باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل اول کیفیت تعلق نفس به بدن
بیان انحاء تعلق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بیان انحاء تعلق

بیان انحاء تعلق[2]

‏مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ کیفیت تعلق شی ء به شی ء را، به چند قسم تقسیم می کند. و اعلی‏‎ ‎‏مرتبۀ تعلق را، تعلق ماهیت به وجود می داند. تعلق ماهیت به وجود طوری است که اگر‏‎ ‎‏اصل الوجود نباشد، اثری از ماهیت نیست. و اصلاً در مرتبۀ ذات، چیزی از خود تحقق‏‎ ‎‏ندارد، بلکه متحقق به وجود است و ماهیت، اعتباری است که به برکت وجود اعتبار‏‎ ‎‏می شود.‏

‏مخفی نماند: اصلاً اینجا «تعلق» گفتن غلط است؛ چون تعلق، از احکام‏‎ ‎‏وجود است، برای همین جهت اعلی مرتبۀ تعلق، تعلق وجود منبسط به مبدأ اعلی‏‎ ‎‏است که با قطع نظر از جمیع تعینات و حدودات آن، وقتی وجود صرف بسیط منبسط‏‎ ‎‏را ملاحظه کنیم، متعلق به مبدأ اعلی است. بلکه به وجود منبسط متعلق گفتن، تسامح‏‎ ‎‏است؛ برای اینکه وجود منبسط، صرف التعلق و عین التعلق و عین الربط است و‏‎ ‎‏نباید گفت که متعلق است؛ زیرا حقیقة المتعلق همان وجود ربطی و تعلق وجود‏‎ ‎‏منبسط است.‏

‏بلکه اثبات کردن این حکم برای وجود منبسط با نظر کثرت است. و از احولیت‏‎ ‎‏عین ماست که نمی توانیم اشیاء را «کما هی» ببینیم. برای اینکه اگر بخواهیم اشیاء را‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 61

‏«کما هی» ببینیم، چشم صحیح لازم داریم و ما دیدۀ واقع بین نداریم تا بتوانیم به نحو‏‎ ‎‏تعلقی و ربطی اثبات حکم کنیم.‏

‏البته اگر بخواهیم برای چیزی، حکمی را اثبات کنیم باید آن را مستقل ملاحظه‏‎ ‎‏کرده و مستقل ببینیم؛ و این استقلال دادن به آن، از احولیت چشم عقل ماست و حال‏‎ ‎‏آنکه وجود منبسط، معنای حرفی ربطی بوده که استقلال ندارد. و اگر دیدۀ صحیح این‏‎ ‎‏را ببیند، آن را در ضمن غیر و به طفیل غیر خواهد دید نه اینکه آن را مستقلاً ببیند. این‏‎ ‎‏است که چنانکه اهل کشف مدّعی اند که به کشف دیده ایم، و برهان هم معاضد قول‏‎ ‎‏آنهاست، باید گفت: اصالت وجودیها و یا اصالت ماهویها در اشتباه اند، چون اینها‏‎ ‎‏کثرت بین و احول العین هستند و اصالت ماهیت و یا اصالت وجود، فرع این است که‏‎ ‎‏در این موجودات ممکنه بتوانند وجودی ببینند تا قائل باشند که تحقق به وجود است،‏‎ ‎‏چنانکه اصالت وجودی می گوید، و یا ماهیتی ببینند تا قائل باشند که تحقق به ماهیت‏‎ ‎‏است، چنانکه اصالت ماهوی می گوید. و این دو قول فرع این است که وجود ممکنات‏‎ ‎‏و یا ماهیات آنها، بالاستقلال ملاحظه شود و این از کثرت بینی است. فلذا اهل کشف‏‎ ‎‏قائلند که وجود به معنای استقلالی، در ممکنات اصلاً نیست. و حقیقت بینی آن است‏‎ ‎‏که علاوه بر اینکه وجود ممکنات مستقل در وجود نیستند، نتوان وجود آنها را‏‎ ‎‏بالاستقلال دید و ملاحظه کرد. اگر آدم اشیاء را «کما هی» بدون اعوجاج نظری‏‎ ‎‏واحولیت ببیند، بالاستقلال نمی بیند، بلکه درضمن غیر می بیند.‏

‏پس بنابراین، قول اهل الحق، فوق اصالت وجود یا اصالت ماهیت است و یک قدم‏‎ ‎‏بالاتر از این بحثها می باشد. چنانکه برهان هم بر قول اهل کشف دلالت دارد.‏

‏والحاصل نه این است که بگوییم: ممکنات وجود ندارند و وجود آنها عین وجود‏‎ ‎‏حق و مبدأ است، بلکه وجود دارند ولیکن وجود آنها وجود ربطی و معنای حرفی‏‎ ‎‏است که استقلال ندارند. و اگر دیدۀ عقل خطا نکند و احول نباشد، بالاستقلال ملاحظه‏‎ ‎‏نمی شوند.‏

‏شاید فرمایش حضرت رسول  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ در خبر شریف که فرمود: ‏‏«ربّ أرنی الأشیاء‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 62

