باب نهم شرح ملکات و منازل نفس انسانی
فصل چهارم کیفیت ارتقای مدرکات و مراتب تجرد
جایگاه این بحث در تقریب مرام آخوند
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

جایگاه این بحث در تقریب مرام آخوند

جایگاه این بحث در تقریب مرام آخوند

‏ناگفته نماند: مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ این بحث را ـ یعنی بیان کیفیت مفهوم و بیان انحاء‏‎ ‎‏وجودات مفهوم ـ برای آن منظوری منعقد کرده که در تصحیح آن، فصول متقدمه را‏‎ ‎‏منعقد نمود و مقصودش در ضمن بحوث و مطالب متقدمه، نزدیک تر کردن اذهان به‏‎ ‎‏مرام و مقصودش است، اینک سؤال این است که کیفیت ارتقای مدرَکات و وجودات‏‎ ‎‏مفاهیم چه ربطی به مرام و مقصود آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ دارد؟‏

‏بلی، بیان ارتقا در مفاهیم، تمثیلی است؛ چنانکه صورت در قوۀ حاسّه که پیدا شد،‏‎ ‎‏در رتبۀ متوسطه هم پیدا می شود و در رتبۀ اعلی هم موجود می شود. ولی این مثال‏‎ ‎‏بعیدتر از خود ممثّل است؛ برای اینکه در مثال، مفهوم در سه نشئۀ وجود، موجود‏‎ ‎‏می شود و همه به فعالیت نفس می باشند؛ یعنی نفس در یک مرتبه به فعالیت خود، آن‏‎ ‎‏را در قوۀ حس ایجاد می کند، و یک دفعه هم در نشئۀ خیال و برزخ انشا و ایجاد‏‎ ‎‏می کند، و گاهی هم ممکن است که در مرتبۀ عقلانی به فعالیت خود ایجاد کند و‏‎ ‎‏ماهیت در هر سه، نحوۀ وجود است، ولی نه اینکه یک وجود باشد که به ترقی در این‏‎ ‎‏سه نشئه با هویت شخصیه بالا رود؛ در صور مدرَکات، قضیه این طور نیست، بلکه‏‎ ‎‏نحوۀ وجود در سه نشئه به فعالیت خود نفس است. ولی در ممثّل این طور نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏در ممثّل یک هویت شخصیه است که از مرتبۀ نقص روی به مرتبۀ کمال دارد و یک‏‎ ‎‏هویت از حاشیۀ ادنای عالم وجود برخاسته و به طرف حاشیۀ بالای وجود می رود و‏‎ ‎‏سه نشئه را در این مسافرت طی می کند.‏

‏و منظور از این بحث همین است که یک شخصیت و هویت واحده حرکت نموده‏‎ ‎‏و در اصل جوهر ترقی می نماید و وحدت شخصیه در تمام مراتب محفوظ است و‏‎ ‎‏منثلم نخواهد شد؛ منتها در هر مرتبه، کامل تر از مرتبۀ ماقبل می باشد بدون اینکه‏‎ ‎‏چیزی از حیثیات کمالیۀ مرتبۀ ادنی بر زمین مانده باشد. چنانکه بعضی گمان و‏‎ ‎‏تخیل کردند که بودن نفس در مرتبۀ بالاتر، معنایش این است که از شاخ و‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 402

‏برگ وجودش که در مرتبۀ ادنی داشت، زده می شود و باقی مانده که کمتر از مرتبۀ‏‎ ‎‏ادنی است، در مرتبۀ بالاتر قرار می گیرد.‏

‏مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید: قضیه این طور نیست، بلکه با حرکت جوهریه، عین‏‎ ‎‏همین موجود طبیعی، از طبیعت حرکت نموده و به طرف کمال می رود؛ چنانکه در‏‎ ‎‏طفولیت و صباوت و شباب و کهولت، یک هویت و وجود است و اگر کسی همراه او‏‎ ‎‏باشد و هر روز این موجود را ببیند، حکم قطعی می کند که وجود واحد و شخصیت‏‎ ‎‏وحدانی است و با همۀ این تبدیلات و تغییرات، در نظرش فرقی ایجاد نمی شود و‏‎ ‎‏می گوید: این موجود همان موجود قبلی است گرچه بیست سال یا بیشتر از عمرش‏‎ ‎‏گذشته باشد؛ چنانکه خودش هم می گوید: من همان موجود بیست سال قبل هستم و‏‎ ‎‏«من» که عبارت از مجموع بدن و نفس و ماده و صورت باشد، یک هویت شخصیه‏‎ ‎‏است، و اگر شخصی می گوید: من همان موجود بیست سال قبل هستم، مجازی در کار‏‎ ‎‏نیست، بلکه بدون شائبۀ مجاز و به نحو حقیقت این سخن را می گوید.‏

