لزوم بساطت صادر اول
اگر در هر علتی یک خصوصیت مخصوص به خود آن علت نسبت به معلول آن نباشد، لازمه اش این است که علیت هر چیزی برای هر چیزی ممکن باشد. مثلاً هیولای اُولی علت وجود این سلسله از موجودات ممکنه باشد.
و چون بالضروره هر چیزی نمی تواند علت هر چیزی باشد، پس در علت خصوصیتی لازم است که به جهت آن، علیت برای معلولی داشته باشد. بنابراین اگر فرض کنیم یک حقیقت بسیط من جمیع الجهات علت دو شی ء باشد با توجه به اینکه مسلم است که در خارج دو شی ء، دو چیز متغایرند و آنچه به عنوان ما به الاشتراک از آنها انتزاع می شود، فقط عنوان انتزاعی و اعتباری است؛ زیرا ما به الاشتراک و جامع بین دو شی ء، در خارج وجود ندارد. مثلاً زید دارای هویت متشخصه ای است که غیر از هویت متشخصۀ عمرو است و گرچه هر دو انسان هستند ولی انسان که جامع بین آنهاست، در خارج وجود جداگانه ندارد والاّ لازمۀ آن وجود جامع شی ء، بین همۀ اشیاء حتی بین جماد و واجب الوجود می باشد؛ لذا به واسطۀ قاعدۀ سابق که در علت، خصوصیتی نسبت به معلول آن لازم است، شی ء بسیط من جمیع الجهات که آن را علت فرض نموده ایم، خصوصیتی لازم دارد که آن خصوصیت به مقتضای بساطت علت، عین هویت و ذات آن علت بسیط خواهد بود و این گونه نیست که ذات چیزی باشد و خصوصیت امری زاید بر آن باشد، بلکه علت تمام هویت و ذات آن همان
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 362 خصوصیت خواهد بود و چون آن را علت دو معلول متغایر فرض نموده ایم پس باید آن علت بسیط دارای دو خصوصیت متغایر باشد و چون علت بسیط بوده و خصوصیت، تمام ذات آن می باشد، بنابراین باید آن علت به تمام حقیقت و ذات، هم عین این خصوصیت و هم عین آن خصوصیت باشد و این محال است و لازمۀ آن این است که ما فرضناه بسیطاً لم یکن بسیطاً.
و چون اینجا سخن در فاعل الهی و علت الهی است ومعلول عین تعلق و ربط به علت است؛ لذا یک معلول را دو علت نشاید، چنانکه دو معلول نمی توانند معلول یک علت باشند. اما در اصول حرف بی ربطی زده شده است و آن این است که: اگر دو علت مستقل بر یک معلول وارد شدند، جامع بین آنها تأثیر می کند و یا اگر دو معلول، معلول یک علت شدند، جامع بین آنها معلول خواهد بود.
این سخن غلط است؛ زیرا جامع در خارج وجود ندارد و هرچه در خارج هست وجودات است و وجودات هم با یکدیگر متغایرند و هویت هر فرد در خارج غیر از هویت دیگری است. البته این حرفها بر این مبناست که نظر شخص حکیمانه باشد و موجودات را مختلف ببیند. چنین کسی ولو به اصالة الوجود قائل باشد چون در مراتب وجود اختلاف می بیند، کثرات را خواهد دید. و الاّ مانند محیی الدین که نظر عارفانه دارد ابایی از انکار این غلغله ها و سر و صداها در عالم ندارد.
بعضی از مطالبی که عرفا گفته اند ما فقط صورت ظاهری آن را یاد گرفته ایم و نمی دانیم قضیۀ مکاشفه چیست؟ و اگر هزار سال هم از آن سخن بگوییم مانند طوطی سخن آموخته خواهیم بود؛ لذا نباید این همه غلغله و بانگ و نوا و خروش و داد و بیداد و هیاهو و انقلاب را که معرکۀ عجیب و نوای غریبی است، منکر شد.
پس اگر به طریق حکیمانه و نظر فلسفی نگاه شود تا به انسان نخندند، وجودات از قبیل انسان و حیوان و جماد دیده می شود گرچه ماهیت اصیل نباشد؛ زیرا لااقل مراتب وجود که هستند. حال از بین این مختلفات کدام صادر اول
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 363 است؟ گرچه آن بی نام و نشان است و اسم گذاری با خود شما است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 364