اثبات وجود جهات حقیقی
سپس مرحوم حاجی می فرماید: جهت اصلی موجود است و دلیل بر وجود آن ذات وضع بودن آن است، یعنی دلیل بر وجود آن، قابل اشارۀ حسیه بودن آن است؛ چون به سوی معدوم اشارۀ حسیه نمی شود.
بعد می فرماید: مراد من از جهت، طرف امتداد است که در مأخذ اشاره واقع است، یعنی طرف هر امتدادی جهت است لیکن نه از آن حیث که مطلقاً طرف است، بلکه از آن حیث که در مأخذ اشاره واقع است و اشاره به آن منتهی می شود، یعنی هنگام اشاره یک امتداد موهومی از مشیر شروع و تا مشار الیه کشیده می شود که نهایت آن، جهت است و طرف این امتداد نسبت به امتداد، نهایت و طرف و نسبت به حرکت و اشاره، جهت نامیده می شود.
جهت، در مأخذ اشاره قبول قسمت نمی کند؛ زیرا جهت، طرف و نهایت امتداد
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 530
است و طرف و نهایت از آن نظر که طرف و نهایت است قسمت پذیر نیست؛ چرا که اگر قسمت را قبول نماید طرف و نهایت نخواهد بود.
اگر اشاره به خط ممتدی باشد، جهت نقطه خواهد بود؛ زیرا نهایت آن خط نقطه است و اگر به سطحی باشد، جهت خط خواهد بود و اگر به حجمی باشد جهت سطح خواهد بود.
والحاصل: هنگامی که انسان به جهت اشاره می کند آن جهت از حیث طرف اشاره و طرف امتداد بودن قابل قسمت نخواهد بود؛ زیرا در این صورت نهایت امتداد ملاحظه شده است و نهایت، چنانکه گفتیم، قابل انقسام نیست ولی جهت از حیث دیگری ممکن است تقسیم را قبول نماید.
پس اگر جهت اصلاً قسمت را نپذیرد نقطه است و اگر از حیث دیگری غیر از نهایت امتداد بودن و در مأخذ اشاره واقع شدن قسمت را قبول کند خط یا سطح خواهد بود.
برای توضیح این معنی مثالی ذکر می کنیم: مثلاً اگر انسان در وسط جسم بزرگ مکعب مستطیل که فوق و تحت آن را نمی بیند قرار بگیرد در صورتی که بخواهد به جهت آن جسم اشاره کند به طرف آن، که خطی است اشاره می کند. و اگر به محاذات آن خط به طرف سطح اشاره نماید، نهایت آن نقطه خواهد بود. و اگر هنگامی که به آن جهت اشاره می کند به سطح آن جسمی که روی آن قرار گرفته اشاره نماید، یعنی سطح ممتد آن را که دارای امتداد است و لذا سطح را گرفته مد نظر بگیرد و به منتهای آن اشاره کند در این صورت جهت، انتهای سطح است و از جهت انتها بودن قابل تقسیم نیست؛ چون بسیط است ولیکن از حیث دیگر که انتهای سطح خط می باشد قابل انقسام است.
به عبارت دیگر: اگر به آخر امتداد سطح ممتد اشاره شود، انتهای سطح که منتهی الیه اشاره است از حیث منتهای سطح بودن قابل انقسام نیست، ولیکن از این حیث که سطح از جهت طول به آخر رسیده و طرف آن خط است، آن خط از حیث امتداد قابل
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 531
انقسام است و اگر انسان در اشاره به جهت، خود جسم را در نظر گرفته و به صورت ممتدّۀ جوهریۀ آن اشاره کند، آنجا که اشاره ختم می شود و منتهی الیه اشاره است سطح است. و خلاصه: جهت، یا نقطه و یا خط و یا سطح می باشد.
سپس مرحوم حاجی می فرماید: از مجموع آنچه ذکر کردیم به دست می آید که باید سماء مستدیر و کره باشد؛ چون هنگامی که فوق و تحت دو جهت متقابل طبیعی می باشند ـ زیرا هر متحرکی که بالطبع طالب یکی از آن دو باشد بالطبع از دیگری گریزان خواهد بود ـ موقعی که یکی از آن دو در نهایت قرب به جسمی باشد دیگری در نهایت بُعد از آن خواهد بود، در نتیجه جهت سفل دارای غایت بُعد از جهت فوق است و اگر محدد جهات کروی نباشد، بلکه بیضی یا عدسی یا مکعب باشد جهت سفل نسبت به سفلی که ابعد از آن است از سفلیت متبدل شده و نسبت به آن، فوق می شود و سخن در جهت فوق نیز چنین است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 532