باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل سوم رد سایر شبهات اصحاب تناسخ
جواب از استدلال اهل تناسخ
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

جواب از استدلال اهل تناسخ

جواب از استدلال اهل تناسخ

‏علی ایّ حال با این بیانات خواسته اند تناسخ را تمام کنند که آیات و ظاهر کلمات‏‎ ‎‏اقدمین بر آن دلالت دارد.‏

‏ولی ناگفته نماند: اولاً: ظواهر در مقابل ادلۀ عقلیه به هیچ نحوی نمی توانند پایداری‏‎ ‎‏کنند، و اگر در ظاهر کلمات قرآنی ولو بر فرض کلماتی باشد که ظاهرش این باشد که‏‎ ‎‏خدا جسم است یا خدا دوتاست و یا اینکه خدا مضلّ و ظالم است، این ظواهر حجیت‏‎ ‎‏نداشته و نزد دلیل عقلی کأن لم یکن است، بلکه حقیقةً باید بالبتّ و الیقین گفت این‏‎ ‎‏ظواهر حتماً اراده نشده اند.‏

‏ثانیاً: اینکه آقایان تناسخیها که به این آیات استدلال می کنند، اولاً: آیۀ شریفه‏‎ ‎‏«‏اخْسَئُوا‏»‏‎[2]‎‏ مثلاً چه دلالتی دارد؟ مگر جز این می باشد که به آنها با کلمۀ «اخسئوا» که‏‎ ‎‏موقع دور کردن سگ می گویند و به تندی کردن به سگ اختصاص دارد تندی می کنند،‏‎ ‎‏و شاید به جهت توهین است به آنها که با چنین کلمه ای آنها را دور می کنند و از تکلم‏‎ ‎‏باز می دارند، پس مراد خصم این است که چون به آنها ‏‏«‏اخْسَئُوا‏»‏‏ می گویند معلوم‏‎ ‎‏می شود آنها سگ شده اند و سگ شدن آنها دلیل بر جواز تناسخ است، حال آنکه از‏‎ ‎‏ظاهر این آیه چنین مطلبی استفاده نمی شود.‏

‏اگر آقایان تناسخی با رجعت که ضروری مذهب ماست پیش می آمدند بهتر بود؛‏‎ ‎‏چون رجعت را خصم می تواند بگوید این است که روح و نفس در بدنی داخل‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 192

‏می شود و ما چون اصلاً محال می دانیم نفسی که از بدن خارج شد دوباره به جسد‏‎ ‎‏دیگری متعلق شود، حال تفاوت نمی کند که دوباره در بدن سابق حلول کند یا در بدن‏‎ ‎‏دیگری از ابدان انسانی، و همچنین ممکن نیست به بدن حیوانی از حیوانات تعلق‏‎ ‎‏گیرد، همۀ اینها روی یک میزان محال است، پس اگر رجعت و یا معاد جسمانی را برای‏‎ ‎‏صحت تناسخ دلیل می آوردند سر و صورتی داشت.‏

‏ولی ناگفته نماند: اولاً: اینها ـ یعنی تناسخیها ـ خلط و اشتباه کرده اند میان تناسخ‏‎ ‎‏مُلکی و تناسخ ملکوتی، آنکه محال است تناسخ ملکی است و الاّ تناسخ ملکوتی به‏‎ ‎‏این نحو که ملکوت نفس مجلای انشایی و ظهوری است و از باطن خود طبق ملکات‏‎ ‎‏خویش و مناسب با باطن و ملکات خود صوری انشا می کند که آن صور بدل نفس که‏‎ ‎‏مجلی و ظهور باطن آن است. البته در عالم آخرت عالم اشباح و عالم شکل و صورت‏‎ ‎‏هست، نه اینکه ماوراء و فوق این عالم فقط عالم عقل باشد و بس، بلکه عالمی است‏‎ ‎‏برای غیر آن کسانی که به تجرد عقلانی رسیده اند ـ یعنی هر کس به تجرد عقلانی‏‎ ‎‏محض نرسید ـ عالم آن، عقلی صرف نیست، بلکه عالمی است که خالی از مقدار و‏‎ ‎‏شکل نیست.‏

