مرحوم آخوند از اشکال
مرحوم آخوند در جواب این مستشکل آنچه را که در باب وجود ذهنی فرموده، بیان نموده است ـ زیرا نظیر این اشکال در بحث وجود ذهنی فلسفه ودر کلیات منطق گفته شده است ـ مرحوم آخوند کلی را که قابل صدق بر کثیرین است، عبارت ازمفهوم نمی داند، بلکه کلی را عبارت از ربّ النوع ومُثُل افلاطونی می داند که بوحدته جامع تمام کمالات افراد است و همۀ افراد تحت تربیت اوست و به همه به نحو کلیتِ احاطی و قیّومیت وجودی احاطه دارد. و چون در ادراکات عقلیۀ تامه، ادراک به وسیلۀ اتصال عقل است، بعد از اتصال به آن وجود کلی احاطی قیّومی، موجودی معقول انسان می شود که چون کمالات هر فردی را به همان جهت جوهری حقیقی او داراست، بر هر فردی از آنچه که تحت آن وجود محیط هست انطباق دارد.
توضیح این مقال اینکه: این انسان که یک عالم صغیر است و سراسر عالم کبیر در سراسر قامت وجودیۀ اوست، به طوری که اگر این یک فرد انسان را منشرح کرده و باز نموده و بسط بدهند، کاملاً با عالم کبیر، مانند انطباق مثل بر مثل، منطبق می باشد، پس هر چه در عالم کبیر هست، در این انسان و عالم صغیر هست و این انسان هرچه می داند، آن را از مطالعۀ ذات و وجود خود می فهمد بدون اینکه به خارج و عالم کبیر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 11
راهی داشته باشد. بلی چون آنچه در خودش است با خارج ربط دارد؛ یعنی خارج مثل اوست، لذا خارج به وسیلۀ او منکشف می شود.
البته در تعبیر قصور شد؛ زیرا آنچه در خارج است اصلاً به آن پی نمی برد، بلکه محال است به آن پی ببرد، بلکه آنچه را که در ذات خودش است می بیند و به آن پی می برد. در نتیجه به مناسبت اینکه آدم وقتی مثل را دید، کأ نّه مثل آن مثل را دیده است. پس اگر دو شی ء، در جمیع جهات مثل هم باشند، یک مثل را که دید کأ نّه آن مثل دیگر را دیده است.
بنابراین: اگر در خارج کوهی در مقابل انسان باشد، نفس با خلاقیت خود یک کوهی مثل آنکه در خارج است، خلق می کند. و چون انسان، کوه مخلوق نفس خود را می بیند، کأ نّه مثل خارجی را دیده است. و روی این میزان اگر چیز شیرینی را به دهان گذاشت، نفس بلافاصله مثل حلاوت و مزۀ آن را در ذائقه خلق می کند. و هکذا اگر انسان بر سنگی دست گذاشت، نفس، خشونتی به اندازۀ خشونت و زبری آن در بدن ایجاد می کند.
بعد از توضیح این مقدمه به اصل مطلب برمی گردیم و می گوییم: چون وجود انسانی یک نقشۀ کوچکی از نقشۀ بزرگ عالم است، هرچه درعالم هست، در او نیز هست ـ مادیات و اجسام در عالم طبیعت وجود دارند و موجودات برزخی در عالم کبیر هستند که از ماده مجردند ولی از شکل و مقدار تجرد ندارند، و آن عالم برزخ است که بین عالم تجرد تام و مادیت تام واقع است. و یک عالم تجرد است که فوق عالم برزخ است و عالم برزخ واسطه و ربط بین مادیات محض و تجرد محض است ـ در نفس انسانی که عالم صغیر است در ازاء و مقابل مادیات عالم طبیعت، مادیاتی است که نفس، آنها را ایجاد می کند ـ چنانکه پیش تر در قضیۀ رؤیت یک فرد خاص خارجی گفتیم ـ و همچنین در این عالم صغیر، در مقابل برزخ و موجودات برزخیه، برزخی است که آن را مرتبۀ خیال گویند؛ که نه در تجرد مثل تجرد تام، از ماده و شکل و مقدار مجرد است و نه مثل اجسام مادی است که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 12
دارای مادیت باشد، و این دو مرتبه از موجودات، در نفس انسان هستند.
اما مرتبۀ مادی: مثل اینکه انسان در مقابل شی ء مادی، مثلاً در مقابل فرد خارجیِ شجر، ایستاده باشد.
و اما مرتبۀ خیالی برزخی: چنانکه صورتی از غول بیابانی را در نفس ایجاد کند.
و اما عالم تجرد تام: بنا به مذاق آخوند ـ رحمة الله علیه ـ موجودات مجردۀ تامه، به ایجاد نفس نیست، بلکه به واسطۀ اتصال نفس و عقل به آن موجودات تام التجرد می باشد. و چنانکه گفتیم: چون در عالم مجردات برای هر یک از انواع این عالم مادی یک ربّ النوع ـ یعنی وجودِ جوهریِ محیط و تام عقلانی ـ است که به عقیدۀ اشراقیین این وجود کلی است، یعنی وجودی است که بشخصیته الوجودیة الخارجیة به کل افراد نوع احاطه دارد و این موجود مجرد، فرد نورانی آن است و چون این فرد برای جمیع افراد موجود در عالم طبیعت علیت دارد، دارای کمالات جمیع افراد است. پس در او به جهت اتصال به علت، کمالات معالیل که افراد عالم ماده باشند، کشف می شود.
بنابراین: علم به این ربّ النوع، مستلزم علم به افراد است و اگر انسان او را ببیند، آنچه را که غیر دخیل در ذات افراد باشد ـ یعنی لواحق و اعراضی که غیر دخیل در افراد هستند ـ می بیند، پس معلوم شد وقتی آدم، آن فرد جامع را می بیند، چون سایۀ آن فرد جامع بر سر افراد است و از تقشیر هر فردی عین جمال آن جامع در می آید، انسان با جسم مادی نمی تواند به چنین جامعِ نوریِ وجودیِ ربّ النوع اتصال برقرار نماید، بلکه باید با یک جوهر مجرد به او متصل شود و آن جوهر مجرد، نفس انسان است. پس برهان بر اثبات تجرد نفس قاطع و سدید است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 13