مقصد چهارم طبیعیات
بیان اقوال در حقیقت جسم طبیعی
توضیحی پیرامون تقسیم وهمی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

توضیحی پیرامون تقسیم وهمی

فریده اول حقیقت جسم طبیعی / غرر فی ذکر الأقوال فی حقیقة الجسم الطبیعی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

توضیحی پیرامون تقسیم وهمی

توضیحی پیرامون تقسیم وهمی

‏صاحب کتاب بعد از ذکر این مطالب، به ریزه کاریهای مطلب پرداخته و می گوید:‏‎ ‎‏گاهی قسمتی را که به واسطۀ حامل است مقابل قسمت وهمی قرار می دهند.‏

‏ان قلت: ممکن است شخصی بعد از آنکه کارهای مختص به قوای پنجگانه را‏‎ ‎‏تحت نظر قرار می دهد سربلند کرده و اشکالی را مطرح نماید و ما تا نسبت به قوای‏‎ ‎‏پنجگانه اطلاع پیدا نکنیم، غرض از آن اشکال را درک نخواهیم کرد، پس باید آنها را به‏‎ ‎‏نحو اختصار شرح دهیم.‏

‏ناگفته نماند: ما بالبداهه صور جزئیه ـ مثل محسوسات مرئیه ـ را درک می کنیم و‏‎ ‎‏همچنین معانی جزئیه مثل صداقت فلان دوست و عداوت فلان دشمن را درک‏‎ ‎‏می کنیم، پس اینها دو قسم از ادراک هستند.‏

‏و همچنین صورت جزئیه ای را که قبلاً بالبداهه دیده ایم اگر بعد از چند ماه دوباره‏‎ ‎‏آن را ببینیم، می شناسیم که آن همان صورت است و نسبت به معانی جزئیه نیز چنین‏‎ ‎‏است. مثلاً صداقتی که از دوستی دیده ایم اگر بعد از چند ماه دیگر محبتی از او ببینیم‏‎ ‎‏می شناسیم که این همان محبتی است که قبلاً از او درک کرده ایم، پس اینها دو قسم‏‎ ‎‏دیگر از ادراک می باشند.‏

‏یک درک دیگری هم داریم و آن این است که ما بعد از درک صور و معانی ائتلاف‏‎ ‎‏صورتی را با صفاتی درک می کنیم، مثلاً می بینیم مناسب با محبت فلان دوست، فلان‏‎ ‎‏خدمت است. پس ما پنج گونه درک داریم.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 434

‏به واسطۀ تجربۀ تشریحی ثابت شده است که در عقب دیدگان دو مجوّف است:‏‎ ‎‏یکی در جلو و دیگری در دنبال آن قرار دارد و ابتدای مجوف اول، محل درک صور‏‎ ‎‏جزئیه است. و آخر مجوف اول خزانۀ صورت درک شده می باشد و اول مجوف ثانی‏‎ ‎‏محل درک معانی جزئیه است که نام آن وهم است. و آخر مجوف ثانی خزینه ای است‏‎ ‎‏که معانی جزئیه در آنجا حفظ می شود که نام آن حافظه است، و بین این دو مجوف‏‎ ‎‏قوه ای است که آن، صورتی را از مجوف اول و معنایی را از مجوف ثانی برداشته و بین‏‎ ‎‏آنها الفت برقرار می نماید که نام این قوه، متخیله یا متصرفه است و چون در مجانین‏‎ ‎‏این قوه خراب می شود، آنها نمی توانند مناسبات را حفظ کنند و با اینکه معانی و صور‏‎ ‎‏جزئیه را درک می کنند ولی به واسطۀ خراب شدن قوۀ متصرفه مناسبات بین آنها را‏‎ ‎‏نمی فهمند؛ لذا آنها نمی توانند تشخیص دهند که چه چیز مناسب است تا در منظر‏‎ ‎‏زشت جلوه نکند.‏

