توضیحی پیرامون موت طبیعی و موت اخترامی
موت طبیعی که «لا یتأخّر ساعةً و لایتقدّم ابداً» همان است که هرچه ماده، استعداد قبول فیض داشته، صور بر او افاضه شده است، و این افاضه، طبق ناموس آفرینش است، مادام که استعداد و قوۀ ذاتیه در ماده هست، و چون به قدر استعدادِ قبول، آنچه امکان داشت به محل قبول عطا شد، و همۀ قوه به فعلیت رسید و نفس مستقل شد، دیگر امکان ندارد به اندازۀ یک «آن» نفس از بدن خارج نشود؛ به جهت اینکه خروج نفس از این بدن، امر دل بخواهی نیست بلکه استقلال آن، عین خروج از بدن است و استقلال هم امر اختیاری نفس نیست؛ زیرا حرکت جوهری یک امری است که حقیقةً، یک حقیقت متصرمه و مستدرجه است و معنای عالم طبیعت و شی ء طبیعی غیر این نیست، پس این فِطام النفس عن الطبیعه، همان به آخر رسیدن این حرکت در جوهر است.
و چون ذات النفس بحرکتها الجوهریه ـ که گفتیم اصل الحقیقة و الهویه عین حرکت است ـ نمی شود که حرکت کمالی جوهری نداشته باشد، والاّ انقلاب ذات لازم می آید. ولذا این حقیقت جوهریۀ نفس به آنجایی که باید بالحرکة الجوهریه برسد، اگر رسید مستقل می شود و باید فطام از طبیعت حاصل شود، به طوری که ممکن نیست آنی این طرف و یا آنی آن طرف، واقع شود؛ «لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ». این همان اجل محتّم و اجل حتمی است که در اخبار ما گفته شده است.
و موت دیگر، موت اخترامی است که در اخبار از آن به موت و اجل معلّق تعبیر
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 264 آورده اند. البته آن طور نیست که تأخیر و تقدیم آن ممکن نباشد، بلکه این موت از تصادفات خارجیه حاصل می شود؛ در صورتی که در ماده، استعداد قبول صورت هست، و صورت و نفس هم قابل است که در این ماده تکامل پیدا نماید و حرکت جوهریۀ نفس، هنوز تمام نشده است؛ چنانکه استعداد ماده هم هنوز به آخر نرسیده است، منتها از خارج خللی در بدن حاصل می شود؛ مثلاً از پشت بامی می افتد، یا زیر ماشینی می رود، و یا گلوله ای به او اصابت می کند، و یا مهدومٌ علیه می شود، و یا موانع صحت ـ مثل میکربها ـ از خارج حمله می کنند و مشغول تخریب و هدم این ساختمان می شوند، به طوری که ماده اگر این خلل خارجی نبود، مستعد برای نفس بود و نفس هم اگر این خلل نبود، فعلاً مستقل نبوده و به بدن احتیاج داشت، منتها اگر آن خلل و آسیب برسد، بدن خُرد شده و استخوانها شکسته شده و یا موانع داخلی، بدن را ویران می کنند و از لیاقت می اندازند و اینجاست که خانه فرو می ریزد و آن هم ناچار است بیرون برود.
ولی در این بین اگر طبیب توانست در رفع این خلل بکوشد و خلل را ترمیم کند و این بنا را که آسیب دیده، بنّایی کند، نفس می تواند به حرکتش ادامه بدهد، البته نفس هم نه اینکه کمک نکرده باشد، بلکه عمدۀ کار را او انجام می دهد.
و بالجمله: اگر این خلل را طبیبی رفع نمود و یا به توسط یک نبی یا ولی یا اهل کرم و کرامات اعجازی رخ داده شود و این پایۀ شکسته را درست نماید، نفس در این بدن می ماند؛ چون نفس مستقل نشده بود و استعداد مودوعۀ ماده تمام نشده است و لذا موت اتفاق نمی افتد؛ زیرا موت، معلق است بر اینکه طبیب از خارج مشغول تعمیر نباشد، و یا موت معلق است بر اینکه استخوان خُرد شده را درست نکنند و نبندند، و یا موت معلق است بر اینکه اهل کرامات بر اثر نفس کیمیایی این خلل را درست نکند، و یا موت معلق است بر اینکه آن میکربهایی که مانند سیل هجوم آورده اند و این خانۀ بدن را تهدید می کنند به دوای تلخ طبیب از بین نروند تا آنها کار خودشان را کرده و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 265 خانه را خراب کنند، پس در این موت است که آن مرد گفت: گفتم که مرو، گفتا چه کنم خانه فرو می آید.
و چون خانه فرو می آید، نفس می رود، و اگر کسی نگذارد که خانه فرو آید، آن هم نمی رود. ولی در موت محتّم و حتمی، نفس می رود؛ چون که خانه فرو می آید، و دیگر رفتن آن و فرو آمدن این، از اموری نیست که به شفاعت شفیعی، چاره بردار باشد و غیر ممکن است وقتی که استعداد ماده تمام شد این رفتن به تأخیر افتد.
بلی، مواد با هم اختلاف دارند؛ ممکن است یک ماده ای باشد که استعداد بیشتری داشته باشد، و یک ماده ای از اول ممکن است استعداد کمتری داشته باشد و این استعدادات به قدر و قضای الهی است؛ ممکن است یک ماده و نطفه از اجسامی و مأکولاتی حاصل آید که استعداد قبول آن نسبت به صورت، بیشتر از دیگری است، یا یک ماده ای باشد که حرکت جوهریه آن به مناسبت جوهر آن شی ء، سریع تر از حرکت جوهریۀ دیگری باشد؛ چنانکه اگر این ماده، عصارۀ آن چیزهایی باشد که سخت و صلبند، حرکت جوهریه در آن طبق تقاضای جوهر، بطی ءتر است.
والحاصل: این گونه قضایا امری قهری است و اصلِ ریختِ خلقت است که لایتبدّل و لایتغیّر بوده و طوری نیست که این حقایق در خارج علی نحوٍ واحد باشد، بلکه در نحوۀ عصاره گیری اختلاف دارند.
چنانکه شاید یک معنای «الشقیّ شقیٌّ فی بطن اُمّه و السعید سعیدٌ فی بطن اُمّه» هم این باشد که نطفه در آن هضم رابع که به عمل می آید، و عصارۀ خالصه به قدر امکان طبیعت و قوّت هاضمه حاصل می شود، و وارد رحم می گردد، از آن موقع نطفگی که استعداد تکوّن نفس را دارد و یا استعداد صورتی را دارد، ممکن است شقی باشد یا سعید؛ یعنی نفسی که در این ماده پیدا می شود، ممکن است مادۀ آن، طبق اصلی که از آن گرفته شده است ـ از اغذیه و نباتات و مأکولات ـ اقتضای حالت خاصی را داشته باشد که نفس هم به اقتضای آن، اعمال و افعالی را انجام دهد. بلی، غایة ما فی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 266 الباب این است که انسان به وسیلۀ التزام به احکام شرعیه و اوامر و نواهی شرعی می تواند جلوی آن اقتضای ذاتی شقاوت را بگیرد، و یا با عدم التزام، جلوی آن اقتضای ذاتی سعادت را بگیرد.
والحاصل: نفس بعد از آنکه به موت طبیعی خارج شد، با همین افعال و کردار و رفتار و ملکات خود خواهد بود، لیکن نه به طور تشریفی و اعتباری، بلکه به طور تکوینی و قهری؛ چنانکه استقلال و خروج، قهری می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 267