مقصد سوم الهیات
غرر فی کیفیة حصول التکثّر علی طریقة الإشراقیین
چگونگی حصول تکثر بنا بر طریقه حکمای اشراقی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

چگونگی حصول تکثر بنا بر طریقه حکمای اشراقی

فریده سوم افعال حقّ تعالی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

چگونگی حصول تکثر بنا بر طریقه حکمای اشراقی

چگونگی حصول تکثر بنابر طریقۀ حکمای اشراقی

‏ ‏

‏چون در نظر آقایان اشراقیین، راهی که به ذهن حضرات مشائین در حصول کثرت‏‎ ‎‏در عالم رسیده بود، راه بن بستی بوده است؛ لذا آنها راه دیگری که مستقیم باشد برای‏‎ ‎‏آن باز کرده اند. و به عبارت دیگر بعد از آنکه آنها معایب قول مشائین را دیده اند به‏‎ ‎‏ایشان گفته اند که دستگاه شما قابل گستردن نیست.‏

‏توضیح آن این است که اساس مطلب مشائین بر مطالبی است که جماعت منجمین‏‎ ‎‏مثلاً دو هزار سال به آن قائل بوده اند.‏‎[1]‎

‏آنها به افلاک نُهگانه قائل بوده اند و فلک اول یعنی فلک الافلاک را که محیط بر‏‎ ‎‏افلاک دیگر و عالم عناصر است، فلکی غیر مکوکب می دانسته و می گفته اند: برای ما‏‎ ‎‏فقط سطح مقعّر آن معلوم است و سطح محدّب آن را و اندازۀ ضخامت آن را جز‏‎ ‎‏خداوند علاّم الغیوب نمی داند.‏

‏همۀ کواکب جز چند کوکب که خواهیم گفت در فلک هشتم ـ که از آن طرف‏‎ ‎‏فلک دوم است ـ قرار دارند و آن فلک مکوکب است و فلک الافلاک چنان‏‎ ‎‏عظمتی دارد که همۀ افلاک و عالم اجسام در آن قرار دارند و زمین ما مرکز است‏‎ ‎‏و فلک الافلاک از مشرق به مغرب حرکت می کند و آنچه در جوف اوست نیز به تبع‏‎ ‎‏او حرکت می کنند و در مدت بیست و چهار ساعت و اندی، یک دور می چرخد‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 401

‏و گردش آن به اندازه ای تند و سریع است که تا «الف» بگویی چندین هزار میل‏‎ ‎‏حرکت کرده است.‏

‏فلک هشتم که در جوف اوست و به تبع او در بیست و چهار ساعت یک‏‎ ‎‏دور می چرخد، خودش نیز یک حرکت بطیئه ای در مقابل آن دارد که در مدت‏‎ ‎‏بیست و پنج هزار و دویست سال، یک بار به دور خودش می چرخد و حرکت آن‏‎ ‎‏به منزلۀ حرکت یک مورچه بر روی سنگ آسیاب است که آن مورچه یک‏‎ ‎‏حرکت ضعیفی مخصوص به خود دارد و در عین حال که خودش حرکت می کند،‏‎ ‎‏سنگ آسیاب هم او را با حرکت خود به حرکت درمی آورد خواه حرکت او با آن‏‎ ‎‏موافق باشد یا مخالف باشد؛ چنانکه الآن می گویند: زمین ما حرکت می کند و شما‏‎ ‎‏که با اتومبیل بر روی آن حرکت می کنی، زمین نیز شما را با اتومبیلت با حرکت خود‏‎ ‎‏به حرکت درمی آورد.‏

