باب هفتم احوال نفس ناطقه و نسبت آن به عالم طبیعت
فصل دوم حدوث نفس بشری
اشکال ششم فخر رازی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اشکال ششم فخر رازی

ششم فخر رازی

‏ایراد ششم فخر این است که چرا تکثر نفس در ازل جایز نباشد، چنانکه تکثر آن‏‎ ‎‏در ابد جایز است؟ همان گونه که در ابد و بعد از مفارقت ابدان، نفوس اشخاص از هم‏‎ ‎‏متمایز و جدا هستند در ازل هم همین طور باشند.‏

‏اگر گفته شود: در ابد به واسطۀ اکتسابات و ملکات ـ به خصوص بعد از ثبوت‏‎ ‎‏اتحاد عاقل و معقول ـ از هم جدا می شوند.‏

‏می گوییم: فرض می کنیم که نفوس در مرتبۀ هیولانیه باقی مانده و از این مرتبه،‏‎ ‎‏تجاوز ننموده باشند.‏

‏و اما قول شیخ الرئیس که گفته: عقل هیولانی خودش را ادراک کرده و به ذاتش‏‎ ‎‏شعور دارد، و شعور هر یک، غیر شعور دیگری می باشد.‏‎[2]‎

‏در جوابش می گوییم: شعور به ذات، عین ذات است و ورای ذات چیزی نیست و‏‎ ‎‏در نتیجه علم به ذات، عین ذات است.‏

‏و اگر گفته شود که نفوس بعد از مفارقت از بدن به جهت اینکه سابقاً به بدن تعلق‏‎ ‎‏داشته اند، تمایز هر یک به اعتبار تعلق ماضوی به ابدان است.‏

‏می گوییم: اگر در ابد این تمایز به جهت تعلق سالف الزمان کفایت کند، در ازل هم‏‎ ‎‏تکثر به این اعتبار خواهد بود که در آینده به ابدان تعلق پیدا خواهند کرد و همین‏‎ ‎‏می تواند جهت تکثر در ازل هم باشد.‏‎[3]‎

‏آخوند در جواب می فرماید: ما که گفتیم با فرض مجردیت در ازل، تکثر ممکن‏‎ ‎‏نیست؛ به جهت این بود که ممکن نیست از ناحیۀ فیاض بسیط و فاعل واحد من‏‎ ‎‏جمیع الجهات، تکثر حاصل آید. و همچنین در طرف قابل هم چون مجرد است و ماده‏‎ ‎‏ندارد، ممکن نیست در چیز بی ماده، تکثر فردی موجود گردد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 95

‏والحاصل: جاعل چون بسیط است لایصدر منه الاّ الواحد و قابل چون ماده ندارد،‏‎ ‎‏کثرت در او اتفاق نمی افتد، پس در ازل بر فرض تجرد ابداعی نفس، محال است که‏‎ ‎‏منحصر در فرد نباشد و در عالم طبیعت، بعد از فرض کثرت در موقع تعلق به ابدان،‏‎ ‎‏چون وجودات متعدده دارد و نفوس وجودات، متعدد است پس در مصاحبت بدن،‏‎ ‎‏این تمایزات فردیه برایشان حاصل شده و هر وجودی متمیز بوده و در بدنی منفرد از‏‎ ‎‏فرد دیگر است. پس این جهت تمایز که با مصاحبت ماده برای آنها حاصل شده است،‏‎ ‎‏بعد از مفارقت هم، اگرچه به حرکت جوهریه مجرد شده اند، ولی تمایز حاصله در‏‎ ‎‏ماده؛ مصاحب با آنها می باشد.‏

‏والحاصل: چون نفس در مرحلۀ اول مادی بوده و بعد کثرت حاصل شده و در‏‎ ‎‏ماده، وجودات متعدد شده اند، بعد از آنکه از مادیت خارج شده و تجدید افق نموده و‏‎ ‎‏به تجرد وارد شده و از بدن اعراض نموده و مستقل شدند، چون هر یک وجودی‏‎ ‎‏متمایز ازهم می باشند، درعالم تجرد هم، مفارق و متمایز می مانند.‏

‏بالجمله: اگر گفته شود که نفس در ازل مجرد بوده و قبل از افاضه به بدن وجودی‏‎ ‎‏داشته است.‏

‏می گوییم: نفس قبل از افاضه به بدن، قابلیت داشته والبته چیز قابل الوجود، وجودی‏‎ ‎‏ندارد تا متمایز باشد و «لیس» بوده است ولیکن ماهیتِ شی ء ممکن به امکان ذاتی در‏‎ ‎‏مرحلۀ ذات موجب تعدد نمی شود و بعد از افاضۀ فیض هم چون ماده نبوده، جهت‏‎ ‎‏کثرت در این ناحیه نبوده است و چون مبدأ هم، بسیط بوده تکثر درفیض نبوده است.‏‎ ‎‏پس وجود، واحد افاضه شده است. چنانکه این قاعده در مجردات محکّم است که‏‎ ‎‏نوع واحد، منحصر در فرد و واحد می باشد، ولیکن بعد از آنکه از طرفین تسالم شد که‏‎ ‎‏نفوس در عالم طبیعت، یعنی موقع تعلق به ابدان، کثیر بوده، یعنی وجودات متعدد‏‎ ‎‏می باشند، و البته در ابدان چون هر وجودی متمیز از وجود دیگر است و این تمایز‏‎ ‎‏مصاحب است اگرچه بعد از تفارق از ابدان باشد، پس بنابراین اگرچه در مرتبۀ‏‎ ‎‏هیولانیت هم باشد ـ چون نفوس باقیه در هیولانیت در موقع تعلق به ابدان وجودات‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 96

‏متمایز بوده ـ این تمایز باقی می ماند، اگرچه بعد از مفارقت از ابدان باشد.‏‎[4]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 97

  • )) شفا، بخش طبیعیات، ص 355.
  • )) مباحث مشرقیه، ج 2، ص 402.
  • )) اسفار، ج 8، ص 340.