قائلین به انفصال جسم: متکلمین، نظّام و ذی مقراطیس
و بالجمله: گفتیم که جسم نزد متکلمین از ذوات اوضاع ملتئم است با اینکه ذوات اوضاع منتهی و محدودند. پس جسم پیش ایشان به اجزاء متناهیه ای که در حقیقت بین آنها اتصالی نیست، منفصل می باشد وجسم تنها در حس و نظر متصل است و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 436
جسم جز بر مواضع انفصال قبول قسمت نمی کند. این هم از غرائب مذهب آنها و هر کسی است که به نظیر قول آنها قائل است که برای جسم هنگام گذشتن کارد و آلت قطّاعه، قطعی حاصل نمی شود، بلکه چاقو مثلاً از آن خُلَل و فُرَج می گذرد. به خلاف قول حکما که در آن قسمت بر خود جسم وارد می شود و آن را پاره می کند.
أو لا لدی النظام فی المشهور
فرق بین قول متکلمین و قول نظّام این است که بنابر قول نظّام آن ذوات اوضاع و اجزاء منتهی ومتناهی نیستند به خلاف قول متکلمین، چنانکه شنیدی.
و بالجمله: نظّام و اتباع او به ترکّب جسم از اجزاء لایتجزای غیر متناهی قائل شده اند و این قول را من حیث لایشعر گفته اند تا از متکلمین جدا شوند؛ چون آنها هنگامی که بر ادلۀ نفی جزء لایتجزی اطلاع پیدا کرده اند و نتوانسته اند آن ادله را رد نمایند؛ لذا به آنها اذعان کرده و حکم کرده اند به اینکه جسم به انقسامات غیر متناهی تقسیم می شود، ولی دیگر بین قوه و فعل فرق نگذاشته اند پس صریحاً به اینکه جسم مشتمل بر اجزاء غیر متناهی بالفعل است، حکم کرده اند. مشهور قول نظّام را چنین گفته اند که ما گفتیم.
چه بسا قول نظّام بر خلاف تفسیر مشهور توجیه شده است به اینکه جسم پیش او از لون و طعم و رائحه مرکب است. ولی ممکن است بین این دو قول وفق داد به اینکه نظّام لون وطعم و رائحه را عرض نمی دانسته، بلکه آنها را جوهر می دانسته است ولیکن آنها را اجزاء غیر متجزی و غیر محدود می پنداشته است.
و قیل ـ قائل ذی مقراطیس است که گفته است ـ مبدأ قابلی جسم، اجرامی کوچک و ریز و سخت می باشند که هیچ کدام از آنها به جهت صغر و صلابت از دیگری منفک نمی شود ولی وهم ما آن را تجزیه می کند.
فرق بین این قول و قول به جزء لایتجزی این است که بنابر قول ذی مقراطیس به مبادی، اجسام گفته می شود و علاوه بر آن، مبادی برای تقسیم وهمی قابلیت دارند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 437
پس قول به انفصال سه شعبه دارد:
الف: قول متکلمین. ب: قول نظّام. ج: قول ذی مقراطیس.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 438