توضیحی پیرامون معنای تجرد و سیر طبیعی، خیالی و عقلانی نفس
دیگر از مطالبی که اینجا گفته اند و آخوند قولشان را ذکر می کند این است که گمان کرده اند معنای طی مراحل ادراکات ثلاثۀ انسانیه، که صور محسوسه و صور متخیله و صور معقوله باشد، این است که انسان یک قدر از شاخ و برگ، و سر و پا و دست وجود طبیعی را می زند و الغا می کند، آن وقت وجود برزخی و خیالی می شود، و آن وقتی که می خواهد وجود برزخی را عقلانی کند، بعضی از خصوصیاتش را می زند، وجود عقلانی می شود.
به عبارت دیگر: گمان کرده اند که وجود انسان ـ مثلاً ـ یک وجودی است که داخلش یک لباب است و روی آن غلافی و روی آن هم یک غلاف دیگر است و این لبّی که محفوف به غلافین و قشرین است با این لفافتین، مجموعاً وجود طبیعی است، و ید عمّالۀ خداوندی که عبارت از قوۀ عزرائیلیه و ملائکة الله الموکّلین باشد، وقتی که این قشر اول را نزع کردند، این لبّ با آن قشر دیگر، وجود برزخی می شود و آن قشر دیگر را که کندند، وجود عقلانی می شود، پس مادامی که این قشر و لبّ این قشر ـ که آن هم قشر آن لبّ اللباب و مغز اصلی است ـ و لبّ اللباب با هم جمع هستند وجود
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 385
طبیعی می باشد، و اگر لبّ و لبّ اللباب ماندند وجود برزخی است، و اگر لباب را خالص کردند، فقط لبّ اللباب ماند، وجود عقلی است.
آخوند می فرماید: قضیه این طور نیست که اگر بعضی از خصوصیات و شاخ و برگ را الغا کنند و سر و دست و پا و غیره را کم کردند و شاخ و برگش را زدند، وجود برزخی بشود، بلکه به یک معنی مرتبۀ عالیه، تمام جهات و تمام قوای مرتبۀ پایین را به طوری که چیزی فروگذار نباشد داراست. این قوای احساسی و هرچه از کمال و سنخ وجودی است در مرتبۀ بالاتر از خود به نحو اکمل و اعلی هستند و هرچه در عالم شهود و طبیعت هست در مرتبۀ صورت برزخیه به طور اتمّ هست، و هکذا مرتبۀ مافوق که صورت عاقله است، تمام حیثیات کمالیۀ مرتبۀ پایین تر در آن جمع است و آنچه مرتبۀ وجود طبیعی از قوا و کمالات و حیثیات وجودی دارد، مرتبۀ برزخیه هم همانها را مع زیادةٍ واجد است، و آنچه مرتبۀ برزخیه از کمالات و حیثیات وجودیه دارد، مرتبۀ عقلانیت همۀ آنها را مع زیادةٍ کمالیه دارد. پس به همین نحو که انسان فعلاً هست، در عالم برزخ هست، نه اینکه یک وقتی شاخ و برگ و دیگر خصوصیات وجود طبیعی را خواهند زد و آن وقت موجود برزخی خواهد بود؛ بلکه همین طور که فعلاً در نشئۀ طبیعتی هستیم و از طبیعت حظّ داریم در نشئۀ برزخیه هم هستیم و از عالم برزخ هم حظّی داریم، منتها کثیری از ما اصلاً به مرتبۀ عقلانی نمی رسیم و آنها که می رسند همین الآن رسیده اند، پس ما فعلاً ذو نشأتین هستیم، نشئۀ طبیعی و نشئۀ برزخی.
بلی، چون عالم طبیعت غلبه دارد و متوغّل در امور این عالم هستیم و خود را عبد و بندۀ مشتهیات و لذایذ عالم طبیعت نموده ایم، ذهول و غفلت از عالم برزخ و ملاقات با برزخیان پیدا نموده ایم و در را به روی خود بسته ایم، ولیکن فعلاً در برزخیم، و به همان اندازه که قوای برزخیه داریم برزخی هستیم؛ اگر نفس را مرتاضش کنیم و صفحۀ قلب را از فرو رفتگی در طبیعت برگردانیم برزخیان را مشاهده می نماییم.