‏و بالجمله: فلک هشتم فلک مکوکب است که منجمین در آن بر بیست و دو هزار‏‎ ‎‏و اندی انجم، حکم نجومی بار کرده اند و علاوه بر آنها انجم دیگری هم وجود‏‎ ‎‏داشته که آنها را درک نکرده بودند و حکم نجومی آنها را نمی دانستند. بعد از آن‏‎ ‎‏فلک، فلک سوم است که فلک زحل است یعنی فقط در آن فلک، کوکب زحل‏‎ ‎‏می باشد و بعد از آن، فلک چهارم است و به همین ترتیب تا فلک نهم که در هر کدام‏‎ ‎‏از آنها فقط یک ستاره وجود دارد. آخرین فلک، ستارۀ قمر که نزدیک ترین کواکب‏‎ ‎‏به ماست در اوست. و این کواکب را مانند گل میخی که به تخته ای کوبیده شده‏‎ ‎‏باشد می دانستند.‏

‏خود ذات فلک را عنصر می دانستند، ولی آن را عنصر خامس ـ که از قبیل این‏‎ ‎‏عناصری که ما داریم نیست ـ می دانستند و این افلاک محیط بر یکدیگر و فلک اول را‏‎ ‎‏بر همه محیط می دانستند.‏

‏در فلک الافلاک که فلک اطلس هم به آن می گویند، چهار نقطه اعتبار کرده اند‏‎ ‎‏که عبارت است از نقطۀ اعتدال خریفی و نقطۀ اعتدال ربیعی و نقطۀ انقلاب‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 402

‏شتوی و نقطۀ انقلاب صیفی. و دایرۀ این فلک را به دوازده برج تقسیم نموده اند که به‏‎ ‎‏تبع آن، دوایر افلاک به دوازده قسمت تقسیم می شود مثل اینکه در تقسیم آن دایره‏‎ ‎‏چاقو را کشیده باشند و همۀ افلاک را شکافته باشند تا به نقطۀ مرکزی زمین رسیده‏‎ ‎‏باشد و چاقو بند آمده باشد و لذا همۀ افلاک به تبع تقسیم آن فلک، تقسیم می شوند. هر‏‎ ‎‏بُرجی را به نام یکی از حیوانات نامیده اند.‏

‏اینکه در تقاویم می بینید که گاهی می نویسند: قمر از صورت عقرب خارج‏‎ ‎‏شده ولی هنوز در برج عقرب است ویا می نویسند: قمر به صورت عقرب داخل‏‎ ‎‏شـده ولـی هنـوز در برج عقرب داخل نشده است و بعد از چند ساعت داخل‏‎ ‎‏می شـود.‏

‏این نوشته ها برای این است که در فلک الافلاک کوکب نیست و فلک هشتم دارای‏‎ ‎‏کواکب است لذا از چند کوکب که در فلک هشتم، پهلوی هم قرار گرفته اند، توهم‏‎ ‎‏صورت عقربی از آن کرده اند و مقابل آن را از فلک اطلس که به بروج تقسیم شده بود،‏‎ ‎‏به برج عقرب نامیده اند و همچنین در جای دیگر فلک هشتم از چند کوکب که با هم‏‎ ‎‏هستند توهم صورت حمل یا بقر یا اسد نموده و قسمت مقابل آن در فلک الافلاک را‏‎ ‎‏به برج حمل یا بقر یا اسد نامیده اند.‏

‏و چون گفتیم فلک هشتم یک حرکت کُندی مخصوص به خود دارد در چندین‏‎ ‎‏هزار سال آن صورت عقرب قدری از برج عقرب جلوتر می افتد لذا در طرف دخول‏‎ ‎‏می گویند قمر به صورت عقرب داخل شده و بعد از چندی به برج عقرب داخل‏‎ ‎‏می شود و در طرف خروج می گویند قمر از صورت عقرب خارج شده ولی هنوز در‏‎ ‎‏برج عقرب است.‏

‏برای فلک اطلس یک فلک بسیط که افلاک جزئیه در آن نیست قائل بوده اند. ولی‏‎ ‎‏در افلاک دیگر به افلاک جزئیه قائل بوده اند که فلک جزئی دارای نفس جزئیه است و‏‎ ‎‏مانند قوسی از دایره است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 403

  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 3، ص 212 ـ 213؛ کشف المراد، ص 156 ـ 157؛ شرح مواقف، ج 7، ص 78 ـ 82.