مقصد سوم الهیات
حیات حق تعالی و توابع آن
ردّ نظریه مشهور و شیخ اشراق در سمع و بصر
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

ردّ نظریه مشهور و شیخ اشراق در سمع و بصر

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی حیاته و بعض ما یتبعها

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

ردّ نظریه مشهور و شیخ اشراق در سمع و بصر

ردّ نظریۀ مشهور و شیخ اشراق در سمع و بصر

‏این دو احتمال که یکی را مشهور و دیگری را شیخ اشراق اختیار کرده اند به عقیدۀ‏‎ ‎‏ما مردود و بی معنی می باشد و هیچ یک از علم و سمع و بصر به دیگری برنمی گردد؛‏‎ ‎‏زیرا اگر مراد، رجوع در مرتبۀ ذات است، مرتبۀ ذات جز صرف الوجود بحت بسیط به‏‎ ‎‏تمام بساطت نیست و در آن مرتبه به هیچ نحو تکثر اسمائی و صفاتی نیست، بلکه تنها‏‎ ‎‏ذاتی متشخص و جزئی است. البته جزئی بدین معناست که جلوۀ وجودی خارجی‏‎ ‎‏بوده و متشخص به تشخص وجودی صرف در اعلی درجۀ از تجرد می باشد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 341

‏و اما با قطع نظر از اعتبار صرف الوجودی، بلکه به آن اعتباری که حقیقت همۀ‏‎ ‎‏اوصاف کمالیه را به او نسبت می دهیم، تکثر اسماء و صفات هست، لیکن در این مرتبه‏‎ ‎‏هیچ وصفی به وصف دیگر برنمی گردد، بلکه در این مرتبه ذات به یک اعتبار، عالم و‏‎ ‎‏به اعتباری قادر و به اعتباری سمیع و به اعتباری بصیر است، الی ما شاء الله.‏

‏البته بصیریت او به نحو کلی و مانند بصیریت منجّم نسبت به طلوع فلان کوکب‏‎ ‎‏نیست تا بصیریت به علم باز گردد، بلکه بصیریت او به این نحو است که همان جزئی‏‎ ‎‏حقیقی در متن واقع، حقیقةً برای حق تبارک و تعالی مبصَر بوده و حق ـ عزّوجلّ ـ هم‏‎ ‎‏مبصِر اوست.‏

‏منتها حق، بصیر با آلت نیست؛ زیرا چنین نیست که حقیقت بصیریت به این باشد‏‎ ‎‏که باید با آلت مخصوص دیده شود و حقیقت بصیریت به این نیست که الزاماً با‏‎ ‎‏جلیدتین باشد؛ لذا با اینکه در خواب چشمها روی هم گذاشته شده و هیچ اثری از این‏‎ ‎‏جلیدتین نیست با این حال حقیقةً می گویی در خواب دیدم. آنچه در خواب دیده‏‎ ‎‏می شود نحوه ای از ادراک شهودی برای نفس است که به آن نحوه از ادراک در هر‏‎ ‎‏مرتبه ای که باشد بصیریت گویند.‏

‏البته دیدن در خواب مانند خیال در عالم یقظه است که لازم نیست صورتی باشد‏‎ ‎‏که مطابَقی در جسمانیات داشته باشد. بلی خیال در حال نوم یک مرتبه و به نحوی‏‎ ‎‏است و خیال در حال یقظه به نحو دیگری است.‏

‏والحاصل: نفس در عالم نوم از عالم طبیعت منسلخ می شود و چیزی را می بیند که‏‎ ‎‏در عالم اشتغال به طبیعت، باید آن را خیال کند. همچنین در نوم می شنود با اینکه این‏‎ ‎‏صماخ گوش از کار افتاده و نفس با آن قطع رابطه نموده است البته این گونه نیست که‏‎ ‎‏در خواب، خیال شنیدن باشد؛ زیرا با خیال شنیدن در اینجا به انسان فرح دست‏‎ ‎‏نمی دهد، بلکه در عالم نوم، حقیقت شنیدن ـ ولو به ایجاد صوت مماثل صوت جزئی‏‎ ‎‏باشد ـ اتفاق می افتد ولذا التذاذ هم می کند، همچنین وقتی که صورت موحشی را‏‎ ‎‏می بیند و آن صورت موحش در او ایجاد ترس نموده و او می ترسد یا صورت زیبایی‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 342