و همچنین اگرچه مثل ما نوعاً به مرتبۀ عقل نمی رسیم، ولی اگر کسی برسد، او هم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 386
فعلاً در عالم عقل است. بلی، نمی گوییم که الآن به تمام معنی برزخی هستیم، بلکه نیمه برزخی هستیم؛ چون فعلاً طبیعی نیز هستیم، و با موت که عبارت از استقلال نفس و تمام شدن عالم طبیعت باشد، برزخی کامل می شویم، و اینکه می گوییم الآن در طبیعت هستیم معنایش این نیست که طبیعت ظرف و محلی است که ما را آورده اند و در آن نشانده اند، بلکه مراد این است که یک مرتبه از وجود ما وجودی است که خودش نشئۀ طبیعت است و مرتبۀ دیگر، نشئۀ برزخ است، نشئۀ برزخ با قوۀ لامسه شروع می شود. قوای لمس و سمع و بصر و غیرۀ ما، اوایل نشئۀ برزخ است و خیال، اواسط برزخ ماست و قوۀ متوهمه، آخرین نشئۀ برزخیۀ ماست.
و بالجمله: الآن مرتبه ای از ما نشئۀ طبیعت است و مرتبه ای نشئۀ برزخیه است، و هرچه از کمالات وجودیه در مرتبۀ پایین است در مرتبۀ بالا هم هست و مرتبۀ بالا، جامع و واجد است؛ برای اینکه هرچه رو به افق تجرد باشد، جامعیتش زیادتر می باشد، پس هرچه مرتبۀ پایین دارد، مرتبۀ بالا هم آن را واجد است.
اما با نظر دیگر، مرتبۀ بالایی چیزی از مرتبۀ پایینی را دارا نیست؛ مثلاً اگر نظر به ضعف و حد و نقص مرتبۀ پایین تر کنیم، محال است این حد را که حد طبیعت باشد، مرتبۀ برزخیه واجد باشد؛ به جهت اینکه برزخیت برزخ، با نبودن این حد است و نحوۀ وجود طبیعی با نحوۀ وجود برزخی مغایر است و اختلاف نشأتین ذاتی است؛ زیرا وجود، در عالم طبیعت، وجود مقید است و ماهیت هم تابع آن است و هیچ کلیت ندارد؛ مثلاً زید که ماهیتش به وجود جزئی اش موجود است، ابداً بر کثیرین قابل صدق نیست و وقتی که زید را به خیال بردیم نحوۀ وجود فرق می کند و به فعالیت نفس، وجودی برزخی است که ماده و مدت ندارد، و در این نشئه نحوۀ وجود، وجودی برزخی است که آنچه در خارج و در طبیعت است به آن نحو نیست، در این مقام هم، ماهیتی که با وجود زید موجود است، صدق بر کثیرین ندارد؛ چون معنای صدق بر کثیرین، کلیت واحاطه است و در این مرتبه هم کلیت ممکن نیست و محال است؛ به جهت آنکه از نحوۀ وجود نشئۀ خارج و از نحوۀ وجود برزخی، کلیت غیر معقول
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 387
است، ولی وقتی که به مرتبۀ بالا و عقل رفت، وجودی سِعی و مطلق است و ماهیت این هم که با این وجود، موجود است، کلی است و در آن نشئه محال است که موجودی به نحو مقید و جزئیت متعقل شود.
پس وجود انسان در این مرتبه وجودی قیّومی نسبت به تمام وجودات افراد است، و ماهیت این چنین موجودی هم کلی خواهد بود؛ چون با آن وجود، موجود است و خودش ورای او چیزی ندارد و در این مرتبه، وجود، مطلق و کلی است و ماهیت هم کلی است و تعقل این دو کلی از وجود و ماهیت به دست می آید.
