تقریب برهان بنابر مسلک مشهور
گفتیم به طریقۀ آخوند استحالۀ تناسخ ثابت شده است، آخوند می فرماید: قضیه به طریقۀ قوم هم همین طور است؛ چون قوم هم نفس را صورت بدن می دانند و علاقۀ ذاتی و طبیعی و تعلق ذاتی بین آنها قائلند، نه اینکه نسبت نفس به بدن نسبت راننده به ماشین یا صاحب خانه به خانه یا کدخدا و دهبان به ده و یا شاه به مملکت باشد، بلکه نسبت آنها نسبت صورت و ماده است که یکی صورت و دیگری ماده است، و ماده هم با صورت چنانکه گفتیم این طور نیست که دو شی ء باشند که اتفاقاً پهلوی هم قرار گرفته باشند و هر کدام هویت علی حده ای غیر از هویت دیگری داشته باشد. بلکه چنانچه گفتیم صورت و ماده، مبدأ همان جنس و فصل بوده، و جنس و فصل در خارج متحد می باشند، پس در خارج ماده با صورت متّحد است، منتها چیزی را که قابل بوده تا به کمالی تبدل پیدا کند ـ مانند نبات که قابلیت تبدل به حیوان را داشته، و یا معدن که قابلیت تبدل به نبات را داشته ـ آن را ملاحظه کرده و به آن ماده، و آنچه را که به آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 167 متبدل شده است صورت گفته اند، ولی فعلاً دو چیز نیست؛ زیرا آن متبدل شونده متبدل شده است، نه اینکه در خودیت خود ـ که قبلاً یعنی در حال عدم تبدل که مستقل بوده و ما هم به لحاظ آن حال ماده بر آن اطلاق نموده ایم ـ باقی باشد.
پس فعلاً یک موجود است که آن حقیقت و هویتی است که بعد از تبدل موجود است که این موجود محقق از تبدل را مستقلاً ملاحظه نموده و به آن صورت می گوییم، ولی در حقیقت همان ماده است که این شده است و آنچه را که غیر مستقل ملاحظه می کنیم ـ به طوری که سر پای خود نمی تواند بایستد و این تعین را لازم دارد ـ جنس است. چنانکه اگر آنچه فعلاً متبدل به آن شده و هست و تعین آن حصّه لا متحصل است ملاحظه شود فصل اخذ می شود.
البته تعین الشی ء و کمال الشی ء خود شی ء است، بلکه حقیقت و ما به یکون الشی ء فی الخارج، همان کمال الشی ء است. پس بنابر طریقۀ قوم هم، نفس نسبت به بدن صورت است و تعلق ذاتی و طبیعی به بدن دارد، و زمانی که بعد از استغنای از بدن هویتی مجرد باشد؛ یعنی بدون ماده و فقط فعلیت شد ـ اعم از اینکه در این فعلیتش جوهر مجرد عقلانی سعید و یا شقی شده باشد ـ اگر بخواهند برگردانند و آن را مادی کنند و صورت یک ماده قرار دهند البته چون آن غیر مادی ماده ندارد، قابل تغییر و تبدیل نیست؛ زیرا معنای تبدیل و تغییر این است که یک امر محفوظی در بین باشد که صورتی را که اول داشته از آن بگیرند و صورت دیگری به آن بدهند، اما اگر بخواهند چیزی را که صرف صورت و بدون ماده است تغییر دهند همین که صورت را اعدام کنند تمام هویت آن شی ء اعدام می شود. و بالجمله: چیزی که بی ماده است ذاتاً آن را ذو الماده کردن ـ که همان تناسخ است ـ محال و ممتنع است.
ناگفته نماند: همین اشکال تناسخ بود که ما بر طریقۀ قومی از قدما که می گفتند: نفس مجردی بوده قبل الابدان، مطرح نمودیم و گفتیم: این سخن به جهت استحالۀ تناسخ صحیح نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 168 و بالجمله: این طوری که آخوند رحمه الله پیش می آید تناسخ مطلقاً ابطال می شود؛ چون نفس بعد از آنکه بسیط شد لاینقلب البسیط عن بساطته، و نفس بعد از آنکه از ماده بیرون رفت یعنی ماده تمام شد بسیط و محض الفعلیه است، منتها اگر برای بسایط و مجردات فصل و جنس قائل می شویم آن فصل و جنس عقلی است، و جنس فقط با مقایسه با موجودات دیگر اخذ می شود، نه اینکه در خود موجود مجرد جهت قوه ای باشد تا مأخذ جنس شود و جهت فعلیت در مقابل جهت قوه اش باشد تا مأخذ فصل گردد، بلکه تمام هویت بسیطۀ مجرده فصل است و تمام آن جنس است. و در اعتبار عقلی بضرب من المقایسه عقل ترکیب درست می کند؛ چنانچه بسایط خارجیه مانند اعراض، جنس و فصل خارجی ندارند، بلکه آنها هم به ذهن که برده می شوند عقل با مقایسه یک هویتی بین اعراض و الوان درست می کند سپس یک فصلی درست می کند؛ مثلاً در بیاض می گوید: لون مفرّق للبصر، در حالی که سر تا پا همان بیاض است که مفرّق است.
و بالجمله: نفس بعد از بساطت محال است مرکب خارجی باشد و بعد از آنکه برای جنس و فصل آن هیچ ما بحذاء خارجی نیست که از ماده و صورتی اخذ شود محال است دوباره آمده و موجودی مرکب خارجی شود که جنس و فصل آن از ماده و صورت و از جهت قوه و فعلیت ـ به طوری که جهت قوه اش هم در قوه فعلیت داشته باشد ـ اخذ بشود.
پس با این بیان تمام اقسام تناسخ اعم از صعودی و نزولی باطل می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 169