باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
دلیل اول بر عدم تجرد نفس قبل از بدن‌
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

دلیل اول بر عدم تجرد نفس قبل از بدن‌

دلیل اول بر عدم تجرد نفس قبل از بدن

‏در مقابل اینها می گوییم: نفس اگر مجرد باشد، چون مجردات، هیولی ندارند، هر‏‎ ‎‏وضعی که برای او بالامکان العام ممکن است ثابت باشد، باید از اولِ وجود ثابت بوده‏‎ ‎‏و از آغاز وجود متصف به آن صفت باشد؛ زیرا چیزی که لایق است چیزی را دارا‏‎ ‎‏باشد ولی فعلاً دارا نیست، معنایش این است که در آن، حیثیت عدمی است و از آن‏‎ ‎‏جهت که فعلیت دارد حیثیت وجودی است و چون دو حیثیت وجودی و عدمی‏‎ ‎‏ممکن نیست یکی باشد، پس ناچار هر چیزی که دو حیثیت عدمی و فعلیت داشته‏‎ ‎‏باشد، باید واجد هیولی باشد و آن هیولی دارای حیثیت عدمی باشد چنانکه صورت،‏‎ ‎‏همان حیثیت وجودی آن است.‏

‏و بالجمله: وجود زید عدم عمرو نیست، بلکه عدم خودش هم نیست و اگر وجود‏‎ ‎‏شی ء، عدم خودش باشد ترکّب الوجود و العدم لازم می آید. برای همین جهت در باب‏‎ ‎‏تناقض وقتی که می گویند: وجود فلان شی ء با عدمش مناقض است تأویل می کنند و‏‎ ‎‏می گویند: یعنی کونه مرفوعاً به.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 80

‏والحاصل: فعلیت هر شی ء وجود آن است. و وجود، واجب شده، پس موجود‏‎ ‎‏می گردد و مادامی که وجود، واجب نشده موجود نمی گردد، پس فعلیت هر شی ء‏‎ ‎‏وجود اوست و وجود او هم واجب است و قوه که واجب الوجود نیست یعنی‏‎ ‎‏لاموجود است، پس ناچار جهت عدمی و قوۀ وجود، باید غیر از حیثیت وجود و‏‎ ‎‏واجب باشد و این چنین چیزی ماده لازم دارد که در خارج، آن وجود ذی المادة‏‎ ‎‏حرکت کند و آنچه که ماده حامل قوۀ آن است به فعلیت آن قوه برسد.‏

‏البته این همان امکان استعدادی است که در خارج در نحوۀ وجود، جهت فعلیت و‏‎ ‎‏جهت قوه را دارا می باشد، نه آن امکانی که در ماهیت گفته می شود که امکان ذاتی‏‎ ‎‏نامیده می شود؛ چون معنای امکان ذاتی همان مقام ذات شی ء است که مساوی‏‎ ‎‏الطرفین نسبت به وجود و عدم می باشد و این چنین امکانی، در تمام موجودات ممکنه‏‎ ‎‏هست، و آنچه که ما از مجردات نفی می کنیم امکان استعدادی است؛ یعنی وجود در‏‎ ‎‏خارج طوری باشد که حیثیت بالقوه و حیثیت بالفعل داشته باشد.‏

‏بالجمله: چون معلوم شد که در شی ء مجرد، حرکت نیست، پس مجرد، ترقی‏‎ ‎‏ندارد. و قابل ترقی آن است که هیولی داشته باشد، البته گفتیم: این همان امکان‏‎ ‎‏استعدادی است، وگرنه امکان ذاتی در همۀ موجودات ممکنه هست؛ زیرا آن امکان،‏‎ ‎‏فقط انتزاع عقلی است که از کون الشی ء متساوی الطرفین بالنسبة الی الوجود و العدم،‏‎ ‎‏در مرتبۀ ذات، انتزاع می شود. پس معلوم شد که مجرد، وجودی نیست که قابل ترقی‏‎ ‎‏باشد، چون محض الفعلیه است و حامل قوه نیست، پس نحوۀ وجودش به همان‏‎ ‎‏نحوی است که از اول بوده بدون اینکه ترقی و یا تنزل کرده باشد و دیگر ممکن نیست‏‎ ‎‏ترقی یا تنزل نماید و اگر بخواهند تغییری بیابند باید انعدام وجود گردد و یک موجود‏‎ ‎‏دیگری از نو حاصل شود که ناقص تر از آن و یا کامل تر از آن باشد.‏

‏علاوه بر آنچه گفتیم، نفس چون مجرد است:‏

‏اولاً: معنی ندارد آن را بیاورند و در این بدن داخل کنند؛ چون مجرد مکانی نیست و‏‎ ‎‏مکان ندارد. آیا نفس که به یک بدنی علاقه پیدا می کند یعنی آن را در عالم بالا‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 81

‏نگه داشته، یک شعاعی بر این بدن می اندازد؟ البته می دانیم که این نیست.‏

‏و ثانیاً: چون مجرد است نسبت آن به همه یکسان است.‏

‏و ثالثاً: ما در معنای هبوط نفس گفته ایم: تنزل بر او جایز نیست، پس معنای «هبطت‏‎ ‎‏الیک من المحلّ الارفع»‏‎[2]‎‏ چیست؟ گرچه شیخ این جمله را گفته ولی چیز دیگر‏‎ ‎‏می خواهد بگوید و یا از زبان دیگران می خواهد حرف بزند، زیرا اگر آن را بیاورند و‏‎ ‎‏در این بدن داخل کنند محال است؛ چون مجرد مکان ندارد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 82

  • )) مطلع عینیۀ شیخ الرئیس بوعلی سینا. رجوع کنید به: منطق المشرقیین، ص «کب» از مقدمه.