مقصد سوم الهیات
مراتب کلام باری تعالی
مصادیق کلمات تامّات
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مصادیق کلمات تامّات

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی تقسیم الکلام‌

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

مصادیق کلمات تامّات

مصادیق کلمات تامّات

‏والحاصل: از مراتب کلمات تامه در مراتب نزول، عقول می باشند که حالت منتظره‏‎ ‎‏ندارند و همچنین از کلمات تامه، عقول کامله در قوس صعود است چنانکه ائمه  ‏‏علیهم السلام‏‎ ‎‏فرموده اند: ‏‏«نحن الکلمات التامات»‏‎[1]‎‏ و در قرآن مجید است: ‏‏«‏إذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 352

مَرْیَمُ إنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا‎ ‎وَالاْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‏»‏‏.‏‎[2]‎

‏جامع الکلم و هادی الاُمّه که پیغمبر ماست از کلمات تامه است، و وجه‏‎ ‎‏جامع الکلم بودن، این است که: بعضی از موجودات ناقص هستند و نمی توانند‏‎ ‎‏حفظ کمالات نموده و آداب عالم بالا را کاملاً رعایت بنمایند و بعضی از موجودات‏‎ ‎‏هستند که چون ترقی کرده و محو عالم بالا شدند، برای آنها نسبت به پایین حالت‏‎ ‎‏غفلت اتفاق می افتد. این است که می بینی وقتی کسانی که باید به مرتبه ای که قابلیت آن‏‎ ‎‏را دارند برسند، به آن مرتبه می رسند، کمال آن عالم آنها را محو نموده و آنها دیگر‏‎ ‎‏نمی توانند با پایین مراوده داشته باشند و چه بسا امور زندگی طبیعی، از کف آنها‏‎ ‎‏خارج شده و دیگر نمی توانند در آن امور مشی کنند و ای بسا به چنین اشخاصی‏‎ ‎‏نسبت بُله و جنون بدهند.‏

‏ولی آن کسی که به آن مقام عالی رسید و تمام اسماء و صفات در او تجلی کرد،‏‎ ‎‏در عین حال که آداب و شؤون آن عالم را حفظ می کند، آداب و شؤون امور این عالم‏‎ ‎‏را هم حفظ می نماید و آن عظمت تجلیات که ممکن است به نحو امکان طلوع کند‏‎ ‎‏در او طلوع می نماید ولیکن از بس که وجود او کامل است، باعث انمحاء این‏‎ ‎‏تجلیات جزئیه در طبیعت نمی شود و هم آداب عالم بالا را و هم آداب این عالم‏‎ ‎‏را حفظ می نماید.‏

‏او مثل ما نیست که نتواند آداب عالم بالا را حفظ نماید که به همین جهت‏‎ ‎‏ملائکة الله و اولیاء الله ما را مجنون و دیوانه می دانند؛ زیرا جنون آن است که انسان‏‎ ‎‏نتواند آداب را حفظ کند، مثلاً ما در اینجا به کسی که به واسطۀ اختلال عقلی نمی تواند‏‎ ‎‏آداب معاشرت و وضع زندگی را تشخیص دهد که چه چیزی مناسب با هر مقامی‏‎ ‎‏است، مجنون می گوییم و لذا اگر ما هم ضعیف بوده و نتوانیم پاکی و روحانیت را که از‏‎ ‎‏آداب عالم بالاست مراعات کنیم، البته جنون داریم. ما نه تنها نمی توانیم آداب عالم بالا‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 353

‏را حفظ کنیم، بلکه به خاطر صِغَر و کوچکی به مقامی که بتوانیم فیوضات عالم بالا را‏‎ ‎‏هم حفظ کنیم نرسیده ایم.‏

‏این است که معصیت کار به نظر بالاییها حقیقةً جنون دارد و عاقل کسی است که‏‎ ‎‏آداب عالم بالا را مراعات نماید وآداب آن عالم همان مقررات شریعت است.‏

‏بالجمله: انسان کامل کسی است که فیوضات عالم بالا را به نحوی که‏‎ ‎‏افاضه می شود، حفظ و ضبط کند و به طوری که باید به پایین فیض بدهد، فیض‏‎ ‎‏برساند و خلاصه از آن طرف دستش کوتاه نباشد و از این طرف هم غافل نباشد‏‎ ‎‏لذا حضرت پیغمبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ جامع الکلم است و کامل ترین موجود بین موجودات‏‎ ‎‏ممکنه است و معنای نبوت ختمیه هم این است که ممکن نیست بیش از یکی‏‎ ‎‏باشد؛ زیرا اکمل اوست چون می تواند همۀ تجلیات با عظمت را ادراک کند و‏‎ ‎‏کشف جمال آن طور که ممکن است در او روی می دهد و او پرده از جمال برمی دارد‏‎ ‎‏و در عین حال محو جمال نیست. لذا به همۀ وجودات از وجود کامل تا‏‎ ‎‏آخرین تجلیات کوچک می تواند رسیدگی کند. این است که پیغمبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ حتی‏‎ ‎‏به نباتات و ذرات و جمادات هم رسیدگی داشته و آخرین درجۀ کشف هم برای‏‎ ‎‏او دست داده است.‏

