دلیل دوم: استحالۀ علوم
و فی استحالة العلوم ظاهر إذ صور الجواهر جواهر
دلیل دوم بر حرکت جوهری استحالۀ علوم است. چنانکه در باب وجود ذهنی گفته شد: قوم، علم حصولی را کیف نفسانی می دانند؛ لذا ما هم لفظ استحاله را استعمال نمودیم.
حاصل دلیل این است که: در حرکت نفوس منطبعه، خصوصاً فلکیه در تصورات جزئیۀ جواهر، وقوع حرکت جوهری ظاهر است؛ زیرا سبب قریب برای حرکات افلاک تصورات نفوس منطبعۀ آنها نسبت به مبادی آنها به نحو جزئی است.
ناگفته نماند: نفوسی که برای افلاک قائل بوده اند، نفوس منطبعه است که بر فرض مفارقت باطل می شوند، نه نفوس مجرده مانند نفوس انسانی که بعد از مفارقت از ابدان باقی می مانند.
و بالجمله: چون نفوس منطبعۀ افلاک مبادی خود را دائم الفعل و فعال می بینند و معلول شوقی ندارد جز اینکه خود را به مرتبۀ علتش برساند؛ لذا حرکات افلاک به خاطر تشبّه به علل و مبادی آنهاست. پس نفوس منطبعۀ افلاک علل و مبادی خود را به نحو جزئی تصور می نمایند و تصور آنها از مبادی، مثل نفس حرکات وضعیۀ آنها، تجددی و اتصالی است و تصورات گرچه نزد حکما کیفیات نفسانیه می باشند ولیکن جواهری که تصور می شوند، جواهر ذهنیه اند چون در مبحث وجود ذهنی ثابت شد که صور جواهر در ذهن هم جواهر می باشند.
والحاصل: به حکم انحفاظ ذاتیات در انحاء وجودات، تصورات نفوس افلاک، جواهرند و چون تصورات افلاک سیال و متجدد می باشند، پس حرکت در جوهر ثابت می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 484 توضیح مقال این است که: در وجود ذهنی اختلاف واقع شده است:
بعضی وجود ذهنی را به نحو ارتسام می دانند، مثلاً صورتی که از فرس روی دیوار هست حقیقت فرس نیست، بلکه الوان و خطوطی است که با تناسب کشیده شده است. حال اگر این صورت به واسطۀ جلیدتین به حس مشترک و از آنجا به خیال تحویل شود، چون صورت فرس به نحو ارتسام در آنجا هست، انسان پی می برد که آن شکل فرس است و آن در حقیقت غیر از شبح چیزی نیست.
گروهی می گویند: اشیاء بحقایقها در ذهن هستند، منتها فرق بین وجود ذهنی و وجود خارجی این است که اگر در وجودی تمام خواص و آثار ظاهر شود آن وجود خارجی است و اگر بیش از ماهیت چیزی روشن نشود آن وجود ذهنی است. مثلاً انسان در خارج که یک نقطۀ سفیدی از دور پیدا شد و بیش از این، ظهور و استناره ای نیست، وقتی به تدریج آن نقطۀ سفید نزدیک می شود برای انسان روشن می شود که آن جسمی متحرک است و کم کم می بیند دست و پا و دهان دارد، می خورد و می نوشد و تنفس می کند و با اراده حرکت می کند تا اینکه تمام آثار حیوانیت در آن ظاهر و هویدا می شود.
قضیۀ وجود ذهنی و خارجی نیز به همین منوال است که در ذهن بیش از روشنایی ذاتیات و ماهیت چیز دیگری از آثار و خواص ظاهر نمی شود، ولی اگر همین وجودی که ماهیت از آن طالع و روشن است، خواص و آثار و لوازم آن ماهیت هم از آن روشن شود، آن وجود خارجی است و در خارج حقیقةً ـ مثلاً ـ فلان حیوان می شود که ماهیت آن در ذهن جلوه می کرد.
پس وجود ذهنی و خارجی در اینکه در هر دو ماهیت، روشن و ظاهر است یکی هستند؛ لذا می گویند حقایق اشیاء به ذهن می آید و چنین نیست که اشباح و صور آنها به ذهن بیاید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 485