مقصد چهارم طبیعیات
غرر فی الجسم المرکّب
جسم مرکب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

جسم مرکب

فریده پنجم عنصریات

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

جسم مرکب

جسم مرکب

‏ ‏

‏هر یک از حیوان و انسان و معدن و نامی مرکب تام می باشند، البته نامی، مانند‏‎ ‎‏حیوان در صورتی مرکب تام است که بشرط لا باشد؛ زیرا اگر نامی مثلاً لابشرط باشد‏‎ ‎‏جنس است و با نبات و حیوان و انسان متحد خواهد بود.‏

‏مرکب تام با مفهوم وصف، یعنی تام بر مرکب غیر تام دلالت می نماید و آن مرکبی‏‎ ‎‏است که مدت «معتدّ به»ی محفوظ نباشد مانند ابر. ولی مرکب تام مرکبی است که‏‎ ‎‏مدت «معتدّ به»ی محفوظ باشد، مانند موالید ثلاث.‏

‏هنگامی که امهات اربعه، یعنی عناصر در یکدیگر تفاعل داشته باشند موالید اربعه،‏‎ ‎‏یعنی انسان و حیوان و نبات و معدن را در پی خواهند داشت.‏

‏هر یک از امهات با کیفیت خود در مادۀ دیگری عمل نموده و سورت کیفیت آن را‏‎ ‎‏درهم می شکند، بنابراین ماده در کیفیت منفعل خواهد بود، مثلاً نار با کیف خود در‏‎ ‎‏مادۀ ارض عمل کرده و مادۀ ارض در کیف خود انفعال را قبول می نماید.‏

‏وقتی عناصر به این نحو در یکدیگر عمل نمودند از تفاعل آنها کیفیتی که در همۀ‏‎ ‎‏آنها متشابه بوده و بین صرف کیفیات آنها متوسط می باشد، حاصل می شود.‏

‏معنای تشابه کیفیت مزاجیه این است که حاصل از آن در هر جزئی از اجزاء‏‎ ‎‏ممتزج با حاصل در جزء دیگر مماثل می باشد به گونه ای که اجزاء صغار ناریه‏‎ ‎‏ـ بنابر قول به بقای صور عناصر‏‎[1]‎‏ ـ در حرارت و برودت و رطوبت و یبوست‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 576

‏مانند اجزاء صغار مائیه خواهد بود.‏

‏معنای توسط کیفیت مزاجیه این است که نسبت به حرارت صرفه، برودت و نسبت‏‎ ‎‏به برودت صرفه، حرارت و نسبت به رطوبت صرفه، یبوست و نسبت به یبوست‏‎ ‎‏صرفه، رطوبت باشد. چنانکه اگر یک قطره آب داغ با یک قطره آب سرد مخلوط شود‏‎ ‎‏دو قطره آب معتدل که نسبت به آب سرد حارّ و نسبت به آب داغ بارد است پدید‏‎ ‎‏می آید.‏

‏در مرکبات گفته شده است: صور نوعیۀ عناصر، باقی هستند حتی شیخ الرئیس‏‎ ‎‏قول به زوال آنها را مذهب غریب و مخترع شمرده است،‏‎[2]‎‏ ولی حاجی و‏‎ ‎‏صدر المتألهین می گویند: تحقیق نزد ما این است که صور باقیه مانند کیفیت واحدۀ‏‎ ‎‏مزاجیه نسبت به کیفیاتی است که سورت آنها درهم شکسته نشده است.‏‎[3]‎

‏بنابراین: همان گونه که کیفیت باقی است ولکن سورت آن درهم شکسته شده‏‎ ‎‏است و نسبت به برودت، حرارت و برعکس است و نسبت به یبوست، رطوبت و‏‎ ‎‏بالعکس است و سلب هیچ یک از آنها جایز نیست و نسبت بین آن و کیفیات چهارگانه‏‎ ‎‏نسبت نقص و کمال است، همچنین صورت باقی است و آن به تنهایی همۀ صور‏‎ ‎‏چهارگانه است.‏

‏بنابراین: صورت باقی، ارض منکسره و نار منکسره و ماء منکسر و هوای منکسر‏‎ ‎‏است، پس ارض دارای مراتبی است که صرف آن ارض است و متوسط و معتدل آن‏‎ ‎‏نیز ارض است و سخن در بقیه نیز چنین است.‏

‏خلاصه آنکه: هر صورت کمالیه ای که بر ماده وارد می شود با اینکه واحد است باید‏‎ ‎‏آنچه بر جمیع مادون آن مترتب می شود بر آن مترتب گشته و در حقیقت وجود آن‏‎ ‎‏وجود مادون باشد، بنابراین وجود مادون به نحو کثرت، لغو و معطل است و معطلی در‏‎ ‎‏وجود نیست.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 577

‏پس چنانکه آثار و کیفیات به نحو توسط و وحدت باقی می باشند مبادی آنها نیز‏‎ ‎‏چنینند؛ زیرا آثار، تابع مبادی و کاشف از آنها می باشند. و بالجمله: تمام ملاک در این‏‎ ‎‏سخن جواز اشتداد و تضعف در جوهر و تبدل در ذات شی ء با اصل محفوظ در‏‎ ‎‏مراتب تبدل است.‏

‏نتیجه آنکه: صورت یکی از موالید از صور امهات نازل است و مَثَل آن نسبت به‏‎ ‎‏آنها مَثَل ناقص به کامل است و ناقص همان کامل به نحو اضعف و کامل همان ناقص به‏‎ ‎‏نحو اقوی و اتمّ می باشد و قبلاً  گفته شده است که تفاوت به نقص و کمال تفاوت‏‎ ‎‏نوعیه نیست.‏

‏بنابراین: اگر بگویی صور باقی هستند، راست گفته ای ولکن آنها به نحو وحدت و‏‎ ‎‏توسط باقی می باشند و اگر بگویی آنها باقی نیستند نیز، راست گفته ای ولکن آنها به‏‎ ‎‏نحو کثرت و صرافت باقی نیستند. پس تابع حق باش و حق به اتّباع سزاوارتر است.‏

‏در اینجا سؤال مقدّری است و آن اینکه: باید در حرکت جوهریه صورت اخیره‏‎ ‎‏کامل باشد و حال آنکه ناقص است؛ زیرا نار و همچنین صور دیگر به نحو کمال باقی‏‎ ‎‏نمانده اند.‏

‏مرحوم حاجی چنین جواب می دهد: ناقص بودن به اعتبار انکسار صرافت با کامل‏‎ ‎‏بودن از جهت وحدت جمعیه منافات ندارد، پس صورت اخیره کامل است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 578

  • )) رجوع کنید به: شفا، بخش طبیعیات، ص 201 ـ 205؛ شرح اشارات، ج 2، ص 156 ـ 161.
  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 205 ـ 207؛ شرح اشارات، ج 2، ص 275.
  • )) اسفار، ج 5، ص 320 ـ 334 و ج 8، ص 28.