‏کما هی»‏‎[3]‎‏ این باشد که در مناجات با خدا عرض کند: خدایا، اشیاء را به آن نحو که‏‎ ‎‏صرف التعلق هستند و واقعیت دارند، که نحوۀ وجودی آنهاست به من ارائه بده. البته‏‎ ‎‏این از کمال عشق حبیب به محبوب است که فقط وجود استقلالی محبوب را ببیند و‏‎ ‎‏باقی اشیاء را به طفیل وجود او ملاحظه کند و مقدّم بر محبوب، چیزی را نبیند.‏

‏حقیقت مطلب در وجود ممکنات این است که بدون آفت و احولیت چشم، به‏‎ ‎‏طفیل وجود حق دیده شوند.‏

‏و بالجمله: اعلی درجۀ تعلق همین بود که گفتیم: که با اسقاط اضافات، وجود‏‎ ‎‏منبسط، صرف تعلق به مبدأ کمال است. پس اینکه محال است تعلق به غیر میان دو‏‎ ‎‏وجود باشد برای این است که در عالم جز یک حقیقت نیست «لیس فی الدار غیره‏‎ ‎‏دیّار» در دار تحقق فقط وجود است و تعلق، از احکامِ آن است و چون وجود، حقیقت‏‎ ‎‏مشکّکه است، تعلق هم مشکّک خواهد بود. و اعلی مرتبۀ وجود امکانی، دارای اعلی‏‎ ‎‏مرتبۀ تعلق است. یعنی تعلق عقل اول، اعلی مرتبۀ تعلق و ربط است و اوست که افقر‏‎ ‎‏موجودات است نه نفس.‏

‏معنای فقر این نیست که موجودات از کمالات خالی باشند، بلکه معنایش این‏‎ ‎‏است که چون حقیقةً وجود معلولی، ربط و تعلق به وجود علّی است و چون وجود‏‎ ‎‏صادر اول از وجودات دیگر اشدّ است، پس تعلقش به مبدأ و ربط بودنش به مبدأ اشدّ‏‎ ‎‏است؛ البته فقر به این معنی در وجود صادر اول زیاد است.‏

‏بنابراین هیولای اُولی اغنی الموجودات است؛ برای اینکه صرف قوّة الوجود‏‎ ‎‏است، هیچ فعلیت ندارد تا ربط و وجودِ تعلقی داشته باشد. شاید به همین معنای «فقر‏‎ ‎‏منزلی» اشاره باشد کلام حضرت رسول  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ که فرمود: ‏‏«الفقر فخری»،‏‎[4]‎‏ البته اگر این‏‎ ‎‏جمله را از روی نظر باطنی فرموده باشد.‏

‏بالجمله: یک نوع تعلق، که اعلی از تعلقات دیگر است، بین وجود علت و معلول‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 63

‏هست که قابل تشکیک است؛ برای اینکه همان حیثیت صرفه و بسیطه ای که هیچ‏‎ ‎‏ترکیبی در آن نیست، متعلق بها می باشد و عین حیثیتی است که در معلول بسیط است؛‏‎ ‎‏زیرا این همان است که از بسیط اول صادر شده است پس «ما صَدَرَ» هم، حیثیت‏‎ ‎‏بسیطه خواهد بود و هرچه حیثیت محل صدور، اقوی باشد حیثیت صادره هم اقوی‏‎ ‎‏خواهد بود، و حیثیت صادره عین ربط و تعلق است تا به آخرین درجه ای که حظّی‏‎ ‎‏از وجود دارد برسد و چون وجود، هرچه تنزل کند، حیثیت تنزل می کند، پس متعلق‏‎ ‎‏تنزل می کند.‏

‏و قسم دیگر از تعلقات، تعلق عرض به موضوع است. البته این گونه تعلق در نفس‏‎ ‎‏نیست؛ چون وجود عرض ـ بنابر قول حق ـ معلول وجود موضوع نیست، بلکه عرض‏‎ ‎‏یک وجودی است که اگر مبادی او بخواهند آن را ایجاد کنند باید در موضوع ایجاد‏‎ ‎‏کنند نه اینکه عرض مرتبه ای از مراتب موضوع باشد. همچنانکه موضوع، مبادی دارد،‏‎ ‎‏عرض هم مبادی دارد، منتها مبادی عرض به اعتبار اینکه نحوۀ وجود او طوری است‏‎ ‎‏که باید در غیر باشد آن را در موضوع ایجاد می نمایند، پس اگرچه وجود عرض‏‎ ‎‏مستقل است ـ یعنی جعل مستقل لازم دارد ـ ولیکن باید در غیر موجود باشد.‏

‏ولی نفس این طور نیست که اگر مبدأش بخواهد آن را خلق کند، باید در غیر خلق‏‎ ‎‏نماید؛ زیرا بعد از اینکه ثابت شد نفس، عرض نیست، بطلان تعلق نفس به بدن به این‏‎ ‎‏نحو ثابت می شود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 64

  • )) اسفار، ج 8، ص 325.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 132، حدیث 228.
  • )) عوالی اللئالی، ج 1، ص 39، حدیث 38؛ بحار الانوار، ج 69، ص 49.