حجت هشتم بر تجرد نفس ناطقه
نفس در فعلش از بدن، غنی وبی نیاز است و هر چیزی که در فعلش از محل آن بی نیاز باشد، در ذاتش هم از محل آن بی نیاز می باشد، پس نفس از محل، غنی و بی نیاز است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 37 اما اینکه نفس در فعلش از بدن غنی است، به خاطر وجوهی است:
وجه اول: نفس، ذاتش را درک می کند و محال است بین نفس و ذاتش آلتی باشد؛ زیرا معنای ادراک نفس ذاتش را، همان حضور ذات پیش ذات است. از این بیان معلوم می شود که این ادراکِ نفس را نمی شود دلیل بر مطلب قرار داد؛ چون در حقیقت، ادراک، فعلی از نفس نیست، بلکه حضور ذات برای ذات است.
وجه دوم: نفس ادراک خود را نسبت به خویش، درک می کند و در ادراکِ ادراک ذات، احتیاج به آلت ندارد.
این دلیل هم تمام نیست، چنانکه در سابق گفتیم؛ زیرا این فعل نیست و این ادراکات جز حضور حقیقت، چیزی نیستند.
وجه سوم: نفس آلتش را ادراک می کند و بین نفس و آلتش، آلت دیگری نمی باشد. و بالجمله: نفس هر یک از مبصرات و مذوقات و ملموسات را به توسط آلتی درک می نماید و محال است از یک آلت، نفس دو قسم ادراک را انجام دهد، حتی در حس مشترک این طور نیست که دو گونه ادراک از باطن و ظاهر انجام دهد، بلکه حس مشترک قوه ای است که در آن صور مثالیۀ مقداریۀ مجرد از ماده، نه مجرد از شکل و مقدار می افتد. منتها گاهی به توسط بصر این گونه صور به او تحویل داده می شود و گاهی به توسط خیال، صور به او تحویل می گردد.
و بالجمله: نفس به توسط هر یک از این آلات، ادراکی را انجام می دهد و چون به توسط هر یک از این آلات ادراک می کند، باید این آلات را ادراک کرده باشد و وقتی که مثلاً خواست از مبصرات یا از محسوسات ادراکی بنماید، به آلت مخصوص به آن رجوع می کند و مسلم است که در موقع درک هر آلت، محتاج به آلت دیگری نخواهد بود والاّ تسلسل لازم می آید.
پس این فعل نفس که ادراک آلت باشد، ذاتی و مستغنی از محل است. و چیزی که در فعل مستغنی از محل باشد، در وجودش به طریق أولی باید مستغنی باشد، برای اینکه فعل، فرع وجود است؛ چون فعل، ایجاد می باشد و ایجاد الشی ء همان کون
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 38 الشی ء فاعلاً است و فاعلیة الشی ء متقوّم به وجودش است. و اگر وجود، متقوّم به محل باشد، لازمه اش این است که فعل هم متقوّم به محل باشد، چون ایجاد، فرع وجود است و فعل بعد از ذات است، پس حاجت ذات و وجود به شیئی، مستلزم حاجت ایجاد فعل به آن شی ء هم هست بدون عکس. و به همین مناسبت است که هر شی ء از قوای جسمانیه بدون مشارکت جسم عمل نمی کند و به خاطر بودن حواس از قوای جسمانیة الوجود، ذات خود و ادراک ذات و آلت خویش را درک نمی کند. پس اگر نفس هم جسمانی باشد، این گونه ادراکات برای نفس متعذر می شود؛ در صورتی که ثابت شد که این طور نیست؛ بلکه نفس بر آنها قادر است.
ولیکن ما گفتیم: ادراک ذات و ادراکِ ادراک ذات، فعل نفس نیست. بلی ادراک آلتش، فعل اوست و می توانیم ادراک دیگری را که فعل نفس باشد اثبات کنیم در صورتی که به توسط آلت نیست و خودش هم فعل اوست. زیرا برای نفس دو گونه ادراک است: یکی آنهایی که در خارج وجود دارند، و دیگری آنهایی که در خارج وجود ندارند و نفس خودش آنها را انشا می کند. بلی صور انشائیۀ نفس چنانکه علم او هستند، عین معلوم او هم هستند، پس ادراک و مدرَکش یکی می باشند. و معلوم است چیزی که در خارج نیست، آلت، واسطۀ آن نمی شود، بلکه مستقلاً و بدون آلت، ایجاد آن صورت، فعل نفس است.
آخوند گفته است: که نتیجۀ برهان ثامن، فقط تجرد قوۀ عاقله نیست، بلکه تجرد قوۀ خیالیه را هم ثابت می کند. چنانکه می بینیم قوۀ خیالیه نیز ذات و آلتش را تخیل می کند واشیایی را هم که ازعالم طبیعی خارج می باشند، تخیل می کند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 39