اقسام چهارگانۀ ترکیب
برای شرح و توضیح مطلب می گوییم: ترکیبات مختلف می باشند یک ترکیب از صورت و هیولی است و ترکیب دیگر از اجزاء مقداریه است و ترکیبی مانند ترکیبات مشهور از امور موجودۀ مختلفه است و ترکیبی از وجود و عدم است که شرّ التراکیب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 372 است. البته قسم اخیر را که ترکیب می نامیم مثل ترکیبات دیگر نیست که اجزاء مرکب، اشیاء متأصل و متقابل با یکدیگر باشند، بلکه این ترکیب یک ترکیب عقلی است که اختلاط از وجدان و فقدان است و یک جزء مرکب موجود نیست و برای مفهوم آن، ما بازاء خارجی مشهود و محسوس و قابل اشاره و از سنخ وجود نیست.
و بالجمله: یک قسم مرکب هست که با انحلال عقلی به وجدان و فقدان منحل می شود و این دو مفهوم از یک حیثیت بر یک وجود صدق نمی کنند، بلکه از حیثیات مختلفۀ متضاده بر یک وجود صادق می باشند به خلاف بسیط من جمیع الجهات که گرچه مفاهیم مختلفه بر آن صادق است ولیکن غیر از حیثیت وجود دارای حیثیت دیگری نیست و در بسیط الحقیقۀ من جمیع الجهات که واجب الوجود من جمیع الجهات هم هست، همۀ مفاهیم از یک حیثیت بر او صادق است و او به چیزی غیر از وجود تحلیل نمی شود و هرچه مورد تحلیل واقع شود چیزی جز وجود از کار درنمی آید و در مقابل هر مفهومی که قابل صدق بر اوست جز حقیقت واحدۀ خارجیه وجود ندارد.
اگرچه در عقل اول هم مفاهیم علم و قدرت و حیات و اراده و غیر آنها دارای مصداق واحدی است و همۀ آنها از حیثیت واحده بر آن صادق است ولی مفاهیم دیگر، مثل نقص نسبت به واجب و وجودِ تام نبودن، از جهت و حیثیت وجود بر او صادق نیستند.
والحاصل: وقتی عقل، صادر اول را ملاحظه می کند می بیند که این وجود در مرتبۀ ذات، در وجود استقلال نداشته و ممکن است وجود داشته باشد یا نداشته باشد و از این موجود با این حد و نقصان که در وجود استقلال ندارد، یک حد انتزاع نموده و او را به این حد نیز، تجزیه می نماید گرچه حد در خارج موجود نیست، بلکه فقدان واقعی است.
مقدمۀ دیگر این است که: آنچه از واجب الوجود صادر می شود، یک امر وجودی بسیطی است که در آن از آن حیثیتی که صادر شده ترکیبی نیست، ولی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 373 هنگامی که صادر می شود با امر عدمی و نقصان متعانق است و این جهت نقص به حکم معلولیت است.
والحاصل: از واجب الوجود دو چیز صادر نمی شود تا بر خلاف قاعده از بسیط، کثیر صادر گردد، بلکه صادر غیر از یک حقیقت بسیطه که تنها وجود است نیست و چیز دیگری که ما بازاء داشته باشد صادر نمی شود و صادر بسیط است. منتها به حکم تضییق معلول از علت خود، از لوازم این صادر بعد از صدور، نقصان او نسبت به علت آن است و لذا این صادر بعد از صدور، متعانق با نقصان است و نقصان در خارج واقعیت ندارد، بلکه مصداق حقیقی نقصان همان وجود معلول است و ما که در بحث اصالة الوجود پیوسته فریاد می زدیم که غیر از وجود، چیزی متأصل نیست و ماهیت هیچ و عدم است و واقعیت ندارد، به این معنی نبود که حتی نقصان و عدمی بودن آن هم واقعیت ندارد، بلکه مراد از اینکه ماهیت واقعیت ندارد، این است که ماهیت چیزی که موجود و متأصل باشد نیست.
و اگر تا حال می گفتیم آنچه در خارج است غیر از وجود چیزی نیست، برای فهماندن این معنی بود که گمان نشود ماهیت در خارج موجود است و الاّ موجودات ممکنه از وجود و ماهیت مرکب می باشند و این ترکیب، حقیقی است و آنها از جهت دو حیثیت تحت مفاهیم واقع می شوند و چنانکه به حمل شایع صناعی می گوییم: عقل اول موجود است، در حالی که باید در حمل شایع، مصداق محمول در واقع و خارج باشد، همچنین در عداد آن به حمل شایع می گوییم: عقل اول نسبت به علت و واجب الوجود ناقص است، پس عقل اول مصداق مفهوم ناقص است؛ زیرا چنانکه گفتیم، باید در حمل شایع صناعی مصداق محمول حقیقةً در خارج باشد و در غیر این صورت حمل شایع نخواهد بود، بنابراین عقل اول مرکب از وجود و عدم می باشد.