‏بلی، اگر متوسطات را الغا کنیم و شخصی فقط دو حاشیۀ وجود را ببیند، مثلاً طفلی‏‎ ‎‏را در طفولیت دیده و سپس تا سنّ کهولت آن را ندیده باشد، اگر در سنّ کهولت، همان‏‎ ‎‏طفل را ببیند، به نظرش دو موجود متباین خواهند آمد؛ گرچه به او بگویند که این‏‎ ‎‏پیرمرد، همان طفلی است که شما در طفولیت او را دیده اید. به خلاف آن کسی که فقط‏‎ ‎‏دو حاشیۀ وجود را ندیده بلکه همیشه او را دیده است که در نظرش یک شخص است‏‎ ‎‏که از طفولیت تا کهولت یک وجود مستمر داشته است؛ چنانکه اگر همین موجود، سیر‏‎ ‎‏مکانی داشته باشد و از اینجا تا به مکّه برود، وحدت شخصیه اش منثلم نخواهد شد،‏‎ ‎‏پس آن طفل وقتی که در رحم مادر بود و هیچ لمسی در آغاز نداشت و در رحم مادر‏‎ ‎‏گسترده بود و سپس به واسطۀ حرکت جوهریه، دست و پا و چشم و گوش و غیره پیدا‏‎ ‎‏کرد و قوۀ لمسی پیدا نمود، در عین حال یک شخصیت است که ترقی می کند، نه اینکه‏‎ ‎‏از خارج موجود دیگری را آورده باشند و به این موجود ضمیمه نموده باشند. بلکه‏‎ ‎‏همین موجود است که با سیر کمالی ارتقا پیدا کرده است و به اول مرتبۀ خروج از‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 403

‏طبیعت که حس لمسی باشد رسیده است و همین مرتبه فعلاً صورت بدن است، نه‏‎ ‎‏اینکه دو شخصیت در کنار هم باشند.‏

‏و همان گونه که طفل از طفولیت به کهولت می رود، در همان حال از طبیعت به‏‎ ‎‏تجرد هم خواهد رفت، منتها چون رفتن به تجرد برزخی به تدریج است، خیلی‏‎ ‎‏مشهود نمی باشد و مثل همان طفلی است که مدتی غایب شده است. ما به خاطر‏‎ ‎‏اشتغال به طبیعت، متوجه خروج تدریجی از طبیعت به تجرد برزخی نیستیم، چنانکه‏‎ ‎‏جسم خود را که ازسی سال قبل مثلاً دیده ایم، می گوییم: این بدن همان جسم سی سال‏‎ ‎‏قبل است، و اگر چشم حقیقت بین داشته باشیم، خواهیم گفت: گرچه با حرکت‏‎ ‎‏جوهریه از طبیعت به طرف تجرد رفته ایم، ولی اصل هویت محفوظ است و تا آخرین‏‎ ‎‏نَفَسی که نفس به طور کلی از طبیعت بیرون می رود، هویت شخصی محفوظ است؛‏‎ ‎‏چنانکه در زمان کهولت با وجود این همه متوسطات، حکم به عینیت می کنیم با اینکه‏‎ ‎‏به ضرورت، اجزاء بدن تحلیل رفته و عوض ما یتحلّل آمده است.‏

‏اگر اجزاء متحلّلۀ بدن را که به واسطۀ حرارت غریزیه تحلیل رفته است جمع‏‎ ‎‏می نمودند، انبانی از گوشت و پوست واستخوان و غیره داشتیم، آیا بدن ما هم اکنون‏‎ ‎‏همان انبان پر از گوشت و پوست و استخوان و غیره است؟ و یا اینکه طور دیگری‏‎ ‎‏است و بدن همان است که با آن زندگی می کنیم؟ بدیهی است که آن اجزاء داخل انبان،‏‎ ‎‏بدن ما نیست و هیچ اشکالی هم وجود ندارد در اینکه آن اجزاء جمع شده، بدن ما‏‎ ‎‏نباشد و حقیقت بدن همان باشد که هم اکنون داریم.‏