‏پس ممکن نیست غیر از او ختمیت داشته باشد؛ زیرا چنانکه صرف الوجود‏‎ ‎‏لایتکرر است صرف الجمال هم لایتکرر است. بنابراین باید دیگران از او کمتر باشند؛‏‎ ‎‏زیرا بالاتر از مقام او ممکن نیست و مقام ختمیت به کمتر از این تحقق نمی یابد. و‏‎ ‎‏بالجمله: باید در تمام انبیا و مرسلین این دو جهت، یعنی حفظ کمال بالا و عدم‏‎ ‎‏انمحاء در کمال بالا، باشد تا بتوانند به پایین رسیدگی کنند. منتها اکمل آنها در این‏‎ ‎‏دو جهت، مرتبۀ ختمیۀ نبوت است و آن مختص به ختمی مرتبت، پیغمبر ما‏‎ ‎‏محمد ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ می باشد.‏

‏والحاصل: خداوند متعال، متکلم است و موجودات مراتب کلام او هستند، البته‏‎ ‎‏معیار در باب اعتبار صفتی بر حضرت حق، همان معیار اعتبار صفت برماست که اگر‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 354

‏یک جهت اعتبار صحیحی باشد که بتوان به آن اعتبار صفتی را برای حق اثبات کرد،‏‎ ‎‏اثبات آن صفت برای حق عیبی ندارد، بلکه انتزاع چنین صفتی به حکم عقل فرض و‏‎ ‎‏لازم است. اما نسبت به اخباری که وارد شده در مورد اینکه اسماء الله توقیفیه‏‎ ‎‏است،‏‎[3]‎‏ اگر مراد از اسماء، اسماء علمیه باشد البته چنین است. اسم شما هم توقیفی‏‎ ‎‏است و اسم هر کسی توقیفی است، کسی حق ندارد شما را که حسین علی نام نهاده اند‏‎ ‎‏از آن تخلف کرده، و حسن علی خطاب کند، اسمی که پدر و مادر گذاشته اند‏‎ ‎‏توقیفی است.‏

‏بلی چون خدا پدر و مادر ندارد، اسم خود را خودش گذاشته است و البته نباید از‏‎ ‎‏اسماء علمیه او تخلف کرد.‏

‏اما در صفت، اگر اعتبار صحیحی در آن باشد ممکن نیست ما آن صفت را به حق‏‎ ‎‏نسبت ندهیم و منتظر صدور آن از شرع باشیم؛ لذا در خود همان روایت که احتمالاً به‏‎ ‎‏حضرت صادق ‏‏علیه السلام‏‏ منسوب است صفت واسم «ثابت» هست،‏‎[4]‎‏ ولی در قرآن نیست.‏‎ ‎‏لفظ «موجود» هم در قرآن نیست، ولی در روایت هست.‏‎[5]‎

‏آیا نباید آن را گفت؟ البته بر ما لازم است که این صفت را به حق نسبت دهیم ولو از‏‎ ‎‏شرع نمی رسید. بنابراین توقیفی بودن اسماء در آن روایات ناظر به جلوگیری از کسانی‏‎ ‎‏است که قادر به اثبات اوصاف برای خداوند با معیار صحیح نبوده اند؛ زیرا عوام‏‎ ‎‏بوده اند و هرچه به نظرشان خوب می آمده برای او اثبات می کردند. مثلاً چون‏‎ ‎‏می دیدند شیرینی از تلخی بهتر است می گفتند خدا شیرین است، و لذا برای سدّ‏‎ ‎‏مزخرف گویی چنین اشخاصی گفته اند: اسماء الله توقیفیه است. و الاّ اگر بتوانیم با‏‎ ‎‏معیار صحیح وصفی را به او نسبت دهیم، نسبت می دهیم، بلکه چنانکه گفته شد نسبت‏‎ ‎‏دادن قهری است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 355

  • )) این روایت را در معاجم روایی نیافتیم، رجوع کنید به: بحار الانوار، ج 4، ص 151.
  • )) آل عمران (3): 45.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 100 ـ 104.
  • )) همان، حدیث 1.
  • )) همان.