بیان مراتب سه گانۀ نفس
در تعقیب مطلب توضیحاً می گوییم:
نفس دارای سه مرتبه است؛ چنانکه عالم و کون کبیر دارای سه مرتبه است: مرتبۀ طبع الکل که عالم ماده و مادیات و مرتبۀ شهادت است، و مرتبۀ خیال الکل که عالم برزخ می باشد، و مرتبۀ عقل.
این سه مرتبه در قوس نزولی است، البته این چنین نیست که در مرتبۀ برزخ، مثلاً سمع، بصر و لمس نباشد، ولی در مرتبۀ شهادت همۀ اینها باشند؛ چون اگر این طور بود، آن مرتبه، فاقد کمالات بود و رتبۀ وجودی و کمالی اش کمتر از این مرتبه بود؛ بلکه همۀ اینها در آنجا هست، ولی نه به نحوی که با این حدود باشد و نه به این ترتیب که تحققشان محتاج ماده باشد، بلکه به نحو ارفع وجود دارند.
همین طور در عالم عقل، سمع و بصر هست، و همۀ کمالات وجودیۀ مراتب پایین را دارد، حتی دارای کمال جوهریۀ این عالم هست و حیثیت وجودیۀ هیولی در آنجا تحقق دارد و هر حیثیت کمالیه که برگشتش به حیثیت وجودیه است، آنجا هست ولی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 305 به نحو وحدت، تمام حیثیات وجودیۀ این قوا؛ حقیقة السمع، حقیقة البصر، حقیقة التکلم، حقیقة الاحساس در آنجا هست؛ چنانکه ارسطو گفته است: هر کس در عالم عقل، دست و پا و چشم و گوش و سر را درک نکند، عالم عقل را تعقل نکرده است، ولی نه به این نحو که مثل اینجا باشد که دست، غیر پا و پا، غیر دست و گوش، غیر چشم و چشم، غیر گوش باشد، بل کلها فی الکل البته در آنجا دست، دراز و سر، گرد نیست، بلکه آنچه دست می تواند انجام دهد، که به آن اعتبار دست است، آنجا هست؛ یعنی فعل همین دست را انجام می دهد و فعل این پا را انجام می دهد و فعل این چشم را انجام می دهد و فعل همین سمع را انجام می دهد، پس به آن جهت که سمع، سمع است و به آن جهت که بصر، بصر است و به آن جهت که دست، دست است، و خلاصه جهت مقوّم همۀ این اعضا در آنجا هست.
پس همه در آنجا نه به نحو انعزال از یکدیگر، بلکه به نحو وحدت به جمع عقلانی جمع هستند، منتها وقتی که همین معانی در این عالم و نشئۀ طبیعت بخواهد انجام بگیرد، باید بصر و سمع در طبیعت باشند؛ به واسطۀ تنگی و ضیقی که این عالم دارد و این تنگی و ضیق ذاتی آن است، بلکه از ضعف وجود است، لذا سمع و بصر باید در محل خاص و منفرد از یکدیگر باشند و یک قوه نمی تواند این دو معنی را تحمل کند، ولی نه اینکه از مقتضیات ذات اصل سمع و بصر این است که منحاز از هم باشند، و این حقایق اظلال مرتبۀ بالاست، منتها در این عالم از جهت ضیق باید به نحو کثرت و محدود باشند و شرایط وضع و محاذات و توسطیت جسمِ شفاف و قرع و قلع و تموّج هوا و غیره باشد، تا سمع شهادتی و بصر طبیعی در عالم طبیعت متحقق گردد.
بالجمله: این سه مرتبه که در کون کبیر و در قوس نزول گفتیم، در انسان هم هست که یک حقیقتِ ذو مراتبِ ثلاثه است و سه نشئه دارد، اما یک شخصیت، این سه مرتبه و سه نشئه را دارد؛ مرتبۀ طبیعت، خیال و عقل، البته در مرتبۀ خیال که مرتبۀ برزخ است نه اینکه رؤیت یا سمع نباشد، بلکه حقیقت سمع و رؤیت و لمس هست؛ چنانکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 306 در خواب این قضیه مشهود است؛ چون درخواب می بیند، می شنود، تکلم می کند، لمس می کند، می نشیند، می دود، می ایستد، می خواند، می خورد، از چیزهایی که مولم است احساس درد می کند و از چیزهایی که ملذّ است لذت می برد، و چه بسا صوت مهیب می شنود که از ترس بیدار می شود، البته حقیقت اینها به عمل می آید، منتها در آن نشئه لازم نیست که این شروط ـ مثل قرع و قلع و تموّج هوا ـ باشد؛ چون اینها از لوازم و شرایط تحقق سمع در مرتبۀ شهادت و مادیت است.
البته نه این است که مسألۀ خواب مثل خیالی است که آدم چشمش را روی هم می گذارد و تصور می نماید؛ چون خیال و تصور صوت، غیر از حقیقت صوت است؛ اگر تصور صوت مهیب کنیم نمی ترسیم، ولی درخواب می ترسیم، خیال زید و تصور او را که می نماییم، نمی گوییم زید را دیدیم و به محض اینکه او را خیال و تصور کردیم، اگر بگوییم او را دیدیم غلط است، ولی وقتی که در خواب می بینیم، حقیقت دیدن، صادق است و اگر هم بگوییم او را دیدیم، اشتباه نیست.
همین طور در مرتبۀ عقلانی «دیدن» است به حقیقت دیدن و «سمع» است به حقیقت شنیدن. البته آن هم ارفع از مرتبۀ خیال می باشد چون نشئۀ کامل است، لذا بصر، از سمع و لمس، از بصر جدا نیست و در این مرتبه نیز دیدن عقلی است نه اینکه تعقل دیدن باشد، بلکه حقیقت دیدن است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که با جبرئیل امین تکلم می کرد، وقتی که متمثّل می شد و آن حضرت هم با قدرتی که با آن حقیقت کامله اش داشت خود را از طبیعت منسلخ می کرد، می شنید، تکلم می کرد و علومی به آنها می آموخت یا از آنها فرا می گرفت، همه اش با حقیقت تکلم و با حقیقت سمع بود؛ چنانکه در خیال هم گفتیم که به نحو برزخیت حاصل می شود.
محقق داماد کتابی نوشته است که در آن کتاب برهان متینی را که در خواب اقامه کرده نقل نموده و می گوید: در خواب دیدم که مجلسی تشکیل شده و گویا من رئیس آن مجتمع بودم و آن جلسه از روحانیون تشکیل یافته بود، و می گوید که از من سؤال شد چه دلیلی بر حدوث عالم دارید؟ من یک برهان تقریر کردم و دو ساعت در آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 307 مجلس صحبت می نمودیم. و شاید این کتاب را در تعقیب آن برهانی که در حال خلسه ذکر نموده، نوشته است.
پس از این بیانات معلوم شد که اشکال به اینکه: اگر در عقل این حقایق هست، پس چه داعی بر اثبات این قوا داریم، ابداً معنی ندارد.
بی وجه بودن این اشکال این است که قضیه، قضیۀ داعی نیست، بلکه حقیقت امر به این نحو است که مرتبۀ شهادتی هست که اگر یکی از این قوا مختل شود ادراک منعطل می شود و بالعیان این جلیدیه و صماخ گوش باید باشد تا این حسهای شهادتی به عمل بیاید.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 308