مقصد چهارم طبیعیات
غرر فی أسامی الهیولی
اسامی هیولی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

اسامی هیولی

فریده اول حقیقت جسم طبیعی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اسامی هیولی

اسامی هیولی

‏ ‏

‏اسامی هیولی در اصطلاح به واسطۀ اعتباراتی که ذکر می شود از حیث مفهوم‏‎ ‎‏مختلف است، یعنی هیولی بر چند معنی اطلاق می شود و هر یک از این اطلاقات به‏‎ ‎‏خاطر اعتبار خاصی است:‏

‏الف) عنصر: بر هیولی عنصر اطلاق می شود از حیث اینکه بین هیولی و صور التیام‏‎ ‎‏واقع می شود. و به عبارت دیگر: از این جهت که ترکیب از هیولی شروع می شود، مثلاً‏‎ ‎‏هیولی با صورت جسمیه و صورت معدنیه و غیر آن ملتئم می شود.‏

‏ب) اسطقس: به هیولی اسطقس گفته می شود؛ چون ترکیب به سوی آن منتهی شده‏‎ ‎‏ومنحل می شود، یعنی اگر بخواهیم ترکیبی را که واقع است به اجزاء منحل نموده و آن‏‎ ‎‏را از هم باز کنیم، آنچه در پایان باقی می ماند هیولی است.‏

‏ج) موضوع: به هیولی موضوع گفته می شود از این حیث که نسبت به قبول صورت‏‎ ‎‏بالفعل است، پس موضوع بین سه چیز مشترک می باشد:‏

‏1ـ هیولی، به این اعتبار که هیولی نسبت به قبول صورت بالفعل بوده و الآن‏‎ ‎‏صورت مورد قبول اوست.‏

‏2ـ موضوع عرض، یعنی محل مستغنی از حالّ که در مقابل عرض است که‏‎ ‎‏استقلال ندارد.‏

‏3ـ موضوع، یعنی آنچه در مقابل محمول قرار دارد.‏

‏د) هیولی: و آن از این حیث اطلاق می شود که هنوز به صورتی تلبس پیدا نکرده و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 464

‏دارای قوۀ تلبس است، یعنی می تواند صورت را قبول کند.‏

‏ه) طینت و ماده: طینت و ماده از حیث اشتراک هیولی بین صوری که استعداد آنها‏‎ ‎‏را داراست، اطلاق می گردد.‏

‏شیخ در اوایل سماع طبیعی ‏‏شفا‏‏ گفته است: هیولی از این جهت که بالقوه قابل‏‎ ‎‏صورت یا صوری است، هیولی نامیده می شود.‏‎[1]‎

‏مخفی نماند: تردیدی که در عبارت وی هست که گفته است: «قابلة لصورة أو‏‎ ‎‏لصور» به این منظور است که هیولای فلک فقط قابل یک صورت است ولی هیولای‏‎ ‎‏این عالم قابل صور متعدده است.‏

‏و از این حیث که هیولی بالفعل حامل صورت است موضوع نامیده می شود و‏‎ ‎‏موضوع در اینجا به معنای موضوعی که آن را در منطق به عنوان جزء رسم جوهر اخذ‏‎ ‎‏کرده ایم و گفته ایم جوهر آن است که «اذا وجد وجد لا فی الموضوع» نیست؛ چون‏‎ ‎‏هیولی به آن معنی موضوع نیست، چون آن موضوع از حالّ و عرض مستغنی است‏‎ ‎‏ولی هیولی از حالّ و صورت مستغنی نیست.‏

‏و از این حیث که هیولی بین همۀ صور مشترک است ماده و طینت نامیده می شود و‏‎ ‎‏از این جهت که به واسطۀ تحلیل، انحلال به سوی او حاصل می شود و هیولی جزء‏‎ ‎‏بسیط قابل صورت از مجموع مرکب است، اسطقس نامیده می شود و همچنین به هر‏‎ ‎‏چیزی که در خصوص انحلال ترکیب به سوی آن مانند هیولی است، اسطقس گویند‏‎ ‎‏مثل آب و آتش و خاک و باد که موالید ثلاثه یعنی معدن و نبات و حیوان به سوی آنها‏‎ ‎‏منحل می شوند. و از این حیث که ترکیب از هیولی شروع می شود به آن عنصر‏‎ ‎‏گویند.‏‎[2]‎

‏و چه بسا این فرقها را مراعات نمی کنند: چنانکه صدر المتألهین فرموده است: چه‏‎ ‎‏بسا علما این اصطلاحات را ترک کرده و لفظ هیولی را بر آن جزء قابلی که برای فلک‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 465

‏هست اطلاق می کنند؛ گرچه آن قابل همیشه بالفعل است و صورت فلکیه را دائماً‏‎ ‎‏قبول کرده است و اگر اصطلاح رعایت شود باید به آن موضوع گفته شود.‏

‏همچنین به همان جزء فلک، ماده هم می گویند، با اینکه هیولای هر فلکی به‏‎ ‎‏صورت فلکیه همان فلک اختصاص دارد.‏‎[3]‎

‏به موضوع عرض و همچنین به متعلق نفس هم ماده می گویند و به آن مادۀ بالمعنی‏‎ ‎‏الاعم گفته می شود و اینکه می گویند: «کل حادث له مادة و مدة» از همین باب است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 466

  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 6.
  • )) همان.
  • )) اسفار، ج 2، ص 231.