مقصد سوم الهیات
عقل، اول صادر حق
تقریب مطلب با تبیین انتساب افعال به نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

تقریب مطلب با تبیین انتساب افعال به نفس

فریده سوم افعال حقّ تعالی / غرر فی إثبات أنّ أوّل ما صدر هو العقل

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تقریب مطلب با تبیین انتساب افعال به نفس

تقریب مطلب با تبیین انتساب افعال به نفس

‏اولاً باید این مطلب را بررسی نمود که افعالی که از انسان بروز و ظهور پیدا می کند‏‎ ‎‏و به عمل می آید درعین حال که از عضلات است، چگونه بدون شائبۀ مجازیت و‏‎ ‎‏بدون عنایت به نفس نسبت داده می شود؟‏

‏البته پر واضح است که از نفس در آن مقام شامخ تجرد، جز تصورات مجرده صادر‏‎ ‎‏نمی شود. مثلاً نفس در آن مقام به طور کلی و به نحو تجرد، تصور می کند که جلب نفع‏‎ ‎‏واجب است و باید از ضرر دوری کرد، سپس هنگامی که نفس در مرتبۀ نازله می بیند‏‎ ‎‏که فلان چیز منفعت دارد در باطن نفس یک صغری و کبری تولید می شود و در مرتبۀ‏‎ ‎‏سوم که مسلّماً مرتبۀ نازل تری است، اشتیاق حاصل می شود و بعد شوق، مؤکّد‏‎ ‎‏می شود، آن گاه قوه ای از نفس که در عضلات پخش شده حرکت می کند و بین‏‎ ‎‏عضلات هم تعانق و اتحاد وجود دارد، تحرک یافتن آن قوه موجب تحرک عضلات‏‎ ‎‏می شود و سرانجام آن کار انجام می گیرد. انسان این کار را با وجود واسطه ها، بدون‏‎ ‎‏شائبۀ مجاز به خودش نسبت داده و می گوید: من این کار را کردم و اگر به او بگویند:‏‎ ‎‏دستت این کار را کرده است، می گوید: مرا از دست من و دست مرا از من جدا‏‎ ‎‏می دانی؟ و حال آنکه دستم جزء بدن من است. با اینکه نفس، روزی این بدن را‏‎ ‎‏خواهد گذاشت و از این نشئه بیرون خواهد رفت و آن وقت اگر نظرش به این بدن‏‎ ‎‏بیفتد خجالت خواهد کشید از اینکه این بدن با اینکه قابل توطّن نبوده، آشیانۀ او بوده‏‎ ‎‏است. و نفس بعد از مفارقت از بدن درقالب مثالی خواهد بود و بنابر فرمایش بعضی‏‎ ‎‏از مشایخ: قالب مثالی عبارت از همین حس لامسه است که در سرتاسر بدن غیر از مو‏‎ ‎‏هست و در هر عضوی به شکل همان عضو است.‏‎[1]‎‏ مثلاً حس لامسه در سر، که‏‎ ‎‏کرویت دارد کروی است. اگر این حسی را که جسمِ دارای طول و عرض و عمق،‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 364

‏واجد آن می باشد با همان طول و عرض و عمق بدن، از بدن انسان بیرون کشیده و جدا‏‎ ‎‏کنند، قد و قامتی مانند بدن خواهد داشت، منتها چون مثل هوا لطیف است دیده‏‎ ‎‏نمی شود. و یا اینکه بدن مثالی، بدنی است که نفس در قبر به فعالیت خود آن را خلق‏‎ ‎‏می کند.‏

‏و بالجمله: سخن در این است که با اینکه نفس بالاخره از این بدن مفارقت خواهد‏‎ ‎‏کرد و بین قوۀ منبثۀ از نفس در عضلات علیت و معلولیت من جمیع الجهات نیست،‏‎ ‎‏بلکه بین آنها یک نحوه ارتباطی هست، در عین حال آنچه را دست انجام می دهد،‏‎ ‎‏بدون شائبۀ مجازیت به «مَن» نسبت می دهند و این نسبت از قبیل «بنی الامیر المدینه»‏‎ ‎‏نیست تا چه رسد به حضرت حق که همۀ عالم ظل او و ربط به اوست پس حضرت‏‎ ‎‏حق برای همۀ موجودات از اول تا آخر، علیت تامۀ حقیقیه دارد گرچه هر موجودی به‏‎ ‎‏موجود عالی تر از خود، ربط دارد تا به عقل اول که صرف الربط به حضرت حق است‏‎ ‎‏برسد. بنابراین همۀ موجودات با واسطه یا بدون واسطه ربط محض به او هستند.‏

