باب نهم شرح ملکات و منازل نفس انسانی
فصل چهارم کیفیت ارتقای مدرکات و مراتب تجرد
تقیه و رمز در کلمات پیشینیان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تقیه و رمز در کلمات پیشینیان

تقیه و رمز در کلمات پیشینیان

‏مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید: افلاطون و ارسطو و دیگر قدما هم به همین قول‏‎ ‎‏اعتقاد داشتند و چون در زمان خودشان گرفتار تقیّه بودند، نتوانستند با صراحت لهجه،‏‎ ‎‏مراد و مقصود خودشان را بیان کنند، بلکه طبق عقیده و اعتقاد عامۀ مردم سخن گفتند؛‏‎ ‎‏چنانکه هم اکنون در قلوب مسلمانان همین معنی راسخ است که نفس قبل از بدن‏‎ ‎‏وجود داشته و سپس وارد بدن شده است، با اینکه این عقیده از آنِ مسلمین نیست،‏‎ ‎‏بلکه از قدیم در قلوب مردم ارتکاز داشته است و عده ای از روضه خوانها به چند‏‎ ‎‏روایتی که سند مشخصی نداشته و در کتب شیعه هم نمی باشد بلکه متّخَذ از روایات‏‎ ‎‏عامه است و معنایش را هم درست تلقّی نکرده و نفهمیدند، برای اثبات این ارتکازعمومی‏‎ ‎‏تمسّک جستند و به عنوان روایات نقل کردند و گویا از ضروریات دین شمرده می شود.‏

‏اکنون هم بین عامۀ مردم، بلکه حتی بین علما هم نمی شود گفت که مرحوم آخوند ‏‏رحمه الله‏‎ ‎‏چه گفته است، پس به نظر می رسد که افلاطون و ارسطو هم در زمان خودشان گرفتار‏‎ ‎‏تقیه بودند و لذا کلماتشان را طوری ادا می کردند که اگر مخالفین قصد مؤاخذۀ مضامین‏‎ ‎‏کلماتشان را داشته باشند، آنها بتوانند محاجّه کنند و در عین حال مرادشان را هم با‏‎ ‎‏اشاره و ایماء بیان داشتند که اگر به دست اهلش افتد، بتواند مراد و مذاق آنها را دریابد.‏

‏از این روست که ارسطو در همین کلماتش می گوید: نه اینکه نفس منحدر شده و‏‎ ‎‏تجافی کرده باشد و نه اینکه نفس انسان برای تدبیر این بدن و صنم، از مقام شریف‏‎ ‎‏خود به اینجا آمده باشد، بلکه نفس متصل به این صنم است؛‏‎[1]‎‏ یعنی علیت برای بدن‏‎ ‎‏دارد و بدن و صنم، ظلّ اوست و مرتبه ها به طور ترتب، ظلّ یکدیگرند، و لذا به «کلمه»‏‎ ‎‏تعبیر می کند و بیش از این اندازه نمی تواند مرادش را تبیین کند، چون تقیه در کار است‏‎ ‎‏و تقیه جلویش را می گیرد؛ چنانکه علما نمی توانستند این مطالب را اظهار کنند.‏

‏مرحوم حاجی سبزواری در ‏‏منظومه‏‏، شیخ مقتول صاحب کتاب ‏‏حکمة الاشراق‏‏ را‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 414

‏جزء مخالفان اصالة الوجود قرار داده است؛‏‎[2]‎‏ زیرا شیخ الاشراق در اول کتابش در‏‎ ‎‏قسمت منطق که بحث اصالت وجود و ماهیت را مطرح نمود، ادلۀ مفصلی اقامه نمود‏‎ ‎‏تا اصالت ماهیت را اثبات نماید،‏‎[3]‎‏ ولیکن این گونه بحث کردن فقط برای سرگرمی و‏‎ ‎‏جلب رضایت دیگران بوده است؛ زیرا همین شیخ مقتول بعد از آنکه قسمت منطق‏‎ ‎‏کتاب تمام می شود، در آخر کتاب و قسمت الهیات قاعدۀ نور را تأسیس می کند و از‏‎ ‎‏وجود، تعبیر به نور می کند‏‎[4]‎‏ و از مراتب وجود، به مراتب نور اسم می برد‏‎[5]‎‏ و مرتبۀ‏‎ ‎‏واجب الوجود را، نور الانوار می گوید‏‎[6]‎‏ وعالم عقل را عالم نور می نامد‏‎[7]‎‏ وتعابیری‏‎ ‎‏ازقبیل انوار اسپهبدیه‏‎[8]‎‏ و غیره دارد و از مرتبۀ وجود طبیعی، تعبیر به غواسق دارد.‏‎[9]‎‏ و‏‎ ‎‏غسق عبارت از آن نوری است که اختلاط با ظلمت داشته باشد و شبیه بعد از مغرب‏‎ ‎‏است که نور و ظلمت با هم اختلاط دارند.‏

