توضیحی پیرامون تقسیم وهمی
صاحب کتاب بعد از ذکر این مطالب، به ریزه کاریهای مطلب پرداخته و می گوید: گاهی قسمتی را که به واسطۀ حامل است مقابل قسمت وهمی قرار می دهند.
ان قلت: ممکن است شخصی بعد از آنکه کارهای مختص به قوای پنجگانه را تحت نظر قرار می دهد سربلند کرده و اشکالی را مطرح نماید و ما تا نسبت به قوای پنجگانه اطلاع پیدا نکنیم، غرض از آن اشکال را درک نخواهیم کرد، پس باید آنها را به نحو اختصار شرح دهیم.
ناگفته نماند: ما بالبداهه صور جزئیه ـ مثل محسوسات مرئیه ـ را درک می کنیم و همچنین معانی جزئیه مثل صداقت فلان دوست و عداوت فلان دشمن را درک می کنیم، پس اینها دو قسم از ادراک هستند.
و همچنین صورت جزئیه ای را که قبلاً بالبداهه دیده ایم اگر بعد از چند ماه دوباره آن را ببینیم، می شناسیم که آن همان صورت است و نسبت به معانی جزئیه نیز چنین است. مثلاً صداقتی که از دوستی دیده ایم اگر بعد از چند ماه دیگر محبتی از او ببینیم می شناسیم که این همان محبتی است که قبلاً از او درک کرده ایم، پس اینها دو قسم دیگر از ادراک می باشند.
یک درک دیگری هم داریم و آن این است که ما بعد از درک صور و معانی ائتلاف صورتی را با صفاتی درک می کنیم، مثلاً می بینیم مناسب با محبت فلان دوست، فلان خدمت است. پس ما پنج گونه درک داریم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 434
به واسطۀ تجربۀ تشریحی ثابت شده است که در عقب دیدگان دو مجوّف است: یکی در جلو و دیگری در دنبال آن قرار دارد و ابتدای مجوف اول، محل درک صور جزئیه است. و آخر مجوف اول خزانۀ صورت درک شده می باشد و اول مجوف ثانی محل درک معانی جزئیه است که نام آن وهم است. و آخر مجوف ثانی خزینه ای است که معانی جزئیه در آنجا حفظ می شود که نام آن حافظه است، و بین این دو مجوف قوه ای است که آن، صورتی را از مجوف اول و معنایی را از مجوف ثانی برداشته و بین آنها الفت برقرار می نماید که نام این قوه، متخیله یا متصرفه است و چون در مجانین این قوه خراب می شود، آنها نمی توانند مناسبات را حفظ کنند و با اینکه معانی و صور جزئیه را درک می کنند ولی به واسطۀ خراب شدن قوۀ متصرفه مناسبات بین آنها را نمی فهمند؛ لذا آنها نمی توانند تشخیص دهند که چه چیز مناسب است تا در منظر زشت جلوه نکند.
و بالجمله: این نقشه را از روی تجربه فهمیده اند؛ چون دیده اند که اگر به هر یک از آن پنج محل صدمه ای وارد شود یکی از مدرکات انسانی خراب می شود و از اینجاست که باطن و محل درکها کشف شده است.
پس روی این میزان کسی حق دارد اشکال کند که: وهم مدرک معانی جزئیه است و شکی نیست که اجزاء اجسام، معانی نیستند. بنابراین وهم مدرک آنها نخواهد بود، پس چگونه وهم می تواند قاسم اجسام باشد در صورتی که این کار خیال و قوۀ متصرفه است که می تواند یک صورت از جسم را به دو جزء تقسیم کند و چطور متکلمین قسمت وهمی گفته اند؟
«قلت» حاجی می گوید: جواب این اشکال چنانکه در محاکمات آمده این است که قوۀ واهمه نوعی حکومت و سلطنت و سیطره بر قوای حسیه دارد چنانکه عقل سلطان قوای عقلیه است، پس جمیع قوای حسیه از خیال و حافظه و ذاکره و غیر آنها آلات وهم هستند.
مَثَل حکومت عقل مَثَل حکومت سلطان است که علاوه بر کرسی سلطنتی، وزارت
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 435
وزرا را هم در دست دارد، مثلاً وزیر جنگ و وزیر مالیه و وزیر عدلیه هم هست، یعنی در عین حال که شغل مختص به خود دارد دیگران هم در شغلهای خود به دستور او کار می کنند. همچنین وهم، کأ نّه یک کرسی مختص به خود و یک شغل مخصوصی دارد و درعین حال قوای چهارگانه دیگر هم تحت ریاست او هستند. پس آنها آلات وهم هستند و وهم مدرک معانی و صور و قاسم و مرکّب و مفصّل به واسطۀ آنهاست.
مرکّب و مفصّل به خاطر این است که اجزاء به طور انفصال به خزانه می روند. مثلاً سر و دست و پای زید در آنجاست ولی قوۀ مرکّب دوباره می تواند سر او را به بدنش ملحق نماید و دوباره همان قامت زید را التیام دهد.
صاحب محاکمات می گوید: بلکه تحقیق این است که همۀ حکم و ادراک و تقسیم کردن از آنِ نفس است، ولیکن نفس در محسوسات عمل نمی کند مگر اینکه برای وهم در آن مدخلیتی است؛ لذا می توان در تمام محسوسات عامل را وهم دانست.
مرحوم حاجی می فرماید: بلی تحقیق همان است که صاحب محاکمات گفت، ولیکن باید معلوم شود که مدخلیت وهم در عمل نفس مثل مدخلیت خادم مباین در عمل مخدوم مباین نیست، بلکه تمام شؤونی را که قوا دارند نفس هم همان شؤون را دارد ولی برای نفس شؤونی است که آن شؤون برای قوا نیست، پس نفس اصل محفوظ برای قواست و به زودی بحث «النفس فی وحدتها کل القوی» مطرح خواهد شد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 436