باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل پنجم وحدت یا تعدد نفس
بیان مراتب سه‌گانه نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بیان مراتب سه‌گانه نفس

بیان مراتب سه گانۀ نفس

‏در تعقیب مطلب توضیحاً می گوییم:‏

‏نفس دارای سه مرتبه است؛ چنانکه عالم و کون کبیر دارای سه مرتبه است: مرتبۀ‏‎ ‎‏طبع الکل که عالم ماده و مادیات و مرتبۀ شهادت است، و مرتبۀ خیال الکل که عالم‏‎ ‎‏برزخ می باشد، و مرتبۀ عقل.‏

‏این سه مرتبه در قوس نزولی است، البته این چنین نیست که در مرتبۀ برزخ، مثلاً‏‎ ‎‏سمع، بصر و لمس نباشد، ولی در مرتبۀ شهادت همۀ اینها باشند؛ چون اگر این طور‏‎ ‎‏بود، آن مرتبه، فاقد کمالات بود و رتبۀ وجودی و کمالی اش کمتر از این مرتبه بود؛‏‎ ‎‏بلکه همۀ اینها در آنجا هست، ولی نه به نحوی که با این حدود باشد و نه به این ترتیب‏‎ ‎‏که تحققشان محتاج ماده باشد، بلکه به نحو ارفع وجود دارند.‏

‏همین طور در عالم عقل، سمع و بصر هست، و همۀ کمالات وجودیۀ مراتب پایین‏‎ ‎‏را دارد، حتی دارای کمال جوهریۀ این عالم هست و حیثیت وجودیۀ هیولی در آنجا‏‎ ‎‏تحقق دارد و هر حیثیت کمالیه که برگشتش به حیثیت وجودیه است، آنجا هست ولی‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 305

‏به نحو وحدت، تمام حیثیات وجودیۀ این قوا؛ حقیقة السمع، حقیقة البصر،‏‎ ‎‏حقیقة التکلم، حقیقة الاحساس در آنجا هست؛ چنانکه ارسطو گفته است: هر کس در‏‎ ‎‏عالم عقل، دست و پا و چشم و گوش و سر را درک نکند، عالم عقل را تعقل نکرده‏‎ ‎‏است، ولی نه به این نحو که مثل اینجا باشد که دست، غیر پا و پا، غیر دست و گوش،‏‎ ‎‏غیر چشم و چشم، غیر گوش باشد، بل کلها فی الکل‏‎[2]‎‏ البته در آنجا دست، دراز و سر،‏‎ ‎‏گرد نیست، بلکه آنچه دست می تواند انجام دهد، که به آن اعتبار دست است، آنجا‏‎ ‎‏هست؛ یعنی فعل همین دست را انجام می دهد و فعل این پا را انجام می دهد و فعل این‏‎ ‎‏چشم را انجام می دهد و فعل همین سمع را انجام می دهد، پس به آن جهت که سمع،‏‎ ‎‏سمع است و به آن جهت که بصر، بصر است و به آن جهت که دست، دست است، و‏‎ ‎‏خلاصه جهت مقوّم همۀ این اعضا در آنجا هست.‏

‏پس همه در آنجا نه به نحو انعزال از یکدیگر، بلکه به نحو وحدت به جمع عقلانی‏‎ ‎‏جمع هستند، منتها وقتی که همین معانی در این عالم و نشئۀ طبیعت بخواهد انجام‏‎ ‎‏بگیرد، باید بصر و سمع در طبیعت باشند؛ به واسطۀ تنگی و ضیقی که این عالم دارد و‏‎ ‎‏این تنگی و ضیق ذاتی آن است، بلکه از ضعف وجود است، لذا سمع و بصر باید در‏‎ ‎‏محل خاص و منفرد از یکدیگر باشند و یک قوه نمی تواند این دو معنی را تحمل کند،‏‎ ‎‏ولی نه اینکه از مقتضیات ذات اصل سمع و بصر این است که منحاز از هم باشند، و این‏‎ ‎‏حقایق اظلال مرتبۀ بالاست، منتها در این عالم از جهت ضیق باید به نحو کثرت و‏‎ ‎‏محدود باشند و شرایط وضع و محاذات و توسطیت جسمِ شفاف و قرع و قلع و تموّج‏‎ ‎‏هوا و غیره باشد، تا سمع شهادتی و بصر طبیعی در عالم طبیعت متحقق گردد.‏

