اشکال فخر رازی بر قائلین به حدوث نفس
فخر رازی به برهان ایشان خدشه کرده و گفته: هر جسم و صورت مقداریه قابل انقسام است، ولی نه اینکه هر چیزی که قابل تجزیه باشد باید صورت مقداریه داشته باشد. وی می گوید: موجبۀ کلیه، کنفسها منعکس نمی شود، پس ممکن است نفس در آغاز واحد بوده و سپس متکثر شود، بدون اینکه تکثر نوعی باشد و بدون اینکه تکثر، محتاج لواحق باشد و بدون اینکه لازم بیاید نفس دارای صورت مقداریه باشد.
آخوند در جواب این اشکال می فرماید: البته اگر اختلاف و تمیّز این نفوس در ماهیت باشد، لازمۀ آن، این است که از اول تمییز داشته باشند و اگر تمیّز در ماهیت نباشد، باید تمیّز فردی باشد، منتها اگر آن طوری باشد که ایشان می گویند که نفس در مرتبۀ اول واحد باشد سپس تکثر پیدا کند، نسبت در این صورت نسبت جزء و کل می شود و چون جزء و کل در فردیت با اصل طبیعت شرکت دارند، و همچنین اجزاء در طبیعت شرکت دارند؛ برای همین جهت سؤال می کنیم: چه باعث شده یک فرد کل شده و اجزاء در حال ملاحظۀ جزئیت، جزء طبیعت شده اند؟ و این نیست مگر اینکه صورت مقداریه قابل تقسیم بوده باشد. بالجمله: در این معنی شکی نیست، اگر مراد از اینکه واحد بوده و متکثر شده این گونه تکثر باشد. ولی ممکن است واحد، به غیر این معنی تکثر داشته باشد که فخر آن را نمی گوید و شاید آن معنی به نظر فخر رازی نیاید، و اگر آن گونه تکثر را که به واحد حاصل می شود بخواهیم بگوییم، لازم است در فلسفه صفحۀ دیگری باز کنیم و آن صفحۀ وحدت در کثرت است. البته آن تکثر، دیگر از این تکثرها نیست که بیایند و واحد را قیچی کنند، بلکه معنای تکثر واحد؛ چنانکه آنهایی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 88 که به ارباب انواع قائل شده اند و می گویند: یک فرد نورانی عقلانی از هر نوعی بوده که برای افراد نازله علیت داشته و چون این افراد نازله فی ء و ظلّ او هستند، کأنّه عین او هستند. این است که واحد، در عین حفظ مرتبۀ شامخۀ خود، به مرتبۀ طبیعت تنزل کرده و کثرات از طبیعت این عالم است. پس برای اشیاء در وجود، مراتب هست، البته نه اینکه واحد بهویته تکثر پیدا کند، بلکه در مراتب شدت و ضعف، وجود هرچه رو به تنزل می گذارد به کثرت نزدیک و هرچه بالاتر رود به وحدت نزدیک می شود. و بالجمله: با این گفتۀ ما منافات ندارد که موجودات فردی این عالم حادث باشند و قدیم نباشند.
اما روایاتی که ادعا کرده اند که آنها بر حدوث نفس قبل از اجساد دلالت می کند، با این صفحه ای که ما در فلسفه باز کردیم، معلوم می شود نظرشان به آن مراتب دیگر است. زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم که می فرماید: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین» مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و انباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده است وکسی نمی تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید، بلکه مسلم است نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده است، پس باید خلاف ظاهر مرتکب شد. و اگر بنابر ارتکاب خلاف ظاهر باشد چه داعی دارد که تأویل شود به غیر آنچه ما می گوییم؟ بلکه ما به نوبۀ خود می گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده، که وجود نور محمّدی صلی الله علیه و آله وسلم واسطۀ فیض در وصول نور وجود و کمال بوده است.
و همچنین خبر شریف: «الأرواح جنود مجنّدة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف» چه دلالتی دارد بر اینکه قبل از بدن ارواح حادث بوده است؟ بلکه معنای روایت این است که ارواح در صورتی که با حدوث بدن حادث شوند، جنود مجنّده هستند؛ بعضی با بعضی قریب و متآلف و مناسبتش بیشتر است، بعضی مناسبت و رفاقت و سنخیتی با هم ندارند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 89 و همین طور خبر شریف: «خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام» مسلّم است که جمع بودن ارواح در اینجا به نحو جمع استغراقی بوده نه اینکه به طور جمع مجموعی باشد؛ و هکذا اجساد. پس اگر ظاهر خبر را بگیریم درست نیست، برای اینکه جسد یکی ـ مثلاً ـ قبل از پنج هزار سال، و جسد دیگری بعد از پنج هزار سال خلق شده، و درست نیست که روح کسی دو هزار سال جلوتر از جسدش خلق شده باشد. پس ناگزیر باید خلاف ظاهر مرتکب شد. ما چه داعی داریم که تبعیت کنیم از دیگران که چطور تأویل می کنند؟ بلکه دیگران بیایند تابع تأویل ما شده و مرتکب این خلاف ظاهر شوند که ما در عام تصرف می کنیم و عام را الهی می گیریم و آن مراتب وجود است و در عام الهی، برای اشیاء مثلاً هزار درجۀ مترتب بر یکدیگر وجود دارد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 90