باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل سوم رد سایر شبهات اصحاب تناسخ
جواب از استدلال به حشر و رجعت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

جواب از استدلال به حشر و رجعت

جواب از استدلال به حشر و رجعت

‏اما قضیۀ رجعت: اولاً چنانچه شیخ محمد حسین اصفهانی  ‏‏رحمه الله‏‏ می گفته ما در جامعۀ‏‎ ‎‏مذهبی خود دچار یک اشکال بزرگی هستیم و آن این است که اگر یک مطلبی از‏‎ ‎‏ضروریات مذهب ما و یا از ضروریات دین شد علاوه بر آن مقداری که ضروریتش‏‎ ‎‏ثابت و بر آن دلیل داریم باید به آنچه از تبعه و شاخ و برگ و خصوصیات آن مطلب‏‎ ‎‏ضروری است که بین عوام الناس مشهور گردیده ـ ولو دلیل بر آنها نداشته باشیم ـ قائل‏‎ ‎‏شویم، و در حقیقت آن خصوصیات بدون اینکه ضروری باشد ضروری گردیده، و اگر‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 196

‏یکی از آنها را کسی منکر باشد انکار آن را در حد انکار اصل قضیۀ ضروری پنداشته و‏‎ ‎‏تکفیرش می کنند.‏

‏مثلاً قضیۀ شقّ القمر در دین ما ضروری است و دلیل هم بر اصل قضیه داریم که‏‎ ‎‏محکم و قابل اعتناء است‏‎[1]‎‏ و نباید کسی در دین باشد که اصل قضیه را منکر باشد؛ اما‏‎ ‎‏اینکه اول شب خیلی ظلمت شد و یا اینکه پارۀ قمر آمد در داخل آستین مبارک‏‎ ‎‏حضرت شد، اینها توابعی است که سند درستی نداشته و شاید یک روایت بسیار‏‎ ‎‏ضعیف باشد یا اصلاً روایتی هم نباشد، ولی بین عوام از دنباله ها و توابع شقّ القمر‏‎ ‎‏حساب شده و از لون ضروریت آن کسب ضروریت نموده اند، به طوری که اگر کسی‏‎ ‎‏اینها را منکر باشد ولی اصل قضیه انشقاق قمر را که ضروری و مدلّل است قائل شود و‏‎ ‎‏مثلاً بگوید در آسمان انشقاق حاصل شده و طالبین هم بیش از این را نخواسته بودند،‏‎ ‎‏این چنین شخصی کأ نّه اصل قضیۀ انشقاق را منکر است.‏

‏خلاصه آنچه بر آن دلیل داریم و ضروری است اصل قضیۀ رجعت است،‏‎[2]‎‏ اما‏‎ ‎‏خصوصیات آن که مثلاً در رجعت حسینی ‏‏علیه السلام‏‏ بعضی را می آورند و می بندند، یا اینکه‏‎ ‎‏با همان بدنی که سرش را بریدند رجعت می فرماید، و یا اینکه آن بدن شریف اجزایش‏‎ ‎‏را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتی است که بر آنها‏‎ ‎‏دلیل نداریم وضروری هم نیستند، پس درخصوص رجعت اگر بگوییم که نفس‏‎ ‎‏شریف و مبارک رجعت کنندگان بدن مُلکی انشا نموده و با آن بدن انشایی مُلکی رجوع‏‎ ‎‏می نمایند هیچ استبعادی ندارد، بلکه حتماً قضیه چنین خواهد بود.‏

‏آیا کسانی که این معنی را قبول نداشته بلکه قائلش را تکفیر می کنند قائل نیستند که‏‎ ‎‏حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ دریک شب، درزمان واحد در چهل جا حاضر بود؛‏‎[3]‎‏ در عرش با‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 197

‏ملائکه، در خدمت رسول اکرم  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ و در همان شب مهمان حضرت سلمان بود، و‏‎ ‎‏هم با فاطمۀ زهرا  ‏‏علیهاالسلام‏‏ در منزل خود بود. البته نه این است که حضرت با احاطۀ روحی‏‎ ‎‏بود، بلکه با ابدان متعدد در جاهای متعدد حاضر بود و هر یک از ابدان حقیقةً بدون‏‎ ‎‏اشکال بدن شریف حضرت بوده است.‏

