آراء مختلف در حقیقت مکان
همۀ عقلا به مکان قائل بوده و بالفطره به آن اشاره می کنند، بنابراین وجود مکان ضروری و فطری عقلا می باشد؛ لذا به آن اشارۀ حسیه می نمایند و اگر مکان معدوم بود، مشارٌ الیه واقع نمی شد.
متکلمین می گویند: مکان بعد موهومی است و به هیچ وجه در خارج وجود ندارد. وهم و تخیل برای هر چیزی یک بُعد موهومی در نظر می گیرد وابعاد جسم با آن ابعاد موهومه منطبق می باشد.
با توجه به آنچه گفتیم، این قول محق پیدا کرده و محو و زایل می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 518
مکان در نزد مشائین عبارت است از سطح باطن جسم حاوی که با سطح ظاهر جسم محوی ملاصق می باشد.
و ایشان قائلند به اینکه اگر داخل یک قوطی خالی باشد، قوطی از طرف باطن و داخل سطوحی دارد، حال اگر جسمی که بزرگی آن به اندازه ای باشد که کاملاً داخل آن قوطی را پر نماید در داخل قوطی بگذاریم مکان آن جسم که داخل قوطی است عبارت از سطوح داخلی قوطی است که با سطوح ظاهری آن جسم ملاصق بوده و مشتمل و محیط بر آنها می باشد، یا مثلاً روغنی را که انسان در حلبی می ریزد آن حلب از درون دارای شش سطح است و سطوح داخلی حلب که با سطوح خارجی روغن ملاصق بوده و مشتمل بر آنها می باشد، مکان آن روغن است.
مسلک سوم در مورد ماهیت مکان، قول اشراقیین است. ایشان قائلند به اینکه موجودات مجرده ای که عبارت از بُعدها باشند در عالم بسیارند و این بعدها دارای تجرد مثالی می باشند، مانند تجرد موجودات مثالیه ای که بین عالم مفارقات محضۀ نوریه، یعنی عالم مجردات صرف و عقلانی، و بین عالم مقاربات مظلمه، یعنی عالم طبیعت می باشند و نه به آن نحو دارای تجرد عقلانی بوده و نه به این نحو دارای ظلمت می باشند.
به عبارت دیگر: به اندازۀ حجم اشیاء مکانی، حجم های مجردۀ مثالیه هست که مثل آنهاست و برای هر جسم متمکن و صاحب مکان، یک موجود مجرد مثالی است که حجم و بُعد آن مثل حجم و بُعد آن جسم است و آن جسم طبیعی را با کلیت آن فرا گرفته است به گونه ای که با اعماق و اجزاء آن، ملاقی می باشد؛ چون بُعد و مکان مجرد و جسم متمکن در آن مادی می باشد و لذا در آنها تداخل واقع می شود بر خلاف صورتی که هر دو مادی باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 519
در این سخن اشراقیین تعریضی بر مذهب مشائین است؛ زیرا به عقیدۀ آنها جسم با کلیت خود در مکان نیست، بلکه با سطح خویش در مکان است.
تزییف قول به اینکه مکان سطح است در نزد اشراقیین مشهور بوده و در کتب ایشان مسطور می باشد.
از جمله ایرادات وارده از طرف آنها به مشائین این است که: بنابر عقیدۀ مشائین لازم می آید ساکن حرکت داشته باشد؛ زیرا معنای حرکت، انتقال جسم از مکانی به مکان دیگری است که جسم در آنِ قبل در آن مکان نبوده و در آنِ بعد نیز در آن مکان نخواهد بود. بنابراین اگر کسی بالای کوهی ایستاده باشد و در اطراف وی باد بوزد، بادی که می آید بر او احاطه کرده و می گذرد و باز به دنبال آن باد دیگری می آید، بنابراین هوایی که در اطراف شخص جریان دارد موجب می شود که آناً فآناً بدن او را سطحی بعد از سطحی فرا گیرد و در نتیجه این سطوح در هر «آن» تبدل پیدا می نماید و باید آن شخص در هر آنی در مکانی باشد و متحرک باشد با اینکه می دانیم که آن شخص ایستاده و ساکن است.
محذور دیگر این است که: بنابر قول مشائین، لازم می آید متحرک ساکن باشد، مثلاً اگر زید در ماشینی بنشیند و دو ساعت راه برود یک سطح بر او احاطه کرده و آن، سطح ماشین است که هیچ گونه تغییری ندارد، بنابراین مکان همان مکان است و لازم می آید که متحرک ساکن باشد.
محذور دیگر این است که: لازم می آید برای همۀ اجسام مکان لازم نباشد؛ زیرا فلک الافلاک جسم است و فوق آن جسمی نیست تا سطح آن بر سطح خارجی فلک احاطه داشته باشد؛ چون ورای آن ملأ و خلأ نیست.
و اشکالات دیگری که بر مشائین وارد آورده اند.
مرحوم حاجی بعد از ذکر اقوال ثلاثه دربارۀ ماهیت مکان می فرماید: حق این است
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 520
که مکان بُعد موجود است و علت آن همان قضیۀ فطری بین عقلاست؛ زیرا تمام مردم طبق فطرت ازروی ایمان و یقین می گویند: همانا آب در میان ظرف جا دارد و این معنی از فطریات عقول بوده و این شهادت از مفطورات است؛ لذا ما به آن تمسک نمودیم و اخذ نمودن به قول آنها از باب اخذ حقایق از لغت و عرف نیست.
و بالجمله: قول موقن عقلا این است که آب در میان ظرف است و ما بین اطراف ظرف بُعدی است که آن مکان آب است.
سپس به مکان طبیعی جسم اشاره کرده و می گوید: مکان طبیعی جسم آن است که اگر قاسری جسم را از آن اخراج نماید و سپس آن قاسر زایل شود آن جسم از نزدیک ترین راه که خط مستقیم است به آن مکان برمی گردد.
تعبیر به مکان طبیعی برای این است که آن مقتضای طبیعت نوعیه است و مقتضای جسمیت مشترکه یا هیولی یا فاعل مفارق نیست؛ زیرا نسبت آنها به جمیع امکنه مساوی است و همچنین از مقتضیات امور خارجۀ دیگری نیست؛ چون با قطع نظر از آنها برای جسم آن مکان معین هست. برای هر جسمی، خواه اثیری و خواه عنصری باشد، مکان طبیعی است و مکان طبیعی جسم مرکب تابع جزء غالب آن است، یعنی مکان طبیعی جسم مرکب همان مکان جزء غالب است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 521