باب ششم تجرد نفس ناطقه انسانی
فصل اول در بیان جسم نبودن نفس ناطقه
حجت هشتم بر تجرد نفس ناطقه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حجت هشتم بر تجرد نفس ناطقه

حجت هشتم بر تجرد نفس ناطقه[2]

‏نفس در فعلش از بدن، غنی وبی نیاز است و هر چیزی که در فعلش از محل آن بی نیاز‏‎ ‎‏باشد، در ذاتش هم از محل آن بی نیاز می باشد، پس نفس از محل، غنی و بی نیاز است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 37

‏اما اینکه نفس در فعلش از بدن غنی است، به خاطر وجوهی است:‏

‏وجه اول: نفس، ذاتش را درک می کند و محال است بین نفس و ذاتش آلتی باشد؛‏‎ ‎‏زیرا معنای ادراک نفس ذاتش را، همان حضور ذات پیش ذات است. از این بیان معلوم‏‎ ‎‏می شود که این ادراکِ نفس را نمی شود دلیل بر مطلب قرار داد؛ چون در حقیقت،‏‎ ‎‏ادراک، فعلی از نفس نیست، بلکه حضور ذات برای ذات است.‏

‏وجه دوم: نفس ادراک خود را نسبت به خویش، درک می کند و در ادراکِ ادراک‏‎ ‎‏ذات، احتیاج به آلت ندارد.‏

‏این دلیل هم تمام نیست، چنانکه در سابق گفتیم؛ زیرا این فعل نیست و این‏‎ ‎‏ادراکات جز حضور حقیقت، چیزی نیستند.‏

‏وجه سوم: نفس آلتش را ادراک می کند و بین نفس و آلتش، آلت دیگری نمی باشد.‏‎ ‎‏و بالجمله: نفس هر یک از مبصرات و مذوقات و ملموسات را به توسط آلتی درک‏‎ ‎‏می نماید و محال است از یک آلت، نفس دو قسم ادراک را انجام دهد، حتی در حس‏‎ ‎‏مشترک این طور نیست که دو گونه ادراک از باطن و ظاهر انجام دهد، بلکه حس‏‎ ‎‏مشترک قوه ای است که در آن صور مثالیۀ مقداریۀ مجرد از ماده، نه مجرد از شکل و‏‎ ‎‏مقدار می افتد. منتها گاهی به توسط بصر این گونه صور به او تحویل داده می شود و‏‎ ‎‏گاهی به توسط خیال، صور به او تحویل می گردد.‏

‏و بالجمله: نفس به توسط هر یک از این آلات، ادراکی را انجام می دهد و چون به‏‎ ‎‏توسط هر یک از این آلات ادراک می کند، باید این آلات را ادراک کرده باشد و وقتی که‏‎ ‎‏مثلاً خواست از مبصرات یا از محسوسات ادراکی بنماید، به آلت مخصوص به آن‏‎ ‎‏رجوع می کند و مسلم است که در موقع درک هر آلت، محتاج به آلت دیگری نخواهد‏‎ ‎‏بود والاّ تسلسل لازم می آید.‏

‏پس این فعل نفس که ادراک آلت باشد، ذاتی و مستغنی از محل است. و چیزی که‏‎ ‎‏در فعل مستغنی از محل باشد، در وجودش به طریق أولی باید مستغنی باشد، برای‏‎ ‎‏اینکه فعل، فرع وجود است؛ چون فعل، ایجاد می باشد و ایجاد الشی ء همان کون‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 38

‏الشی ء فاعلاً است و فاعلیة الشی ء متقوّم به وجودش است. و اگر وجود، متقوّم به‏‎ ‎‏محل باشد، لازمه اش این است که فعل هم متقوّم به محل باشد، چون ایجاد، فرع‏‎ ‎‏وجود است و فعل بعد از ذات است، پس حاجت ذات و وجود به شیئی، مستلزم‏‎ ‎‏حاجت ایجاد فعل به آن شی ء هم هست بدون عکس. و به همین مناسبت است که هر‏‎ ‎‏شی ء از قوای جسمانیه بدون مشارکت جسم عمل نمی کند و به خاطر بودن حواس از‏‎ ‎‏قوای جسمانیة الوجود، ذات خود و ادراک ذات و آلت خویش را درک نمی کند. پس‏‎ ‎‏اگر نفس هم جسمانی باشد، این گونه ادراکات برای نفس متعذر می شود؛ در صورتی‏‎ ‎‏که ثابت شد که این طور نیست؛ بلکه نفس بر آنها قادر است.‏

‏ولیکن ما گفتیم: ادراک ذات و ادراکِ ادراک ذات، فعل نفس نیست. بلی ادراک‏‎ ‎‏آلتش، فعل اوست و می توانیم ادراک دیگری را که فعل نفس باشد اثبات کنیم در‏‎ ‎‏صورتی که به توسط آلت نیست و خودش هم فعل اوست. زیرا برای نفس دو گونه‏‎ ‎‏ادراک است: یکی آنهایی که در خارج وجود دارند، و دیگری آنهایی که در خارج‏‎ ‎‏وجود ندارند و نفس خودش آنها را انشا می کند. بلی صور انشائیۀ نفس چنانکه علم او‏‎ ‎‏هستند، عین معلوم او هم هستند، پس ادراک و مدرَکش یکی می باشند. و معلوم است‏‎ ‎‏چیزی که در خارج نیست، آلت، واسطۀ آن نمی شود، بلکه مستقلاً و بدون آلت، ایجاد‏‎ ‎‏آن صورت، فعل نفس است.‏

‏آخوند گفته است: که نتیجۀ برهان ثامن، فقط تجرد قوۀ عاقله نیست، بلکه تجرد‏‎ ‎‏قوۀ خیالیه را هم ثابت می کند. چنانکه می بینیم قوۀ خیالیه نیز ذات و آلتش را تخیل‏‎ ‎‏می کند واشیایی را هم که ازعالم طبیعی خارج می باشند، تخیل می کند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 39

  • )) اسفار، ج 8، ص 295؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 382.