باب ششم تجرد نفس ناطقه انسانی
حجت سوم بر تجرد نفس ناطقه
جواب مرحوم آخوند از اشکال
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

جواب مرحوم آخوند از اشکال

فصل اول در بیان جسم نبودن نفس ناطقه

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

جواب مرحوم آخوند از اشکال

مرحوم آخوند از اشکال

‏مرحوم آخوند در جواب این مستشکل آنچه را که در باب وجود ذهنی فرموده،‏‎[1]‎‎ ‎‏بیان نموده است ـ زیرا نظیر این اشکال در بحث وجود ذهنی فلسفه ودر کلیات منطق‏‎ ‎‏گفته شده است ـ مرحوم آخوند کلی را که قابل صدق بر کثیرین است، عبارت ازمفهوم‏‎ ‎‏نمی داند، بلکه کلی را عبارت از ربّ النوع ومُثُل افلاطونی می داند که بوحدته جامع‏‎ ‎‏تمام کمالات افراد است و همۀ افراد تحت تربیت اوست و به همه به نحو کلیتِ احاطی‏‎ ‎‏و قیّومیت وجودی احاطه دارد. و چون در ادراکات عقلیۀ تامه، ادراک به وسیلۀ اتصال‏‎ ‎‏عقل است، بعد از اتصال به آن وجود کلی احاطی قیّومی، موجودی معقول انسان‏‎ ‎‏می شود که چون کمالات هر فردی را به همان جهت جوهری حقیقی او داراست، بر‏‎ ‎‏هر فردی از آنچه که تحت آن وجود محیط هست انطباق دارد.‏

‏توضیح این مقال اینکه: این انسان که یک عالم صغیر است و سراسر عالم کبیر در‏‎ ‎‏سراسر قامت وجودیۀ اوست، به طوری که اگر این یک فرد انسان را منشرح کرده و باز‏‎ ‎‏نموده و بسط بدهند، کاملاً با عالم کبیر، مانند انطباق مثل بر مثل، منطبق می باشد، پس‏‎ ‎‏هر چه در عالم کبیر هست، در این انسان و عالم صغیر هست و این انسان هرچه‏‎ ‎‏می داند، آن را از مطالعۀ ذات و وجود خود می فهمد بدون اینکه به خارج و عالم کبیر‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 11

‏راهی داشته باشد. بلی چون آنچه در خودش است با خارج ربط دارد؛ یعنی خارج مثل‏‎ ‎‏اوست، لذا خارج به وسیلۀ او منکشف می شود.‏

‏البته در تعبیر قصور شد؛ زیرا آنچه در خارج است اصلاً به آن پی نمی برد، بلکه‏‎ ‎‏محال است به آن پی ببرد، بلکه آنچه را که در ذات خودش است می بیند و به آن پی‏‎ ‎‏می برد. در نتیجه به مناسبت اینکه آدم وقتی مثل را دید، کأ نّه مثل آن مثل را دیده است.‏‎ ‎‏پس اگر دو شی ء، در جمیع جهات مثل هم باشند، یک مثل را که دید کأ نّه آن مثل دیگر‏‎ ‎‏را دیده است.‏

‏بنابراین: اگر در خارج کوهی در مقابل انسان باشد، نفس با خلاقیت خود یک‏‎ ‎‏کوهی مثل آنکه در خارج است، خلق می کند. و چون انسان، کوه مخلوق نفس خود را‏‎ ‎‏می بیند، کأ نّه مثل خارجی را دیده است. و روی این میزان اگر چیز شیرینی را به دهان‏‎ ‎‏گذاشت، نفس بلافاصله مثل حلاوت و مزۀ آن را در ذائقه خلق می کند. و هکذا اگر‏‎ ‎‏انسان بر سنگی دست گذاشت، نفس، خشونتی به اندازۀ خشونت و زبری آن در بدن‏‎ ‎‏ایجاد می کند.‏