‏را می بیند، پس در مرتبۀ نوم حقیقت دیدن و شنیدن محقق می شود، با اینکه آن آلتی که‏‎ ‎‏ما خیال می کنیم باید باشد تا حقیقت رؤیت محقق گردد، در کار نیست. چنانکه وقتی‏‎ ‎‏نفس، انقطاع از طبیعت پیدا نمود در تمام حواس قوی می شود و نمونۀ آن حضرت‏‎ ‎‏پیغمبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏است.‏

‏وقتی انسان به این قوت نفس رسید به خاطر قوت بصیریت و سمیعیت و غیر آن‏‎ ‎‏می تواند مجردات را ببیند؛ چنانکه حضرت رسول  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ جبرئیل را می دید و با او‏‎ ‎‏صحبت می کرد. و لازم نبود جبرئیل متجسم شود تا دیده شود، هرچند گاهی امر چنین‏‎ ‎‏بود. پس ولو ملائکه متجسم هم نمی شدند ـ البته بدون این آلت ـ پیامبر آنها را می دید.‏

‏همچنین وقتی نفس انسان از دار دنیا منقطع شده و روح از بدن جدا می شود و‏‎ ‎‏صور اعمال انسان ولو مجرد باشند، به تناسب ملکات او، به او نمایان می شود‏‎ ‎‏همان گونه که خواب دیدن هر کسی مناسب با اخلاق اوست و ممکن نیست اشخاص‏‎ ‎‏بدکردار خوابهای اولیا و اتقیا را ببینند و هکذا بالعکس، در آن مرتبه، حواس ولو حس‏‎ ‎‏بصر و ذائقه باشد به گونه ای قوی می شود که می تواند همۀ لذایذ یا مولمات را در‏‎ ‎‏عرض هم و متمایز از یکدیگر درک کند، ولی در اینجا چون درک ضعیف است چنین‏‎ ‎‏چیزی ممکن نیست. مثلاً نمی تواند در عرض هم ترشی و شیرینی را درک کند و از‏‎ ‎‏آنها به علت ضعف درک، طعم دیگری حاصل می شود ولی آنجا چون تمام حواس‏‎ ‎‏قوی می شود ترشی و شیرینی در عرض هم و بدون اینکه از آنها طعم ثالثی حاصل‏‎ ‎‏شود درک می شوند.‏

‏والحاصل: آنجا ممکن است مولمات بسیاری را در یک آن درک کند و سامعه هم‏‎ ‎‏ممکن است تمام اصوات حسنه یا قبیحه را در مرتبۀ واحده به نحو جزئیت و تشخص‏‎ ‎‏ادراک کند، نه به نحو علم که از آن مسرور یا مشمئز نشود؛ زیرا انسان با صرف علم‏‎ ‎‏متألم نمی شود. پس چون آنجا درک قوی است حرارت و برودت و شیرینی و ترشی و‏‎ ‎‏تلخی را در عرض هم و در آنِ واحد و متمایز از یکدیگر درک می کند.‏

‏و بالجمله: وقتی انسان زید را مثلاً دید، هم دیدن و هم شناختن و دانستن صادق‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 343

‏است، اما چنین نیست که بازگشت یکی به دیگری باشد. بلکه هر کدام به اعتباری‏‎ ‎‏است؛ دیدن به اعتبار یک نحو مشاهدۀ حضوری است و این اعتبار مقدم است و‏‎ ‎‏دانستن و علم به این اعتبار است که اگر زید غایب شود باز به همان کیفیتی که هنگام‏‎ ‎‏دیدن او می دانست، خواهد دانست و این اعتبار متأخر است. پس هیچ کدام از آنها به‏‎ ‎‏دیگری برنمی گردد.‏

‏بلی، در مثالی که گذشت ممکن است بگوییم اسم علیم بعد از اسم بصیر واقع‏‎ ‎‏می شود چنانکه در اسماء خداوند هم ممکن است چنین چیزی گفت. مثلاً اسم‏‎ ‎‏«متکلم» بعد از اسم «علیم» است زیرا تکلم همان اظهار غیب و اظهار ما فی الضمیر و‏‎ ‎‏ما فی الغیب است، پس تکلم و اظهار بعد از علم حاصل می شود و همچنین در اسماء‏‎ ‎‏دیگر هم می توان به اعتبار، تقدم و تأخر لحاظ کرد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 344