توضیح جایگاه بحث از «جزء لایتجزی»
اما مسألۀ نفی ترکب جسم از اجزاء لایتجزی چون از مبادی مباحث ماده و صورت می باشد ما هم آن را به تبع قوم به این قسمت آورده ایم.
بحث جزء لایتجزی به دنبال بحث در هویت جسم مطرح شده است؛ زیرا گروهی گفته اند: جسم یک هویت متصله است.
و جماعتی گفته اند: در فضا اجزائی وجود دارد که اصلاً قابل تقسیم نبوده و تقسیم آن به اقسام مختلف ممکن نیست و آن اجزاء با هم متراکم شده اند و در حس بصر شی ء واحدی دیده می شوند وگرنه آنها درحقیقت از یکدیگر منفصل می باشند. و اگر چاقویی مثلاً بر جسمی واقع شود و آن را قطع کند، این طور نیست که آن را حقیقةً قطع نماید، بلکه آلت قطّاعه از محل های فاصله و جدایی ها عبور می کند؛ گرچه محل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 421
فاصله و جدایی برای ما محسوس نبوده و لذا گمان می کنیم که آن جسم به وسیلۀ چاقو تقسیم شده است.
آیا مسألۀ نفی ترکب جسم از اجزاء لا یتجزی از مسائل علم الهی یا طبیعی است؟
حق آن است که این مسأله از مباحث علم طبیعی است؛ چنانکه صاحب محاکمات در محاکمات گفته است؛ زیرا این مسأله از عوارض ذاتیه برای جسم طبیعی است. لیکن آن گونه که ظاهر کلام صاحب محاکمات است که صورت مسأله را عدم ترکب جسم از اجزاء لایتجزی فرض کرده است نیست؛ زیرا در این صورت مسأله از حیث موضوع و محمول این گونه می شود که «الجسم لا یکون مرکّباً من اجزاء لایتجزی» و بنابراین، قضیه سلبیه می شود و چون قضیۀ سلبیه با انتفاء موضوع هم می سازد و سالبه به انتفاء موضوع نیز عیبی ندارد، لذا محمول از جسم و عدم جسم اعم می شود و در نتیجه برای جسم عرض ذاتی نخواهد بود. حتی روی این فرض مسأله از مسائل علم الهی نیز نخواهد بود؛ چون اگر موجود هم به عنوان موضوع اخذ شود، قضیه نیز سالبه است و محمول در قضیۀ سالبه، هم با وجود موضوع و هم با عدم موضوع صادق است، پس محمول از موضوع اعم بوده و در نتیجه برای وجود هم از
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 422
اعراض ذاتیه نخواهد بود. و اگر عدم ترکب جسم از اجزاء لا یتجزی به سلب مطلق اخذ نشود، بلکه از باب عدم ملکه اخذ شود، باز درست نخواهد بود؛ چون نزد حکیم شأن جسم این نیست که از اجزاء لایتجزی مرکب باشد.
و بالجمله: آن گونه که ظاهر کلام صاحب محاکمات است، درست نیست. بلکه مسأله به صورت «قبول الجسم الانقسامات غیر المتناهیه» است و هرکس هم که از آن به عدم ترکب تعبیر نموده است، آنچه را که ما ذکر کردیم، اراده کرده است؛ زیرا این تعبیر در قوۀ آن است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 423