بلی، عقل نمی تواند حمل کلی بر کلی را در اینجا انجام دهد، بلکه لازم است که قوۀ واهمه، این ارتباط را ـ که جزئی است ولو بین دو کلی باشد ـ درست کند، و تا پای واهمه در میان نیاید، ممکن نیست یک معنای جزئی متحقق گردد. چنانکه تا عقل نباشد تعقل وجود کلی و تصور صدق بر کثیرین امکان ندارد، و مرتبۀ وجود برزخی، در حقیقت برای درک صور جزئی خلق شده است و نمی تواند کلی را درک کند، چنانکه مرتبۀ عاقله هم نمی تواند معنای جزئی را تعقل کند، و نفس نمی تواند معنای جزئی را در مرتبۀ عاقله انشا کند. پس مرتبۀ عاقله مرتبط بین دو کلی نیست و نسبت بین دو کلی، محال است که جزئی نباشد و خاص نگردد، و اهل این کار قوۀ واهمه است، پس معلوم می شود که ارتباط بین دو شی ء مطلقاً باید جزئی باشد. از اینجا فهمیده می شود که وضع حرف ولو عام باشد، موضوع له آن باید جزئی باشد.
عقل اول که هویت واحدۀ بسیطه است بدون اینکه تکثری در آن باشد، همۀ کمالات در آن جمع است و با اینکه علم و قدرت و اراده و حیات دارد، اما چنین نیست که به خاطر حیثیتی، دارای علم باشد و با حیثیت دیگری ورای آن حیثیت، دارای قدرت باشد، و هکذا حیات و اراده اش با حیثیتی که ورای حیثیات دیگر باشد نیست، بلکه یک حقیقت است و از آن حیثیت که علم است، از همان حیثیت نیز قدرت است و از آن حیثیت که قدرت است از همان حیثیت هم اراده است و بیش از یک وجود بسیط نیست بدون اینکه تکثر و تحلیل ـ ولو به تحلیل عقلی ـ داشته باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 388
بلی، فقط تحلیل به اصل الوجود و الماهیه در نظر عقل می شود و ماهیت اگر بخواهد به وجود خود بدون ضمایم موجود شود، فقط در مرتبۀ وجود عقلی می باشد، ولی در مراتب دیگر وجود؛ چه در مرتبۀ شهادت و طبیعت و چه در مرتبۀ برزخ، ماهیت با اصل وجود خود بدون ضمایم، موجود نیست، بلکه علاوه بر اصل وجود ماهیت، چیزهای دیگر هم موجود است؛ گرچه مغایر با وجود اصل الماهیه نباشند و از مراتب آن باشند، پس ماهیت در این دو نشئه، به اصل وجود خود موجود نیست.
و بالجمله: نحوۀ وجود عالم طبیعت طوری است که مفاهیم و ماهیات در این نشئه به اصل وجود ماهیت موجود نیستند.
والحاصل: انسان بما انّه انسان، در نشئۀ طبیعت موجود نیست، و همین طور در خیال منفصل که عالم برزخ باشد نیز ماهیات به تنهایی وجود ندارند.
اما در نشئۀ طبیعت، وجود زید ـ مثلاً ـ وجودی نیست که بما انّه انسان، موجود باشد، بلکه در طبیعت، نحوۀ وجود زید، وجودی است که لابد است تکمّمی و تکیّفی داشته باشد و متأیّن به اَین و متقید به قید و خصوصیتهای دیگری هم باشد، که همۀ اینها درجنب ماهیت انسان، کالحجر فی جنب الانسان است. البته ذات چنین وجودی، صرف وجود انسان نیست، بلکه وجود کمّ و کیف وطول وعرض وعمق وسواد وبیاض وجوهر است؛ گرچه اینها با تشخص و هویت دیگری موجود نیستند و یک هویت است، لیکن هویتی نیست که بذاتها و بدون حیثیات دیگر، حیثیت واحده باشد و به صرافت و صراحت ذات، مثل وجود عقلی باشد.
