حواس باطنی نفس ناطقه
در این غرر، حواس پنجگانۀ باطنی انسان بیان می شود. وجه ضبط و انحصار قوای باطنه در حواس پنجگانۀ باطنی این است که:
مدرَک: یا معانی و یا صور است. البته درک معانی کلیه مانند ماهیت کلی انسان به عهدۀ نفس است؛ چون معانی به کلیه و جزئیه تقسیم می گردد و در اینجا مراد، معانی جزئیه می باشد، مثل محبت جزئیۀ مادر و پدر و صداقت جزئیۀ زیدِ صدیق و عداوت جزئیۀ عمرو و عداوت جزئیه ای که گوسفند هنگام دیدن گرگ نسبت به آن درک می نماید.
اگر انسان حرارتی را پیدا کرد و در همان موضوعِ حرارت، الوانی را یافت، چون الوان را با بصر، و حرارت را با لمس احساس نموده است اگر قوۀ دیگری نبود نمی توانست بگوید آن حارّ چیزی است که این الوان را دارد. ولی از اینکه می تواند چنین حکمی بکند کشف می شود قوۀ دیگری به نام حس مشترک که به زبان یونانی به آن بَنطاسیا، یعنی لوح نفس گفته می شود، وجود دارد.
مَثل حس مشترک مَثل حوضی است که از پنج نهر حواس ظاهره در آن آب می ریزد و یا مَثل مَلکی است که حواس ظاهره جاسوسهای او هستند.
در جنب بنطاسیا، خیال است که به منزلۀ خزانۀ آن است؛ حس مشترک چیزی را که بر او وارد می شود به خیال تحویل می دهد تا آن را حفظ نماید، حس مشترک در مقدّم بطن مقدّم دماغ است که پشت آن، یعنی در مؤخّر بطن مقدّم نیز خیال قرار گرفته است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 612
اینک به دو برهان تجرد خیال اشاره می کنیم؛ چون تجرد خیال برای مسألۀ معاد جسمانی نافع است:
شیخ برهان اول را در مباحثات به نحو تشکیک ذکر نموده است؛ چون مسألۀ تجرد خیال با بسیاری از اصول محرزۀ پیش وی منافی است. ولی به نظر ما برهان تمام است و لذا آن را برهان مستقلی بر تجرد نفس می شماریم.
بیان برهان این است که: اگر مدرِک صور و متخیلات جسم یا جسمانی باشد از شأن جسم این است که با دخول غذا بر آن متفرق می شود؛ زیرا جسم به واسطۀ حرارت غریزیه در معرض انحلال بوده چنانکه در معرض تزاید می باشد و لذا گفته اند: هر هشت سال تمام اجزاء بدن عوض می شود.
بعضی از متکلمین قائل به اجزاء اصلیه هستند و چنین می گویند: برای انسان در حال نطفگی اجزائی است که هر یک از دیگری به اندازۀ مخصوصی فاصله دارد مانند فاصلۀ بین انگشتان انسان در صورتی که آنها را از هم باز نماید و مانند پله های نردبان که از اول بین آنها فاصله هست و غذایی که انسان می خورد اجزائی می شود که بین فواصل اجزاء اصلیه قرار می گیرند و چنانکه وقتی عامل تحلیل به معده هجوم می آورد تا غذا را تحلیل نماید معده غذا را پیش می فرستد، اجزاء اصلیه نیز اجزاء فرعیه را به عنوان سپر بلای خود به تحلیل می دهند و اصول به حال خویش باقی می مانند و از اغذیه برای اصول، تزاید غیر جوهری حاصل می شود.
ولی ما قول ایشان را به این نحو ابطال می نماییم که: آیا زاید، با اصل محفوظ متحد می شود یا متحد نمی گردد؟ در صورت دوم، یا در هر یک از اصول و فروع یک صورت خیالیۀ جداگانه ای حاصل می شود و یا اینکه یک صورت بر هر دو گسترش پیدا می نماید؛ بر فرض اول لازم می آید برای هر شی ء واحدی دو شی ء متخیل باشد و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 613
بر فرض انبساط صورت واحده لازم می آید وقتی عضو زاید و فرعی به تحلیل می رود آن قسمت از صورت که روی آن هست نیز زایل گردد.
قول به اجزاء اصلیه علاوه بر اینکه توالی فاسده دارد خودش نیز ممتنع می باشد؛ زیرا حرارت غریزیه که در همۀ بدن است تمام عضو را تحلیل می نماید و چون همۀ اعضا در تبدل می باشند باقی ماندن صورت خیالیه محال است؛ زیرا وقتی موضوع تغییر نمود صورت نیز متبدل خواهد بود.
شیخ بعد از ذکر این برهان چنین گفته است: بر اساس این برهان دو قوۀ حفظ و ذکر جسمانی نبوده بلکه مجرد بوده و در نفس موجود می باشند، ولی مشکلی که هست این است که چگونه اشباح خیالیه در نفس مرتسم می شوند.
سپس در آخر فصل فرموده است اگر خیال مجرد باشد ناچار باید نفوس حیوانات نیز مجرد باشند.
یکی از اصول شیخ عدم تجرد نفوس حیوانات غیر ناطق می باشد.
حاجی می فرماید: مشکل، ارتسام اشباح خیالیه در نفس و حلول آنها در نفس است، ولی اگر آنها به نحو قیام صدوری به نفس قائم باشند مشکلی در کار نخواهد بود.
همچنین مناط اشکال بر این است که جوهر واحد، مادی و مجرد و عاقل و حساس باشد.
بلی با قطع نظر از حرکت جوهریه محال است جوهر واحد، مادی و مجرد و عاقل و حساس باشد. اما بنابر جواز حرکت جوهریه، و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس چنین چیزی اشکال ندارد؛ زیرا برای نفس در مقام خیال، تجرد برزخی است و مانعی از اینکه نفس در این مقام به اشباح خیالیه و مثالیه متشبح شود وجود ندارد؛ زیرا باید مدرِک و مدرَک از یک سنخ باشند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 614