بر بطلان تفویض به این معنی نداریم که انسان می تواند مثلاً دزدی کند و گاهی هم می شود که جلوی او را می گیرند.
تفویضی که دلیل بر بطلان آن قائم است به این معنی بود که ولو خدا نباشد او بتواند کاری بکند و هیچ از ناحیه خدا به طرف او دستی دراز نشود و این تفویض، نکتۀ دیگری است. پس تمام موضوع در افعالی که موجب مثوبت و یا عقوبت است، اختیار و اراده است، بدون اینکه اراده به ارادۀ دیگری و اختیار به اختیار دیگری باشد.
وزان اختیار و اراده، وزان علم و قدرت و اوصاف دیگر است. مثلاً اینکه می گویی: «زید عالم»، صحت حمل محمول، یعنی عالمیت بر زید فقط به اعتبار علم او به موضوعی است که آن موضوع معلوم اوست، بدون اینکه در حملِ صفت عالم بر زید،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 331 علم او به علمش هم معتبر باشد.
والحاصل: در قضیۀ «زید عالم» به علمی که زید به علم خود دارد نظر نداریم و معلوم بودن شی ء و تعلق علم و کشف به آن در حمل عالم بر زید کفایت می کند بدون اینکه منکشف بودن منکشف، یعنی علم به علم هم لازم باشد.
و همچنین در مراد بودن چیزی کافی است که آن چیز از روی اراده باشد و اراده به آن تعلق داشته باشد با قطع نظر از اینکه آن اراده هم باید به ارادۀ دیگری باشد یا نه؟ بلکه آن به کلی مغفول عنه است. آن کسی که می گوید فلان چیز مراد زید است تعلق ارادۀ زید به آن چیز را کافی می داند ولو اراده به ارادۀ دیگری نباشد.
علاوه بر همۀ اینها نمی توان گفت که ارادۀ خدا از روی ارادۀ دیگری است؛ زیرا اراده در او عین ذات است و نمی تواند به واسطۀ اراده ای که قبل از آن است متجدد باشد، اضافه بر اینکه اگر اراده از روی ارادۀ دیگری باشد، تسلسل لازم می آید.
و الحاصل: وزان مختاریت و مرادیت شی ء وزان معلومیت و مقدوریت اوست. و در اختیار همین بس که عقلا بین حرکت دست مرتعش و حرکت دست شخص سالم و صحیح فرق واضح می بینند و خصوصیتی که حرکت دست سالم را از حرکت دست مرتعش متمایز می نماید، اختیار است.
سرانجام مطلب را با چند آیۀ شریفه ختم می نماییم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 332