ششم فخر رازی
ایراد ششم فخر این است که چرا تکثر نفس در ازل جایز نباشد، چنانکه تکثر آن در ابد جایز است؟ همان گونه که در ابد و بعد از مفارقت ابدان، نفوس اشخاص از هم متمایز و جدا هستند در ازل هم همین طور باشند.
اگر گفته شود: در ابد به واسطۀ اکتسابات و ملکات ـ به خصوص بعد از ثبوت اتحاد عاقل و معقول ـ از هم جدا می شوند.
می گوییم: فرض می کنیم که نفوس در مرتبۀ هیولانیه باقی مانده و از این مرتبه، تجاوز ننموده باشند.
و اما قول شیخ الرئیس که گفته: عقل هیولانی خودش را ادراک کرده و به ذاتش شعور دارد، و شعور هر یک، غیر شعور دیگری می باشد.
در جوابش می گوییم: شعور به ذات، عین ذات است و ورای ذات چیزی نیست و در نتیجه علم به ذات، عین ذات است.
و اگر گفته شود که نفوس بعد از مفارقت از بدن به جهت اینکه سابقاً به بدن تعلق داشته اند، تمایز هر یک به اعتبار تعلق ماضوی به ابدان است.
می گوییم: اگر در ابد این تمایز به جهت تعلق سالف الزمان کفایت کند، در ازل هم تکثر به این اعتبار خواهد بود که در آینده به ابدان تعلق پیدا خواهند کرد و همین می تواند جهت تکثر در ازل هم باشد.
آخوند در جواب می فرماید: ما که گفتیم با فرض مجردیت در ازل، تکثر ممکن نیست؛ به جهت این بود که ممکن نیست از ناحیۀ فیاض بسیط و فاعل واحد من جمیع الجهات، تکثر حاصل آید. و همچنین در طرف قابل هم چون مجرد است و ماده ندارد، ممکن نیست در چیز بی ماده، تکثر فردی موجود گردد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 95 والحاصل: جاعل چون بسیط است لایصدر منه الاّ الواحد و قابل چون ماده ندارد، کثرت در او اتفاق نمی افتد، پس در ازل بر فرض تجرد ابداعی نفس، محال است که منحصر در فرد نباشد و در عالم طبیعت، بعد از فرض کثرت در موقع تعلق به ابدان، چون وجودات متعدده دارد و نفوس وجودات، متعدد است پس در مصاحبت بدن، این تمایزات فردیه برایشان حاصل شده و هر وجودی متمیز بوده و در بدنی منفرد از فرد دیگر است. پس این جهت تمایز که با مصاحبت ماده برای آنها حاصل شده است، بعد از مفارقت هم، اگرچه به حرکت جوهریه مجرد شده اند، ولی تمایز حاصله در ماده؛ مصاحب با آنها می باشد.
والحاصل: چون نفس در مرحلۀ اول مادی بوده و بعد کثرت حاصل شده و در ماده، وجودات متعدد شده اند، بعد از آنکه از مادیت خارج شده و تجدید افق نموده و به تجرد وارد شده و از بدن اعراض نموده و مستقل شدند، چون هر یک وجودی متمایز ازهم می باشند، درعالم تجرد هم، مفارق و متمایز می مانند.
بالجمله: اگر گفته شود که نفس در ازل مجرد بوده و قبل از افاضه به بدن وجودی داشته است.
می گوییم: نفس قبل از افاضه به بدن، قابلیت داشته والبته چیز قابل الوجود، وجودی ندارد تا متمایز باشد و «لیس» بوده است ولیکن ماهیتِ شی ء ممکن به امکان ذاتی در مرحلۀ ذات موجب تعدد نمی شود و بعد از افاضۀ فیض هم چون ماده نبوده، جهت کثرت در این ناحیه نبوده است و چون مبدأ هم، بسیط بوده تکثر درفیض نبوده است. پس وجود، واحد افاضه شده است. چنانکه این قاعده در مجردات محکّم است که نوع واحد، منحصر در فرد و واحد می باشد، ولیکن بعد از آنکه از طرفین تسالم شد که نفوس در عالم طبیعت، یعنی موقع تعلق به ابدان، کثیر بوده، یعنی وجودات متعدد می باشند، و البته در ابدان چون هر وجودی متمیز از وجود دیگر است و این تمایز مصاحب است اگرچه بعد از تفارق از ابدان باشد، پس بنابراین اگرچه در مرتبۀ هیولانیت هم باشد ـ چون نفوس باقیه در هیولانیت در موقع تعلق به ابدان وجودات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 96 متمایز بوده ـ این تمایز باقی می ماند، اگرچه بعد از مفارقت از ابدان باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 97