‏البته بعد از آنکه نفس قدرت کامله را دارا شد ممکن است بعون الملک الکریم‏‎ ‎‏هزاران بدن انشا کند و همۀ آنها بدن حقیقی نفس باشند، و نفس با هر یک مشغول‏‎ ‎‏کاری باشد بدون اینکه اشتغال به کاری در جایی او را از اشتغال به کار دیگری مشغول‏‎ ‎‏کند. البته هیچ محال نیست، بلکه قضیه چنین است؛ چنانچه حضرت حق با اینکه‏‎ ‎‏وحدت شخصیه دارد در عین حال، تمامی ذرات عوالم امکان در حضور حضرتش‏‎ ‎‏منکشف و حاضر است و نحوۀ وجودشان حقیقةً حضور در محضر اقدس الهیه است‏‎ ‎‏و لایشذّ شی ءٌ عن علمه، بدون اینکه چیزی از چیزی او را شاغل باشد و به همین‏‎ ‎‏نحو حقیقت از کیفیت و وحدت و کثرت عالم پیش حضرتش حاضر است، بلکه‏‎ ‎‏اینکه نطق می کنم ـ مثلاً ـ عین التعلق به اوست و بلکه «بسمعک یَسمع و ببصرک‏‎ ‎‏یُبصِر». و باز قائلیم و قائلند چنانکه اخبار هم ناطق است حضرت امیر در بالای سر‏‎ ‎‏محتضرین از مؤمن و منافق حاضر می شود،‏‎[4]‎‏ البته چه بسیار جنگهایی اتفاق می افتد که‏‎ ‎‏روزی بیست هزار، پنجاه هزار نفر می میرند و اکثر آنها در عرض هم در حالت احتضار‏‎ ‎‏هستند، و این معنی در خصوص بعض ائمۀ هدی  ‏‏علیهم السلام‏‏ هم وارد شده است.‏‎[5]‎‏ آیا این‏‎ ‎‏قضیه چگونه است؟ آیا غیر از این است که بگوییم با ابدان منشئۀ متعدده حاضر‏‎ ‎‏می شوند؟‏

‏و بالجمله: نباید ما آنها را به خود قیاس کنیم، ما اگر به مطلبی گوش بدهیم دیگر‏‎ ‎‏نمی توانیم صحبت کنیم از بس که نفس ضعیفی داریم، ولی آنها مثل ما نیستند، بلکه به‏‎ ‎‏قدرت الهیه بعد از آنکه نفس قوی شد قادر بر انشای ابدان متعدد می شود، و همۀ آنها‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 198

‏حقیقةً بدن او هستند. و بالجمله: استبعاد را در این خصوص هیچ جایی نیست، و این‏‎ ‎‏گفتۀ ما را در مذهب جعفری متدینینی قائلند. نباید مطلب را مستبعد شمرد، آیا قضیۀ‏‎ ‎‏عرضۀ اعمال بر حضرت حجّت ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ‏‎[6]‎‏ چگونه است؟‏‎ ‎‏گمان می کنیم مثل عرضه داشتن کاغذ است که من به تو عرضه می دارم؛ اعمال همۀ‏‎ ‎‏مردم روزهای پنجشنبه، بلکه در هر روز صبح و شام، عرضه می شود. و بالجمله: مگر‏‎ ‎‏در روایات معتبره نیست که بعضی از ملائکه هستند که هزار دست، هزار سر، و در هر‏‎ ‎‏سر هزار دهان، و در هر دهان با زبانی که دارد مشغول ذکری است غیر آن ذکری که با‏‎ ‎‏زبان دیگر می گوید.‏‎[7]‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 199

  • )) بحار الانوار، ج 17، ص 347 ـ 357؛ الدرّ المنثور، ج 6، ص 132 ـ 133.
  • )) بحار الانوار، ج 53، ص 39 ـ 145.
  • )) این روایت هر چند که مشهور است ولی در مجامع روایی موجود نیست، رجوع کنید به: انوار نعمانیه، ج 4، ص 51.
  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 180 ـ 181، حدیث 8.
  • )) بحار الانوار، ج 6، ص 196، حدیث 49.
  • )) بصائر الدرجات، ص 424 ـ 431.
  • )) این روایت را نیافتیم ولی مضامین مشابه آن در روایات آمده است، رجوع کنید به: بحار الانوار، ج 56، ص 182، حدیث 23 و ص 223، باب 23.