‏فلذا نفس در آنجا ظلّ دارد که ظهور اوست، چنانچه در این عالم قوای بدن ظهور‏‎ ‎‏نفس است. بلی بدنی که در این عالم دارد نوعی تقدم بر نفس دارد، ولی آنجا بدن‏‎ ‎‏مقدم بر نفس نبوده و ظهور باطن او بوده و کاملاً به انشای آن منشأ می باشد، و نفس هم‏‎ ‎‏مناسب با آنچه در باطن خود به نحو ملکات دارد ظهور و بروز خواهد نمود.‏

‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ به این نحو جواب داده‏‎[3]‎‏ است و از آیۀ شریفۀ ‏‏«‏کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ‏»‏‎[4]‎‎ ‎‏هم این طور جواب داده‏‎[5]‎‏ که اول، مراد از جلود را تمام بدن گرفته است، سپس گفته‏‎ ‎‏است: بدنی را که نفس مطابق با یکی از ملکات خود انشا می نماید‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 193

‏که عین ظهور النفس است تماماً می سوزد، آن گاه آن ملکه ای که طبق آن، این صورت از باطن نفس‏‎ ‎‏انشا شده است آن هم به واسطۀ این ریاضت و سوختن ـ بسته به قوۀ آن ملکه، که به‏‎ ‎‏یکباره از باطن می سوزد، یا محتاج دفعات در سوختن باشد که هر دفعه طبق آن بدن‏‎ ‎‏خلق و انشا می شود ـ خواهد سوخت، سپس بعد از آنکه آن خُلق از باطن تمام شد و‏‎ ‎‏باطن نفس از آن تصفیه شد و به ترتیب همین طور ملکات رذیله همه از باطن نفس رد‏‎ ‎‏شد و سوخته گردید اگر اعتقاداً مؤمن و مسلمان باشد بعد از همۀ این فشارها آن نور‏‎ ‎‏ایمان و نور توحید و نور شفعاء غلبه کرده و از زندان ناری مستخلص می گردد، و اگر‏‎ ‎‏اعتقاداً غیرمؤمن و کافر باشد، چون هویت ذاتش جهل مرکب است، لذا تصفیه شدن‏‎ ‎‏ندارد و گرفتار تعذیب ابدی خواهد بود.‏

‏هذا کله بنابر اینکه جلود را تمام بدن بگیریم، و اما اگر مراد از جلود همان پوست‏‎ ‎‏باشد جواب پر واضح است که پوست که سوخت، پوست دیگر روییده می شود؛‏‎ ‎‏چنانچه اگر در این عالم این پوست سوخت، پوست دیگر به جای آن می آید و ممکن‏‎ ‎‏است آن هم بسوزد.‏

‏و اما جواب از قضیۀ حشر و معاد جسمانی و رجعت که به آنها از طرف ما تلقین‏‎ ‎‏گردید این است که: معاد جسمانی ان شاء الله در موقع خود و بعد از طی مقدماتش‏‎ ‎‏خواهد آمد، و معلوم خواهد شد که قضیه اصلاً چنین نیست که آقایان قائلین به معاد‏‎ ‎‏جسمانی گفته اند که این خاک ریزه ها را جمع می کنند و بدن درست می شود، این اصلاً‏‎ ‎‏قول به معاد جسمانی به عین بدن نیست، بلکه به مثل بدن است، منتها خودشان ملتفت‏‎ ‎‏نیستند که این قول به معاد جسمانی به عین بدن نیست، خودشان چیزی را می گویند که‏‎ ‎‏اصلاً ملتفت نیستند و توجه ندارند که مستلزم انکار معاد می باشد.‏

‏و اما جواب از قضیۀ رجعت این است که آنکه برای ما مسلّم است اصل رجعت‏‎ ‎‏است و این ضروری مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم، اما بر مازاد بر این،‏‎ ‎‏که بدنی خلق می شود، یا آن بدن اوّلی را آورده و ارواح پاک رجعت کنندگان در آن‏‎ ‎‏داخل می شود دلیل نداریم، فلذا ممکن است قضیۀ رجعت به نحو تمثّل مثالی ولو در‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 194

‏عالم ملک صورت بگیرد، و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد؛ زیرا ما‏‎ ‎‏بر اصل رجعت دلیل داریم نه بر کیفیت آن، و کیفیت آن ضروری مذهب ما نیست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 195

  • )) مؤمنون (23): 108.
  • )) اسفار، ج 9، ص 30.
  • )) نساء (4): 56.
  • )) اسفار، ج 9، ص 31.