و بالجمله: وجود عقل اول در هر دو جملۀ «هذا موجود بالحمل الشایع» و «هذا ناقص بالحمل الشایع» مشارٌ الیه بوده و چنانکه مصداق مفهوم وجود است و وجودش
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 374 واقعیت دارد، همچنین مصداق برای مفهوم ناقص هم می باشد، پس مصداق ناقص هم در خارج هست. منتها چنانکه گفته ایم و باز هم می گوییم، ما قائلیم که نقصان ما بازاء وجودی در خارج ندارد، بلکه در خارج امر عدمی است لیکن این عدم در خارج واقعیت دارد.
بنابراین: عقل اول از کمال و نقص و از وجود و عدم مرکب است و معنای ترکیب عقلی همین بود که گفتیم، پس معنای ترکیب عقلی این نیست که عقل اول در خارج مثل واجب الوجود، من جمیع الجهات بسیط باشد و چنانکه واجب به هیچ وجه ترکیب ندارد، او هم ترکیب نداشته باشد و عقل بدون ملاک و بدون اینکه نحوۀ وجود آنها در خارج مختلف باشد یکی را مرکب و دیگری را بسیط بداند. می توان گفت: اصلاً معنی ندارد عقل چنین حرف غیر مربوطی را بگوید، بلکه معلول اول در خارج وجودی متشابک و متعانق با عدم و مرکب از وجود و عدم است و این معنای ترکیب عقلی است و علت عقلی بودن ترکیب این است که عقل در تحلیل می تواند فقدان و نقصان و عدمیت را یک طرف و وجدان و وجود را طرف دیگر قرار دهد.
پس عقل اول در خارج مرکب است؛ گرچه ترکیب آن از عدم و وجود و نقص و کمال می باشد و عدمیت آن هم در خارج واقعیت دارد؛ چنانکه وقتی می گوییم زید اعمی است ولو عَمیٰ امر عدمی است ولیکن این عدمیت خارجیت دارد مثل اُمّیت که خارجیت دارد ولی امر وجودی نیست.
چون عقل اول در خارج، ترکیب از وجود و عدم ـ که شرّ التراکیب است ـ دارد، پس صادر اول بساطت من جمیع الجهات ندارد و آنچه در قاعدۀ «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد» مسلم است و برهان دارد، فقط بسیط من جمیع الجهات است که هیچ گونه ترکیبی در آن راه ندارد.
پس از عقل اول که وجودی متشابک با عدم است، کثیر صادر می شود، البته از جهت عدمی آن، چیزی صادر نمی شود تا گفته شود که عدم منشأ اثر نیست، بلکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 375 علی ایّ حال کثرات از وجود صادر می شود، منتها از متحیث که وجود است به خاطر کثرت حیثیات، صوادر کثیره صادر می شود.
و بالجمله: متحیّث که اصل وجود است، مصدر آثار است ولی چون حیثیات مختلفۀ متکثره ای مانند حیث عدمی و حیث وجودی در آن هست صادرهای مختلف و کثیر و پراکنده از او صادر می شود؛ چنانکه شما با اینکه دارای ارادۀ واحده هستید ولی به جهت حیثیات مختلفه در شما که اغلب آن حیثیات هم عدمی است، کارهای مختلف و صوادر متکثر، از شما صادر می شود. ولی خدا یک اراده ای دارد که عین ذات است و حیثیات عدمی اصلاً در او راه ندارد و بسیط من جمیع الجهات است و لذا یک چیز که کثرت نوعی یا کثرت فردی ندارد از او صادر می شود.
ذکر این مقدمه به این جهت بود که اگر عقل اول و صادر اول کثیر باشد و ترکیب داشته باشد، لازم می آید از حق تعالی بما ا نّه واحد، کثیر صادر شده باشد.
حال اگر عقل اول واحد است، پس از او هم باید واحد صادر شود به این نحو که در عالم فقط یک رشتۀ طولی باشد، بدون اینکه کثرات عرضیه متحقق گردد و مثلاً صد نفر انسان هم زمان و در عرض واحد دیده شوند.
برای رفع این اشکال هر صنفی برای توجیه حصول کثرت در عالم راهی باز کرده و وقوع کثرت در عالم را توجیه کرده و علت آن را بیان نموده و موضوع قاعدۀ «الواحد لا یصدر عنه الاّ الواحد» را چیزی قرار داده اند که به غیر از واجب الوجود من جمیع الجهات و بسیط من جمیع الجهات بر چیز دیگری منطبق نبوده و فقط بر او قابل انطباق می باشد؛ چون غیر او هرچه هست در آن جهت کثرت هست و مختلط از نقص و کمال بوده و یا مرکب از دو یا چند امر می باشد و چون بر عدم صدور کثرات از شی ء، غیر از قاعدۀ الواحد دلیل دیگری نیست؛ لذا بعد از آنکه عقل اول، از موضوعیت برای قاعده بیرون رفت، دیگر می توان راه را برای صدور کثرت از عقل اول باز کرد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 376