قوۀ علمیه
قوۀ اول که قوۀ علمیه باشد این سه نقطه را دارد، یک نقطۀ مرکزی، و یک نقطۀ بعیده از مرکز در محیط، در طرف تفریط، و یک نقطۀ بعیده از مرکز در محیط، در مقابل نقطۀ تفریط در طرف افراط.
نقطۀ افراط این قوه آن است که از آن اصلاً جلوگیری نشود و انسان این قوه را به حد اعتدال نرساند؛ یعنی دنبال هر علم و درکی برود ولو علم موسیقی و رقص و علم سحر و جادو و علوم مضلّۀ دیگر؛ به هر دری سری بزند و هرجا تدریس هر علمی را که شنید به آنجا برود و هرجایی شود. و خلاصه: این قوه را تحت قوۀ تعدیل درنیاورد تا حکمت حاصل شده و بفهمد که انسان نمی تواند همۀ علوم را دارا باشد.
اگر به سراغ همۀ علوم رفت، از همه بی بهره شده و مثل انبان ملا قطب می باشد که از هر چیزی دو یا سه نمونه ای در آن هست، ولی هیچ کدام ثمره نمی دهد؛ اگر مباحث صَرفی است بیش از دو یا سه قاعده را بلد نیست، و اگر نحوی است هکذا و اگر منطق است هکذا، و اگر ادبیات است هکذا، چنین شخصی نمی تواند به کسی فایده بدهد و خودش هم فایده ای نمی برد و به این حالت جربزه می گویند.
و اگر این قوه در طرف تفریط قرار گرفت، می گوید اصلاً علم چیست؟ قیل و قال است، فقط عمل لازم است، مثل مقدسهایی که مانند سرکۀ یک ساله خیلی تندند، که اصلاً در آنها طوری این قوه محو شده که نمی دانند عمل بدون علم درست نمی شود و فایده ندارد.
ولی حال اعتدال این قوه آن است که طوری در نفس باشد که بعد از آنکه می داند یادگیری همۀ علوم به صلاحش نیست، اختیار کند آنچه را که ابقی و اعلی باشد و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 357 نتیجه اش ابقی باشد؛ یعنی هم دینش را اصلاح کند و هم آخرتش را، هم اینجا به کارش آید و هم آنجا، این حالت تعدیل، و نقطۀ مرکزی قوۀ علم است.
البته بعد از آنکه به این نحو قوۀ علم ـ البته این علم نظری نیست، بلکه قوۀ علمیت است که در حد قوای دیگر در نفس است ـ تعدیل شد و یک علم را این قوه طالب شد و فهمید که باید آن را بداند، دیگر در این هرچه بالاتر برود، خوب تر است و هرچه بالاتر باشد، بهتر است و هرچه زیادتر توغّل کند، بهتر است و هرچه زیادتر تعلم کند، بهتر است. چون این عقل نظری است و سه نقطه ندارد بلکه هرچه بالاتر برود نیکوتر است.
از حد اعتدال قوۀ علم «حکمت» تعبیر می کنند و نامش «حکمت» است. «وَ مَنْ یُؤتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً».
اما طرف افراط این قوه که هر جایی شود و حتی علم رقص و شعبده بازی و قمار را بیاموزد، نامش «جُربزه» است.
آن طرف تفریط که اصلاً علم را طالب نباشد، به جهت ضعف بی منتهای قوۀ علم، آن را هم «بُله» می گویند. ناگفته نماند که جربزه و بُله در اینجا اصطلاح علمای اخلاق است وگرنه جربزه یک معنی دیگری دارد که از خصوصیات نفس است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 358