‏پس اگر حکیم قائل شد به اینکه: باید از مصدر حق بسیط من جمیع الجهات، یک‏‎ ‎‏حقیقت بسیط صادر شود که مظهر اوست، یعنی چنانکه او عالم و قادر و مختار است‏‎ ‎‏این هم نمونه ای از او باشد، لازمۀ این حرف این نیست که خداوند امر را به آن حقیقت‏‎ ‎‏صادر از او تفویض کرده باشد و خودش از آن برکنار باشد؛ چنانکه بعضی از متکلمین‏‎ ‎‏گویند: خدا عالم را خلق کرده و مقداری استعداد هم به او داده و عالم به اندازۀ استعداد‏‎ ‎‏خودش، ولو ـ نعوذ بالله ـ خدا نباشد، کار می کند.‏‎[2]‎

‏اصلاً تفویض امر محال است و امکان ندارد روابط محض و متعلقات که هرگز‏‎ ‎‏استقلال در وجود ندارند، مستقل باشند و اگر حکما به ترتیب خلق قائل هستند در‏‎ ‎‏عین حال همۀ موجودات را به او ربط می دهند و می گویند با اینکه هر فعلی که از هر‏‎ ‎‏موجودی به وجود می آید، حقیقةً به آن موجود نسبت دارد، حقیقةً به خدا هم نسبت‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 365

‏دارد ‏‏«‏وَمٰا رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَلٰکِنَّ اللّٰهَ رَمَی‏»‏‏.‏‎[3]‎

‏گمان نشود که غیر از رمی ظاهری پیامبر  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ رمی دیگری هم بوده است، بلکه‏‎ ‎‏تنها رمی خاکی بوده و همان به هر دو نسبت داده می شود و حکیم همین نسبت را در‏‎ ‎‏سرتاسر موجودات عالم اعم از افعال و غیر آنها جاری می داند و از عقل اول تا منتهای‏‎ ‎‏عالم وجود به این مقاله قائل است که همۀ موجودات حقیقةً به او نسبت داده می شود‏‎ ‎‏با اینکه حکیم به خلق ترتیبی قائل است. ولی شما به کواکب و خورشید و ماه که‏‎ ‎‏می رسید می گویید غیر از خدا کیست تا اینها از او صادر شده باشد؟ ولی به افعال که‏‎ ‎‏می رسید می گویید: من رفتم، من کردم، من گفتم و من در این افعال مستقل هستم و‏‎ ‎‏خدا اصلاً در آنها دخیل نیست. با اینکه افعال هم موجودات هستند.‏

‏علت این کار همان غفلت و عدم اعتقاد به توحید افعالی است؛ زیرا اگر به توحید‏‎ ‎‏افعالی قائل بودیم چنانکه خود قرآن آن را گوشزد کرده است: ‏‏«‏أ أنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أمْ نَحْنُ‎ ‎الزَّارِعُونَ‏»‏‎[4]‎‏ ‏‏«‏‏أ أنْتُمْ أنْشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ‏‏»‏‎[5]‎‏ همۀ موجودات و افعال را‏‎ ‎‏به او نسبت می دادیم.‏

‏و بالجمله: حکیم یک میزان علمی در دست دارد که در همۀ مراحل میزان است و‏‎ ‎‏آن این است که او به ترتیب خلق قائل است، چون قاعدۀ «الواحد لایصدر منه الاّ‏‎ ‎‏الواحد» مسلم است و دلیل آن منحصر به دلیلی که ما ذکر کردیم نیست، بلکه براهینی‏‎ ‎‏بر آن قائم است و کمتر قاعده ای در فلسفه به این متانت هست،‏‎[6]‎‏ در عین حال تفویض‏‎ ‎‏را هم محال می داند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 366

  • )) رجوع کنید به: رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعة، ص 29.
  • )) نقد المحصل، ص 121؛ کشف المراد، ص 81 و 115؛ شوارق الالهام، ص 138.
  • )) انفال (8): 17.
  • )) واقعه (56): 64.
  • )) واقعه (56): 72.
  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 3، ص 122؛ التحصیل، ص 531؛ مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 385 ـ 386؛ قبسات، ص 351 ـ 367؛ اسفار، ج2، ص 204 ـ 210 و ج 7، ص 204 ـ 236.