‏بعد از توضیح این مقدمه به اصل مطلب برمی گردیم و می گوییم: چون وجود‏‎ ‎‏انسانی یک نقشۀ کوچکی از نقشۀ بزرگ عالم است، هرچه درعالم هست، در او نیز‏‎ ‎‏هست ـ مادیات و اجسام در عالم طبیعت وجود دارند و موجودات برزخی در عالم‏‎ ‎‏کبیر هستند که از ماده مجردند ولی از شکل و مقدار تجرد ندارند، و آن عالم برزخ‏‎ ‎‏است که بین عالم تجرد تام و مادیت تام واقع است. و یک عالم تجرد است که فوق‏‎ ‎‏عالم برزخ است و عالم برزخ واسطه و ربط بین مادیات محض و تجرد محض است ـ‏‎ ‎‏در نفس انسانی که عالم صغیر است در ازاء و مقابل مادیات عالم طبیعت،‏‎ ‎‏مادیاتی است که نفس، آنها را ایجاد می کند ـ چنانکه پیش تر در قضیۀ رؤیت یک‏‎ ‎‏فرد خاص خارجی گفتیم ـ و همچنین در این عالم صغیر، در مقابل برزخ و‏‎ ‎‏موجودات برزخیه، برزخی است که آن را مرتبۀ خیال گویند؛ که نه در تجرد مثل‏‎ ‎‏تجرد تام، از ماده و شکل و مقدار مجرد است و نه مثل اجسام مادی است که‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 12

‏دارای مادیت باشد، و این دو مرتبه از موجودات، در نفس انسان هستند.‏

‏اما مرتبۀ مادی: مثل اینکه انسان در مقابل شی ء مادی، مثلاً در مقابل فرد خارجیِ‏‎ ‎‏شجر، ایستاده باشد.‏

‏و اما مرتبۀ خیالی برزخی: چنانکه صورتی از غول بیابانی را در نفس ایجاد کند.‏

‏و اما عالم تجرد تام: بنا به مذاق آخوند ـ رحمة الله علیه ـ موجودات مجردۀ تامه، به‏‎ ‎‏ایجاد نفس نیست، بلکه به واسطۀ اتصال نفس و عقل به آن موجودات تام التجرد‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[2]‎‏ و چنانکه گفتیم: چون در عالم مجردات برای هر یک از انواع این عالم‏‎ ‎‏مادی یک ربّ النوع ـ یعنی وجودِ جوهریِ محیط و تام عقلانی ـ است که به عقیدۀ‏‎ ‎‏اشراقیین این وجود کلی است،‏‎[3]‎‏ یعنی وجودی است که بشخصیته الوجودیة الخارجیة‏‎ ‎‏به کل افراد نوع احاطه دارد و این موجود مجرد، فرد نورانی آن است و چون این فرد‏‎ ‎‏برای جمیع افراد موجود در عالم طبیعت علیت دارد، دارای کمالات جمیع افراد است.‏‎ ‎‏پس در او به جهت اتصال به علت، کمالات معالیل که افراد عالم ماده باشند، کشف‏‎ ‎‏می شود.‏

‏بنابراین: علم به این ربّ النوع، مستلزم علم به افراد است و اگر انسان او را ببیند،‏‎ ‎‏آنچه را که غیر دخیل در ذات افراد باشد ـ یعنی لواحق و اعراضی که غیر دخیل در‏‎ ‎‏افراد هستند ـ می بیند، پس معلوم شد وقتی آدم، آن فرد جامع را می بیند، چون سایۀ آن‏‎ ‎‏فرد جامع بر سر افراد است و از تقشیر هر فردی عین جمال آن جامع در می آید، انسان‏‎ ‎‏با جسم مادی نمی تواند به چنین جامعِ نوریِ وجودیِ ربّ النوع اتصال برقرار نماید،‏‎ ‎‏بلکه باید با یک جوهر مجرد به او متصل شود و آن جوهر مجرد، نفس انسان است.‏‎ ‎‏پس برهان بر اثبات تجرد نفس قاطع و سدید است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 13

  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 1، ص 304 ـ 308 و ج 2، ص 8 ـ 14.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 1، ص 288 ـ 292.
  • )) مطارحات، درمجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 463؛ حکمة الاشراق، درهمان مجموعه، ج 2، ص 154 ـ 167.