والحاصل: وجود انسان در عالم طبیعت به صراحت و صرافت وجود انسانی نیست، بلکه وجود کمّ و کیف و اَین و متی و چیزهای دیگر است، و این وجود انسان بما انّه انسان نیست و صرف یک حقیقت نیست، بلکه تشخص گرچه واحد است لیکن حیثیات، متعدد و مراتب متعدد است، که با یک حیثیت، علم است و با حیثیت دیگر، قدرت است و با حیثیت دیگر، حیات است و با حیثیت دیگر، خیال است و با حیثیت دیگر، واهمه است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 389
و بالجمله: گرچه یک تشخص است، لیکن تکثر جهات و حیثیات و مراتب دارد که محل ظهور سمع، غیر محل ظهور بصر است و محل ظهور ذوق غیر محل ظهور شمّ است، و حیثیتی که علم است و نفس با آن حیثیت عالم است، غیر حیثیت حیات است و با حیثیتی متکمّم است و با حیثیت دیگری متکیّف است و با حیثیت دیگری جوهر است و با حیثیت دیگری طول دارد و با حیثیت دیگری عرض دارد و با حیثیت دیگری عمق دارد و با جهتی اضافه دارد و با جهتی متی دارد و اَین دارد، پس این جهات تکثر، آن وجود را مقید نموده است که انسان صرف نمی باشد؛ یعنی وجودی نیست که به صرافت خود به غیر حقیقت انسان چیزی نباشد، بلکه این چنین وجودی ـ مثلاً ـ هزار چیز است.
و ماهیت بما انّه ماهیه که وجودش صرف باشد در صورتی است که نحوۀ وجود، عقلانی باشد؛ در عین حال هر کمالی را وجود عقلانی داراست، او هم دارد، حتی گویند وجود عقلانی طاووس، همان رنگهایی را که طاووس طبیعی دارد، آن هم دارد، بلکه رنگهایی که در پر طاووس طبیعی است، تجلیات ذاتی فرد عقلانی است که نفسش بر نفسش متجلی می شود که تجلی نفس بر نفس عین ذات بوده و به همان حیثیت ذات متحقق است نه تجلی فعلی که با ذات متعدد باشد.
و بالجمله: وجود عقلانی با اینکه همۀ کمالات را داراست، همه اش یک هویت است و منشأ انتزاع همۀ مفاهیم کمالیه از آن هویت، یک حیثیت است؛ یعنی از آن حیثیت که قدرت دارد، علم هم دارد و از آن حیثیت که علم دارد، حیات هم منتزع است و حیثیت بصرش، عین حیثیت سمعش می باشد.
بالجمله: یک هویت صرف، بدون تعدد مراتب و بدون تکثر حیثیات است و اگر عقل بخواهد تحلیل کند، به غیر از یک وجود و یک ماهیت تحلیل نمی شود، پس انسان اگر به چنین وجودی موجود شود، فقط انسان است و چیز دیگری همراه ماهیت، غیر از اصل وجودش نیست و چیزی زاید بر وجود ماهیت انسانی وجود نخواهد داشت وصرف وجود ماهیت است وبه صراحت وجود اوست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 390
و حقیقة الانسان و وجود الانسانیه که مشوب به هیچ شوبی و مخلوط به هیچ خلطی نباشد، وجود خالص و صریح انسان است، و از این جهت که وجودی بما انّه انسان و صرف الانسانیه و اصل الانسانیه می باشد، محیط بر تمام افراد انسانی است و احاطه بر تمام وجودات زید و بکر و خالد و عمرو و غیره دارد، و این وجود عقلانی احاطۀ قیّومی بر افراد طبیعیه و برزخیه دارد و ماهیت آن هم ماهیت کلی قابل صدق بر کثیرین است؛ چون این ماهیت است که به اصل وجود خود موجود شده و به وجودی موجود شده که ضمایم ندارد به خلاف آنچه با وجود زید و عمرو و بکر موجود باشد؛ چون آن، وجود اصل الانسانیه نبود و نیست، بلکه وجودی است که کمّ و کیف و حیثیتهای متعدده دارد؛ لذا اصل الانسانیه و حقیقت وجود الانسان بما انّه انسان نیست، پس صدق بر غیر نفس خود ندارد و بر افراد دیگر انسان محال است صدق داشته باشد؛ چون کلی نیست بلکه جزئی است.