‏شیخ مقتول در این قاعدۀ نور، همۀ ادلۀ اصالت وجود را بیان می کند تا اصل نور و‏‎ ‎‏مراتب نور را تبیین کند و آنها را اثبات نماید‏‎[10]‎‏ و سرانجام به غواسق می رسد که مرحوم‏‎ ‎‏آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ از این مرتبه، تعبیر به وجود متشابک به اعدام دارد و شیخ الاشراق تعبیر به‏‎ ‎‏نور متشابک به ظلمت و مختلط با تاریکی دارد که همان غَسَق است.‏

‏پس می توان گفت که سخن مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ از اقوال قدما متخَذ است. بلی،‏‎ ‎‏مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ تتمیماتی برای آن ادله آورده است و در حقیقت همین ادله را‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 415

‏شیخ الاشراق برای اهلش بیان داشته است، ولی از آنجایی که مخالفان از شنیدن لفظ‏‎ ‎‏وجود و اصالت آن وحشت داشتند و به سراسیمگی می افتادند، با لفظ نور به جای لفظ‏‎ ‎‏وجود، سخن خود را بیان داشت تا دیگران را از وحشت و هول برهاند.‏

‏والحاصل: چون در اذهان شریف خیلی از محدثین ما، گاهی معنایی، مخالف کثیری‏‎ ‎‏از اصول مذهب جلوه می کرد و گمان می داشتند که اگر به فلان مطلب قائل شویم، اساس‏‎ ‎‏مذهب به خطر می افتد، لذا آن معنی و مطلب را قبول نمی کردند و قائلان آن را تکفیر‏‎ ‎‏می نمودند؛ مثلاً با اینکه مرحوم مفید  ‏‏رحمه الله‏‏ قائل به تجرد نفس بود و در کتابش نوشت‏‎[11]‎‎ ‎‏وپدر مرحوم مجلسی‏‎[12]‎‏ هم به تجرد نفس قائل بود،‏‎[13]‎‏ ولی در نظر مرحوم مجلسی تجرد‏‎ ‎‏نفس تنافی با اصول مذهب داشت و تجرد نفس را انکار نمود و فرمود: جز حق تعالی‏‎ ‎‏و واجب الوجود، مجرد نداریم؛ زیرا اگر غیر از حق تعالی مجرد یا مجرداتی داشته‏‎ ‎‏باشیم، لازمه اش بطلان قضیۀ حشر و تعذیب و تألیم و تنعیم است و همچنین لازمه اش،‏‎ ‎‏فاعلِ موجَب بودن خداوند متعال و تعدد قدماست و لذا منکر تجرد نفس شده است.‏‎[14]‎

‏اگر تجرد را در عالم انکار کنیم و عالم مجردات را قبول نکنیم، لازمه اش ممکن‏‎ ‎‏بودن ذات واجب الوجود و اراده اش است؛ زیرا معلول باید با علت سنخیت داشته‏‎ ‎‏باشد و قول به امکان ذات واجب الوجود و اوصافش، مساوق با انکار توحید و واجب‏‎ ‎‏الوجود و مبدأ عالم است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 416

  • )) اثولوجیا، ص 145.
  • )) شرح منظومه، بخش حکمت، ص 11.
  • )) حکمة الاشراق، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 2، ص 64 ـ 66.
  • )) همان، ص 106 به بعد.
  • )) همان، ص 117 ـ 121.
  • )) همان، ص 121.
  • )) همان، ص 126 ـ 129.
  • )) همان، ص 147.
  • )) همان، ص 107 و 117.
  • )) همان، ص 106.
  • )) مسائل سرویه، ص 58 ـ 61؛ تصحیح الاعتقاد،ص70ـ73.
  • )) محمدتقی بن مقصود علی اصفهانی، معروف به مجلسی اول، از بزرگان علمای امامیه و در فقه، حدیث، رجال و عبادت و زهد سرآمد هم عصران خویش است. بر بزرگانی همانند: شیخ بهایی، مولی عبدالله شوشتری و محقق کرکی تلمّذ نموده و شاگردانی همچون: فرزند بزرگوارش مجلسی دوم و آغاحسین خوانساری را تربیت فرموده. برخی از تألیفات ایشان بدین قرار است: روضة المتقین، لوامع صاحبقرانی، شرح صحیفۀ سجادیه و حاشیه بر نقد الرجال.     وفات وی به سال 1070 ق. در اصفهان واقع شد.
  • )) روضة المتقین، ج 1، ص 348 و 353.
  • )) بحار الانوار، ج 58، ص 104 ـ 105.