مقصد چهارم طبیعیات
ادله بطلان
ب- نفی دایره
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

ب- نفی دایره

فریده اول حقیقت جسم طبیعی / غرر فی إبطال الجزء الذی لا یتجزّی / ابطال جزء تجزیه ناپذیر

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

ب- نفی دایره

ب ـ نفی دایره

‏یکی از ادلۀ ابطال جزء لایتجزی نفی دایره است‏‎[1]‎‏ که بنابر قول به جزء لایتجزی‏‎ ‎‏نباید به دایره قائل شد، چون بنابر قول به جزء، دایره ای که ترسیم می شود از اجزاء‏‎ ‎‏لایتجزی مرکب خواهد بود و بنابر فرض ترکب دایره از اجزاء لایتجزی، خط محیط‏‎ ‎‏که یک ظاهر و یک باطن دارد یا ظواهر اجزاء خطِ محیط مثل بواطن آنها با یکدیگر‏‎ ‎‏متلاقی می باشند و یا متلاقی نمی باشند.‏

‏بنابر صورت اول، اگر بواطن آنها از ظواهر آنها کوچک تر باشد پس جزء قبول‏‎ ‎‏قسمت نموده؛ چون باطن از ظاهر، اقل است و اگر بواطن با ظواهر در مساحت مساوی‏‎ ‎‏باشند، یعنی باطن دایره که مقعّر است با ظاهر آن، که محدّب است در مساحت مساوی‏‎ ‎‏باشد، در صورتی که دایرۀ دیگری بر این دایره احاطه کند و همین طور دوایری هر‏‎ ‎‏کدام بر دیگری محیط بوده و به یکدیگر چسبیده باشند، لازم می آید که ظاهر محیط‏‎ ‎‏مثل باطن آن و باطن آن مانند ظاهر محاط باشد؛ چرا که منطبق بر اوست و چون ظاهر‏‎ ‎‏محاط مثل باطن آن است پس ظاهر محیط مثل باطن محاط خواهد بود؛ زیرا مطابق با‏‎ ‎‏مطابق شی ء، مطابق با آن شی ء است و اگر در تمام دوایر به این نحو حساب کنیم تا به‏‎ ‎‏محدّب فلک الافلاک برسد باید همۀ دوایر با هم مساوی باشند و تساوی دایرۀ فلک‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 471

‏الافلاک با آن دایرۀ کوچکی که در ابتدا ترسیم شده به ضرورت باطل است.‏

‏و بنابر صورت دوم که ظواهر اجزاء مانند بواطن آنها با یکدیگر متلاقی نباشند،‏‎ ‎‏انقسام جزء لازم می آید؛ چون جوانبی که با یکدیگر تلاقی ندارند غیر از جوانبی است‏‎ ‎‏که با یکدیگر متلاقی می باشند.‏

‏چه بسا قائلین به جزء لا یتجزی به انتفاء دایره ملتزم شده اند و گفته اند: چشم در امر‏‎ ‎‏دایره خطا می کند و دایرۀ محسوسه، شکل مضرّس یعنی کثیر الاضلاع است و مانند‏‎ ‎‏مسدّس منفرج الزوایا است و از دور دایره دیده می شود و چنین دلیل آورده اند که‏‎ ‎‏شرط احساس این است که محسوس به گونه ای باشد که برای قوۀ حاسه قدرت‏‎ ‎‏ادراک آن باشد و گرنه ممکن نیست که قوۀ حاسه قدرت احساس آن را داشته باشد؛‏‎ ‎‏چنانکه در جوّ اجزاء پراکندۀ فراوان هست، ولی با این چشم دیده نمی شود و گوش‏‎ ‎‏صدای خفی را نمی شنود.‏‎[2]‎

‏حاجی می فرماید: این توجیه غلط است؛ زیرا اگر خط مستقیم محدودی را فرض‏‎ ‎‏کنیم و یک طرف آن را ثابت نگه داریم و طرف دیگر آن را بچرخانیم، مثل اینکه یک‏‎ ‎‏طرف نخ مستقیمی را روی کاغذ ثابت نگه داشته و طرف دیگر آن را بچرخانیم تا به‏‎ ‎‏موضع اول خود برگردد در این صورت یک دایرۀ حقیقی تشکیل می شود و اگر‏‎ ‎‏تضریس به معنای کثرت اضلاع و زوایا در کار بود، لازم می آمد که بعض اجزاء خط به‏‎ ‎‏موضع طرف ثابت اقرب و بعضی از آن ابعد باشند و این خلف است. و اگر تضریس به‏‎ ‎‏معنای کثرت خلل و فرج در کار بود مستلزم طفره بود که موقع چرخاندن خط، ناگهان‏‎ ‎‏سر آن خط بپرد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 472

  • )) رجوع کنید به: مباحث مشرقیه، ج 2، ص 26؛ شرح مواقف، ج 7، ص 31؛ شرح مقاصد، ج 3، ص47.
  • )) رجوع کنید به: شرح تجرید قوشچی، ص 147؛ شوارق الالهام، ص 271.