از بیان سابق حق مطلب را شناختی که عین این مراتب وجود خارجی در باطن نفس انسانی هست و همان طوری که خداوند متعال و حضرت احدیت، خلاقیت دارد، به نفس هم قدرت داده که ـ به حول و قوۀ او ـ خلاقیت داشته باشد و نفس را قادر فرموده که طبق موجودات خارجی وعینی در صقع خودش موجوداتی را ایجاد کند و نفس هم در سه مرتبه می تواند ایجاد صور کند؛ مثلاً زید که فردی از وجود خارجی است و در طبیعت قرار گرفته است، نفس می تواند صورتی از آن را در مرتبۀ پایین که مرتبۀ حس بصری باشد، ایجاد کند؛ صورت در این مرتبه، صورت جزئیه است و مثل همان مرتبۀ طبیعی خارجی است، و باز نفس قدرت دارد که این صورت را در خیال خود ـ در مقابل خیال منفصل که عالم برزخ است ـ ببرد، و بین عالم عقل و عالم طبیعت، در اینجا نیز نشئۀ برزخ است که همان صورت زید باشد که نفس آن را به فعالیت خود ایجاد و خلق کرده است و این صورت هم جزئی است؛ چون فقط نحوۀ وجود تغییر یافته است و علاوه بر اصل وجود انسانی، این وجود برزخی تکمّم و صورت دارد؛ پس وجود انسانی بما انّه انسان نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 391
و بالجمله: مرتبۀ حاسّه و مرتبۀ خیال در صقع و در مملکت نفس، مثل عالم طبیعت و عالم برزخ کبری در صفحۀ اعیان است؛ چنانکه گفتیم در این دو مرحله از عالم وجود، ماهیت با اصل وجود آن موجود نیست و اصلاً ممکن نیست، بلکه همراه با حیثیات و مراتب کثیره است، پس طبق این دو مرحله که در صقع نفس، صورت زید موجود شد، وجود انسان بما انّه وجود انسان نیست و در این دو مرحله آن صورت مخلوقه به فعالیت نفس، قابل تحلیل به زیاده بر وجود و ماهیت است، پس این دو مرحله، مرحلۀ صدق بر کثیرین نبوده و اصلاً خارج از حیطۀ این دو مرحله است که ماهیت از وجود تجزیه شود، و تجرید ماهیت از وجود، کار خیال و واهمه نیست، بلکه این تجرید، ملک طلق مرتبۀ عقل است و نفس، بمرتبتها العقلیه می تواند تجزیه بین اصل وجود و ماهیت آن وجود کند و این عمل فقط در مرتبه و نشئۀ عقلانی امکان دارد و در پایین تر امکان ندارد، مگر آنکه انسان گمان کند که قوۀ حس تجزیه نموده.
و بالجمله: در این دو مرتبه، نه وجود، کلی است و نه ماهیت، فقط دو جزئی حقیقی، وجوداً و ماهیةً و غیر قابل صدق بر کثیرین است و ماهیت بما انّه ماهیه در این دو نشئه موجود نشده و نمی شود و محال است ماهیت و مفهوم بما انّه مفهوم موجود شود، و نحوۀ وجودی که حاصل خواهد بود صریح وجود ماهیت نبوده و حیثیات مختلفه و مراتب متعدده است.
اما اگر نفس، صورت زید را به مرتبۀ عقلانیت و نشئۀ عقلی ببرد؛ یعنی به فعالیت نفس در آنجا موجود کند، دیگر آنجا جای جزئی نیست و جای زید نیست ولابد آنجا به نحو کلیت وصرافت وصریح وجود بسیط، موجود می کند، بدون اینکه تعدد حیثیتی باشد، و تشخص صاحب مراتب باشد، بلکه اصل وجود ماهیت می باشد و ماهیت بما انّه ماهیه موجود می شود.
و در تحلیل عقلی هم، تحلیل به اصل الوجود و الماهیه می شود، و چون وجود صرف و صریح می باشد، محیط بر همۀ وجودات پایین تر از این مرتبه بوده و مقوّم مراتب پایین و انحاء وجودات در عالم برزخ خیالی و در عالم حس بصری است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 392
و چون وجود مطلق و صریح است، قیودی مانند کمّ و کیف و وضع و اَین و متی ندارد، بلکه از همۀ اینها آزاد است، پس احاطه دارد و تضییق ندارد و وجود ماهیت همین است و چون این وجود احاطه دارد، پس ماهیتی که با این چنین وجود قیّومی و محیط موجود است، وجود خالص ماهیت است، پس ماهیت هم قهراً صدق بر کثیرین پیدا خواهد نمود و این مرتبه از نشئۀ وجود در صقع نفس است که هم ردیف با مرتبۀ عالم عقل است و در عین خارجیت و احاطه و شمول، البته از مرتبۀ وجود عالم عقل و نحوۀ آن می باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 393