‏بالجمله: این سه مرتبه که در کون کبیر و در قوس نزول گفتیم، در انسان هم هست‏‎ ‎‏که یک حقیقتِ ذو مراتبِ ثلاثه است و سه نشئه دارد، اما یک شخصیت، این سه مرتبه‏‎ ‎‏و سه نشئه را دارد؛ مرتبۀ طبیعت، خیال و عقل، البته در مرتبۀ خیال که مرتبۀ برزخ است‏‎ ‎‏نه اینکه رؤیت یا سمع نباشد، بلکه حقیقت سمع و رؤیت و لمس هست؛ چنانکه‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 306

‏در خواب این قضیه مشهود است؛ چون درخواب می بیند، می شنود، تکلم می کند،‏‎ ‎‏لمس می کند، می نشیند، می دود، می ایستد، می خواند، می خورد، از چیزهایی که مولم‏‎ ‎‏است احساس درد می کند و از چیزهایی که ملذّ است لذت می برد، و چه بسا صوت‏‎ ‎‏مهیب می شنود که از ترس بیدار می شود، البته حقیقت اینها به عمل می آید، منتها در آن‏‎ ‎‏نشئه لازم نیست که این شروط ـ مثل قرع و قلع و تموّج هوا ـ باشد؛ چون اینها از لوازم‏‎ ‎‏و شرایط تحقق سمع در مرتبۀ شهادت و مادیت است.‏

‏البته نه این است که مسألۀ خواب مثل خیالی است که آدم چشمش را روی هم‏‎ ‎‏می گذارد و تصور می نماید؛ چون خیال و تصور صوت، غیر از حقیقت صوت است؛‏‎ ‎‏اگر تصور صوت مهیب کنیم نمی ترسیم، ولی درخواب می ترسیم، خیال زید و تصور‏‎ ‎‏او را که می نماییم، نمی گوییم زید را دیدیم و به محض اینکه او را خیال و تصور‏‎ ‎‏کردیم، اگر بگوییم او را دیدیم غلط است، ولی وقتی که در خواب می بینیم، حقیقت‏‎ ‎‏دیدن، صادق است و اگر هم بگوییم او را دیدیم، اشتباه نیست.‏

‏همین طور در مرتبۀ عقلانی «دیدن» است به حقیقت دیدن و «سمع» است به‏‎ ‎‏حقیقت شنیدن. البته آن هم ارفع از مرتبۀ خیال می باشد چون نشئۀ کامل است، لذا‏‎ ‎‏بصر، از سمع و لمس، از بصر جدا نیست و در این مرتبه نیز دیدن عقلی است نه اینکه‏‎ ‎‏تعقل دیدن باشد، بلکه حقیقت دیدن است. حضرت رسول اکرم  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ که با جبرئیل‏‎ ‎‏امین تکلم می کرد، وقتی که متمثّل می شد و آن حضرت هم با قدرتی که با آن حقیقت‏‎ ‎‏کامله اش داشت خود را از طبیعت منسلخ می کرد، می شنید، تکلم می کرد و علومی به‏‎ ‎‏آنها می آموخت یا از آنها فرا می گرفت، همه اش با حقیقت تکلم و با حقیقت سمع بود؛‏‎ ‎‏چنانکه در خیال هم گفتیم که به نحو برزخیت حاصل می شود.‏

‏محقق داماد کتابی نوشته است که در آن کتاب برهان متینی را که در خواب اقامه‏‎ ‎‏کرده نقل نموده و می گوید: در خواب دیدم که مجلسی تشکیل شده و گویا من رئیس‏‎ ‎‏آن مجتمع بودم و آن جلسه از روحانیون تشکیل یافته بود، و می گوید که از من سؤال‏‎ ‎‏شد چه دلیلی بر حدوث عالم دارید؟ من یک برهان تقریر کردم و دو ساعت در آن‏‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 307

‏مجلس صحبت می نمودیم. و شاید این کتاب را در تعقیب آن برهانی که در حال‏‎ ‎‏خلسه ذکر نموده، نوشته است.‏‎[3]‎

‏پس از این بیانات معلوم شد که اشکال به اینکه: اگر در عقل این حقایق هست، پس‏‎ ‎‏چه داعی بر اثبات این قوا داریم، ابداً معنی ندارد.‏

‏بی وجه بودن این اشکال این است که قضیه، قضیۀ داعی نیست، بلکه حقیقت امر‏‎ ‎‏به این نحو است که مرتبۀ شهادتی هست که اگر یکی از این قوا مختل شود ادراک‏‎ ‎‏منعطل می شود و بالعیان این جلیدیه و صماخ گوش باید باشد تا این حسهای شهادتی‏‎ ‎‏به عمل بیاید.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 308

  • )) اثولوجیا، ص 69.
  • )) خلسة الملکوت، در ضمن قبسات، چاپ سنگی، ص 5.