مصادیق کلمات تامّات
والحاصل: از مراتب کلمات تامه در مراتب نزول، عقول می باشند که حالت منتظره ندارند و همچنین از کلمات تامه، عقول کامله در قوس صعود است چنانکه ائمه علیهم السلام فرموده اند: «نحن الکلمات التامات» و در قرآن مجید است: «إذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 352
مَرْیَمُ إنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ».
جامع الکلم و هادی الاُمّه که پیغمبر ماست از کلمات تامه است، و وجه جامع الکلم بودن، این است که: بعضی از موجودات ناقص هستند و نمی توانند حفظ کمالات نموده و آداب عالم بالا را کاملاً رعایت بنمایند و بعضی از موجودات هستند که چون ترقی کرده و محو عالم بالا شدند، برای آنها نسبت به پایین حالت غفلت اتفاق می افتد. این است که می بینی وقتی کسانی که باید به مرتبه ای که قابلیت آن را دارند برسند، به آن مرتبه می رسند، کمال آن عالم آنها را محو نموده و آنها دیگر نمی توانند با پایین مراوده داشته باشند و چه بسا امور زندگی طبیعی، از کف آنها خارج شده و دیگر نمی توانند در آن امور مشی کنند و ای بسا به چنین اشخاصی نسبت بُله و جنون بدهند.
ولی آن کسی که به آن مقام عالی رسید و تمام اسماء و صفات در او تجلی کرد، در عین حال که آداب و شؤون آن عالم را حفظ می کند، آداب و شؤون امور این عالم را هم حفظ می نماید و آن عظمت تجلیات که ممکن است به نحو امکان طلوع کند در او طلوع می نماید ولیکن از بس که وجود او کامل است، باعث انمحاء این تجلیات جزئیه در طبیعت نمی شود و هم آداب عالم بالا را و هم آداب این عالم را حفظ می نماید.
او مثل ما نیست که نتواند آداب عالم بالا را حفظ نماید که به همین جهت ملائکة الله و اولیاء الله ما را مجنون و دیوانه می دانند؛ زیرا جنون آن است که انسان نتواند آداب را حفظ کند، مثلاً ما در اینجا به کسی که به واسطۀ اختلال عقلی نمی تواند آداب معاشرت و وضع زندگی را تشخیص دهد که چه چیزی مناسب با هر مقامی است، مجنون می گوییم و لذا اگر ما هم ضعیف بوده و نتوانیم پاکی و روحانیت را که از آداب عالم بالاست مراعات کنیم، البته جنون داریم. ما نه تنها نمی توانیم آداب عالم بالا
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 353
را حفظ کنیم، بلکه به خاطر صِغَر و کوچکی به مقامی که بتوانیم فیوضات عالم بالا را هم حفظ کنیم نرسیده ایم.
این است که معصیت کار به نظر بالاییها حقیقةً جنون دارد و عاقل کسی است که آداب عالم بالا را مراعات نماید وآداب آن عالم همان مقررات شریعت است.
بالجمله: انسان کامل کسی است که فیوضات عالم بالا را به نحوی که افاضه می شود، حفظ و ضبط کند و به طوری که باید به پایین فیض بدهد، فیض برساند و خلاصه از آن طرف دستش کوتاه نباشد و از این طرف هم غافل نباشد لذا حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم جامع الکلم است و کامل ترین موجود بین موجودات ممکنه است و معنای نبوت ختمیه هم این است که ممکن نیست بیش از یکی باشد؛ زیرا اکمل اوست چون می تواند همۀ تجلیات با عظمت را ادراک کند و کشف جمال آن طور که ممکن است در او روی می دهد و او پرده از جمال برمی دارد و در عین حال محو جمال نیست. لذا به همۀ وجودات از وجود کامل تا آخرین تجلیات کوچک می تواند رسیدگی کند. این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حتی به نباتات و ذرات و جمادات هم رسیدگی داشته و آخرین درجۀ کشف هم برای او دست داده است.
پس ممکن نیست غیر از او ختمیت داشته باشد؛ زیرا چنانکه صرف الوجود لایتکرر است صرف الجمال هم لایتکرر است. بنابراین باید دیگران از او کمتر باشند؛ زیرا بالاتر از مقام او ممکن نیست و مقام ختمیت به کمتر از این تحقق نمی یابد. و بالجمله: باید در تمام انبیا و مرسلین این دو جهت، یعنی حفظ کمال بالا و عدم انمحاء در کمال بالا، باشد تا بتوانند به پایین رسیدگی کنند. منتها اکمل آنها در این دو جهت، مرتبۀ ختمیۀ نبوت است و آن مختص به ختمی مرتبت، پیغمبر ما محمد صلی الله علیه و آله وسلم می باشد.
والحاصل: خداوند متعال، متکلم است و موجودات مراتب کلام او هستند، البته معیار در باب اعتبار صفتی بر حضرت حق، همان معیار اعتبار صفت برماست که اگر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 354
یک جهت اعتبار صحیحی باشد که بتوان به آن اعتبار صفتی را برای حق اثبات کرد، اثبات آن صفت برای حق عیبی ندارد، بلکه انتزاع چنین صفتی به حکم عقل فرض و لازم است. اما نسبت به اخباری که وارد شده در مورد اینکه اسماء الله توقیفیه است، اگر مراد از اسماء، اسماء علمیه باشد البته چنین است. اسم شما هم توقیفی است و اسم هر کسی توقیفی است، کسی حق ندارد شما را که حسین علی نام نهاده اند از آن تخلف کرده، و حسن علی خطاب کند، اسمی که پدر و مادر گذاشته اند توقیفی است.
بلی چون خدا پدر و مادر ندارد، اسم خود را خودش گذاشته است و البته نباید از اسماء علمیه او تخلف کرد.
اما در صفت، اگر اعتبار صحیحی در آن باشد ممکن نیست ما آن صفت را به حق نسبت ندهیم و منتظر صدور آن از شرع باشیم؛ لذا در خود همان روایت که احتمالاً به حضرت صادق علیه السلام منسوب است صفت واسم «ثابت» هست، ولی در قرآن نیست. لفظ «موجود» هم در قرآن نیست، ولی در روایت هست.
آیا نباید آن را گفت؟ البته بر ما لازم است که این صفت را به حق نسبت دهیم ولو از شرع نمی رسید. بنابراین توقیفی بودن اسماء در آن روایات ناظر به جلوگیری از کسانی است که قادر به اثبات اوصاف برای خداوند با معیار صحیح نبوده اند؛ زیرا عوام بوده اند و هرچه به نظرشان خوب می آمده برای او اثبات می کردند. مثلاً چون می دیدند شیرینی از تلخی بهتر است می گفتند خدا شیرین است، و لذا برای سدّ مزخرف گویی چنین اشخاصی گفته اند: اسماء الله توقیفیه است. و الاّ اگر بتوانیم با معیار صحیح وصفی را به او نسبت دهیم، نسبت می دهیم، بلکه چنانکه گفته شد نسبت دادن قهری است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 355