‏و بالجمله: این نقشه را از روی تجربه فهمیده اند؛ چون دیده اند که اگر به هر یک از‏‎ ‎‏آن پنج محل صدمه ای وارد شود یکی از مدرکات انسانی خراب می شود و از‏‎ ‎‏اینجاست که باطن و محل درکها کشف شده است.‏

‏پس روی این میزان کسی حق دارد اشکال کند که: وهم مدرک معانی جزئیه است و‏‎ ‎‏شکی نیست که اجزاء اجسام، معانی نیستند. بنابراین وهم مدرک آنها نخواهد بود، پس‏‎ ‎‏چگونه وهم می تواند قاسم اجسام باشد در صورتی که این کار خیال و قوۀ متصرفه‏‎ ‎‏است که می تواند یک صورت از جسم را به دو جزء تقسیم کند و چطور متکلمین‏‎ ‎‏قسمت وهمی گفته اند؟‏

‏«قلت» حاجی می گوید: جواب این اشکال چنانکه در ‏‏محاکمات‏‏ آمده این است که‏‎ ‎‏قوۀ واهمه نوعی حکومت و سلطنت و سیطره بر قوای حسیه دارد چنانکه عقل‏‎ ‎‏سلطان قوای عقلیه است، پس جمیع قوای حسیه از خیال و حافظه و ذاکره و غیر‏‎ ‎‏آنها آلات وهم هستند.‏

‏مَثَل حکومت عقل مَثَل حکومت سلطان است که علاوه بر کرسی سلطنتی، وزارت‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 435

‏وزرا را هم در دست دارد، مثلاً وزیر جنگ و وزیر مالیه و وزیر عدلیه هم هست،‏‎ ‎‏یعنی در عین حال که شغل مختص به خود دارد دیگران هم در شغلهای خود به‏‎ ‎‏دستور او کار می کنند. همچنین وهم، کأ نّه یک کرسی مختص به خود و یک‏‎ ‎‏شغل مخصوصی دارد و درعین حال قوای چهارگانه دیگر هم تحت ریاست او هستند.‏‎ ‎‏پس آنها آلات وهم هستند و وهم مدرک معانی و صور و قاسم و مرکّب و مفصّل‏‎ ‎‏به واسطۀ آنهاست.‏

‏مرکّب و مفصّل به خاطر این است که اجزاء به طور انفصال به خزانه می روند. مثلاً‏‎ ‎‏سر و دست و پای زید در آنجاست ولی قوۀ مرکّب دوباره می تواند سر او را به بدنش‏‎ ‎‏ملحق نماید و دوباره همان قامت زید را التیام دهد.‏

‏صاحب ‏‏محاکمات‏‏ می گوید: بلکه تحقیق این است که همۀ حکم و ادراک و تقسیم‏‎ ‎‏کردن از آنِ نفس است، ولیکن نفس در محسوسات عمل نمی کند مگر اینکه برای‏‎ ‎‏وهم در آن مدخلیتی است؛ لذا می توان در تمام محسوسات عامل را وهم دانست.‏‎[1]‎

‏مرحوم حاجی می فرماید: بلی تحقیق همان است که صاحب ‏‏محاکمات ‏‏گفت،‏‎ ‎‏ولیکن باید معلوم شود که مدخلیت وهم در عمل نفس مثل مدخلیت خادم مباین در‏‎ ‎‏عمل مخدوم مباین نیست، بلکه تمام شؤونی را که قوا دارند نفس هم همان شؤون‏‎ ‎‏را دارد ولی برای نفس شؤونی است که آن شؤون برای قوا نیست، پس نفس‏‎ ‎‏اصل محفوظ برای قواست و به زودی بحث «النفس فی وحدتها کل القوی» مطرح‏‎ ‎‏خواهد شد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 436

  • )) محاکمات، ضمن شرح اشارات، ج 2، ص 345.