ثبات ماهیت در تمام مراحل تنزل و ترقی
بعد از آنکه معلوم شد که ماهیت چیست و از چه انتزاع می شود و به واسطۀ چه منتزع می شود، می گوییم: ماهیت چیزی است که قابل صدق بر کثیرین است و هم قابل صدق بر جزئی است؛ چون لاجزئی و لا کلی است، پس هم جزئی و هم کلی است، و چون فی نفسه لامعدوم و لاموجود است، ممکن است هم معدوم و هم موجود باشد و چون لا حیّ و لا میّت است، ممکن است هم حیّ و هم میّت باشد.
چنانکه گفتیم: ماهیت، مفهومی است که از اشیاء انتزاع می شود و منشأ انتزاع، وجود است، البته نه وجود صرف، بلکه وجود متنزل از مقام صرافت، و در حد ذات، ذات ماهیت به هیچ قیدی مقید نیست، نه به کلیت و نه به جزئیت، نه به موجودیت و نه به معدومیت، نه به طبیعی بودن و نه به عقلی بودن، نه به تکثیر و نه به توحید، از این جهت بر کلی هم صدق می کند، بر متکثرات فردیه هم صادق است، بر متکثرات طولیه هم صدق می کند؛ چون به هیچ صبغه ای در حد ذات و من حیث انّها ماهیه، منصبغ نیست، بلکه منصبغ به صبغۀ امری می شود که ماهیت، مقام و حد ذات اوست.
و چون ماهیت از مرتبۀ تنزل وجود، منتزع است؛ لذا در هر حدی از حدود که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 374 وجود تنزل نموده، ماهیتی می باشد؛ زیرا ماهیت، همان حد تنزل است، و چون هر وجودی دارای یک تشخص است لذا ماهیت موجود، بیش از یک تشخص ندارد، پس اگر وجود، وجود طبیعی و نحوۀ وجود، نحوۀ عالم طبیعت باشد، ماهیت موجود، منصبغ به صبغۀ آن وجود است، واگر وجود عقلی باشد، ماهیت، منصبغ به صبغۀ آن می باشد.
و اگر وجودی که به ماهیت اعطا شده، وجود سیّال و متحرک از نقص به کمال باشد، چون ماهیت مقام ذات اوست؛ لذا روی این هویت واحدۀ شخصیه است، و چون اصل الوجود و هویت واحدۀ شخصیه از نقص رو به کمال گذارد، ماهیت بر این وجود صادق است.
در عالم طبیعت که نحوۀ وجود، وجود طبیعی است ماهیت با این وجود در مرحلۀ طبیعت است، و اگر ترقی کرد و به مرحلۀ برزخ رسید، ماهیت همان ماهیت است؛ چون وجودش همان وجود است، و اگر به مرحلۀ عقل رسید، باز ماهیت عیناً همان است؛ چون وجود عیناً همان است.
بالجمله: ماهیت چون در مقام نفس خود توحید ندارد، صدق بر متکثرات می کند، و چون در مقام نفس خودش تکثر ندارد، بر واحد هم صادق است، اگر وجود یا عدم را قبول می کند به خاطر این است که ماهیت در مقام نفس خود، نه وجود است نه عدم؛ لذا متصف به وجود و عدم می باشد، و چون نه نیست است و نه هست، با نیستی نیست است و با هستی هست است، و چون طبیعی بودن و عقلی بودن در آن دخالت ندارد پس هم بر وجود طبیعی صدق می کند و هم بر وجود عقلی صادق است.
وجود که از مقام صرافت خود پایین آمد، ماهیت دارد؛ چون ماهیت، تنزل وجود است لذا با هر وجودی موجود می باشد و تشخص همان را دارد و نحوۀ وجود و تشخص، هر نحوی باشد در او فرقی ایجاد نمی کند؛ لذا گفتیم که ماهیت به غیر نفس خود چیزی نیست و کلی قابل صدق است و از خود صبغ ندارد و منصبغ از وجود خودش است، پس اگر وجودش وجود سیّالی باشد که ماهیت با آن موجود شود، در
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 375 مراتب سیر وجودش، همان ماهیت است که از اول مرتبه با این وجود بوده است؛ مثلاً در انسان از مرتبۀ طفولیت تا زمان کهولت، ماهیت انسانی دارای یک وجود و یک تشخص است؛ چون وجود واحد است، منتها نحوۀ وجود، وجود سیّالی است و این هویت واحدۀ بسیطۀ شخصیه، از نقص رو به کمال می رود، پس چنین نیست که انسان، وجودات متعددۀ مجتمعه باشد تا ماهیت انسان دارای تشخصات و وجودات باشد.
و لذا برای ماهیت انسان، وجودات نیست؛ مثلاً یک وجود جوهر، یک وجود جسم، وجودات اعراض از قبیل کمّ و کیف، وجود قدرت، وجود علم، وجود خیال، وجود حس، وجود بصر، وجود سمع، وجود عقل، وجود فکر و هکذا که انبان ملا قطب باشد و چیزهای جدا از هم و وجودات منحاز از یکدیگر در آن جمع باشد، نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 376