‏اگر کسی ملتفت و ناظر به این معنی باشد، خواهد فهمید که چنانکه اجزاء بدن به‏‎ ‎‏تحلیل می رود و عوض ما یتحلّل می آید، همچنین عالم برزخ عوض ما یتحلّل عالم‏‎ ‎‏طبیعت است؛ چون اصل طبیعت به تدریج به تحلیل می رود و اگر چشم حقیقت بین‏‎ ‎‏داشتیم، به آسانی تبدیل شدن جوهرۀ خود را به عالم برزخ به واسطۀ حرکت جوهریه،‏‎ ‎‏مشاهده می نمودیم که چگونه طبیعت را به تدریج رها نموده و چگونه باطن ذات، به‏‎ ‎‏تدریج برزخی تر می شود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 404

‏و به عبارت دیگر: مشاهده می نمودیم که چگونه اصل هویت و شخصیت از نقص‏‎ ‎‏طبیعت، رو به تجرد و کمال برزخیت می رود؛ یعنی طبیعت بعد از مدتی با سیر کمالی،‏‎ ‎‏به برزخیت متحلّل می شود و اصل طبیعت رو به ضعف می گذارد؛ مثلاً پوست بدن‏‎ ‎‏چروک پیدا می کند و اگر لاغر شد، فربه شدنش خیلی دشوار است و گوش کمتر‏‎ ‎‏می شنود و چشم کم نورتر می شود و جهازات معده مثل گذشته تلاش ندارد و سوء‏‎ ‎‏هاضمه پیدا می شود و ثقل بدن تولید می گردد و ارتعاش اعضا نمایان می شود، منشأ و‏‎ ‎‏ریشۀ همۀ این امور، همان تبدل طبیعت به تجرد برزخی و رها شدن نفس از عالم‏‎ ‎‏طبیعت است.‏

‏اگر انسان در آخرین لحظۀ حیات طبیعی، خوب متوجه باشد و موت را با مشاهدۀ‏‎ ‎‏عینی درک کند، خواهد دید که موت از آغاز به طور تدریج بوده است و عمّال‏‎ ‎‏عزرائیلیه از روز نخست، در صدد نزع نفس از طبیعت بودند و در آخرین لحظه از‏‎ ‎‏حیات طبیعی، مختصر پیوندی که با عالم طبیعت دارد هم قطع شده و به عالم برزخ‏‎ ‎‏منتقل می شود؛ مثل میوه ای که رابطه اش را به تدریج از درخت کم کرده باشند و فقط‏‎ ‎‏رابطۀ ضعیفی با ساقۀ درخت داشته باشد که با یک حرکت مختصری آن اتصال و‏‎ ‎‏رابطه هم بریده خواهد شد، و موت همان حرکت مختصری است که با آن، رابطه با‏‎ ‎‏عالم طبیعت به طور کلی قطع می گردد.‏

‏و یا اینکه موت، مثل ناخن بلندی است که به خاطر زاید بودنش برای بدن، به‏‎ ‎‏وسیلۀ ابزاری قطع شده و دور انداخته می شود، و همان طوری که تحلیل اجزاء بدن در‏‎ ‎‏طول عمر طبیعی، مضرّ به وحدت نیست، همچنین تحلیل بدن طبیعی و تبدیل آن به‏‎ ‎‏بدن برزخی، مزاحم وحدت و عینیت نخواهد بود، و چنانکه گفتیم: اگر اجزاء ما یتحلّل‏‎ ‎‏بدن طبیعی را در انبانی جمع کنند، هیچ گونه ارتباطی با آدمی ندارد، همچنین این بدن‏‎ ‎‏و قشر طبیعی اگر یک دفعه تلطیف شود و باطن به خاطر مصفّا شدن مستقل گردد و‏‎ ‎‏این قشر ظاهری را از خودش دور نماید، هیچ گونه ضرری متوجه اصل وحدت و‏‎ ‎‏عینیت نخواهد شد و نقصانی در اصل هویت حاصل نمی شود.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 405