باب نهم شرح ملکات و منازل نفس انسانی
فصل پنجم اختلاف قوای نفسانیه و هویت وحدانی انسان
کیفیت ارتباط علت و معلول
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

کیفیت ارتباط علت و معلول

کیفیت ارتباط علت و معلول

‏یکی دیگر از مطالبی که از قول ارسطو استفاده می شود، قضیۀ کیفیت ارتباط معلول‏‎ ‎‏با علت به آن معنایی که ما در باب علت و معلول گفته ایم، می باشد.‏

‏در مقابل، عده ای از متکلمان گمان کرده اند که علیت و معلولیت مانند نسبتی است‏‎ ‎‏که هیئت خانه به بنّا دارد؛ که کاه و گل و آجر را روی یکدیگر گذاشته و آنچه را نبوده به‏‎ ‎‏وجود آورده است و فقط اصل احتیاج در حدوث را به نوعی تصور کرده اند بدون‏‎ ‎‏اینکه در بقا احتیاج به علت باشد.‏

‏منتها گفته اند: همان نسبتی را که هیئت بنا با بنّا دارد، وجودات عالم، همان نسبت را‏‎ ‎‏با مبدأ دارند، با این تفاوت که بنّا این هیئت را ایجاد نموده، ولی مبدأ، اصل وجود گل و‏‎ ‎‏آب و خاک و مادۀ اُولی و غیره را ایجاد نموده است، و چنانکه بقای هیئت خانه بعد از‏‎ ‎‏ایجاد، طبق استحکاماتی است که در اصل تصویر به کار برده شده است و از وجود‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 424

‏فاعلش مستغنی است، همین طور سرتاسر عالم نسبت به فاعلش چنین خواهد بود.‏‎[2]‎

‏ولی چنانکه آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ سابقاً فرمود‏‎[3]‎‏ و از کلام این فیلسوف هم استفاده می شود،‏‎ ‎‏علت از معلول، مباین الذات نیست و از او در وجود منعزل نیست، و معلول هم مباین‏‎ ‎‏الذات از علت نیست، بلکه معلول، وجود تنزلی علت است؛ یعنی وجود معلول، ظلّ‏‎ ‎‏وجود علت است و از خود به هیچ نحو حیثیتی ندارد و تمام حیثیاتش متقوّم به اوست.‏

‏از سخن فیلسوف در مورد کیفیت تقوّم قوای ظاهریۀ نفس به مقام ذات نفس و‏‎ ‎‏دارا نبودن هیچ حیثیتی بنفسه، ارتباط بین علت و معلول معلوم می شود، گرچه در‏‎ ‎‏گذشته گفتیم نظر فیلسوف به این نیست که نظر آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ به آن است که نفس دارای‏‎ ‎‏سه مرتبه باشد، و ایشان فرمایش فیلسوف را برای قول خودش تأیید آورد، مبنی بر‏‎ ‎‏اینکه انسان طبیعی که در اینجاست، دو کلمه از انسان طولی ـ یعنی انسان برزخی و‏‎ ‎‏عقلانی ـ را دارد؛ یعنی معلول آنهاست و لذا اثر و کلمۀ آنهاست و علیت آنها طولی‏‎ ‎‏است و چنانکه کلمۀ آنهاست، کلمة الله هم هست.‏

‏آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ برای همین معنی، به قول فیلسوف استشهاد می کند تا قول خود را تأیید‏‎ ‎‏کند؛ زیرا آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ قائل است به اینکه انسان طبیعی که ما باشیم، دارای سه مرتبه‏‎ ‎‏است،‏‎[4]‎‏ گرچه فیلسوف درصدد این معنی نبود، بلکه اصلاً وضع کتابش در بیان عالم‏‎ ‎‏ورای طبیعت است، منتها بعد از آنکه سلسلۀ علل این انسان طبیعی را بیان کرد، گفت:‏‎ ‎‏یکی انسان عقلی است و دیگری برزخی است، از این بیان معلوم می شود که انسان‏‎ ‎‏طبیعی، ظلّ آنهاست؛ پس مرتبۀ برزخیه و مرتبۀ عقلانیه را داراست.‏

‏آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید: فایدۀ دیگری که از کلام فیلسوف استفاده می شود، قضیۀ‏‎ ‎‏بقای وحدت شخصیه با وقوع حرکت جوهریه است، و وجه استفادۀ این مطلب این‏‎ ‎‏است که گفت: یک چیزی بالعرض تجزی دارد ولی بالذات غیرمتجزی است و این‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 425

‏مرتبه، متقوّم به آن مرتبۀ غیرمتجزی است؛ پس اگر مقام ظهور بسط حقیقت در تبدیل‏‎ ‎‏و حرکت است، ولی چون ورای آن، جامعی است که تمام متشتتات حقیقت کمالیه اش‏‎ ‎‏آنجا جمع است و آن جامع ثابت و مستقر است، پس همان جامع حافظ وحدت‏‎ ‎‏شخصیه است.‏

‏و بعد آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ می فرماید: علوم الهیه و ماوراء الطبیعه، با زور و قوّت برهان‏‎ ‎‏مفهومی بدست نمی آید، بلکه در فهم این علوم، صفای نفس و ارتیاضی که با اِعراض‏‎ ‎‏از طبیعت حاصل می شود لازم است تا انسان ماورای طبیعت را کشف کند؛ چون انسان‏‎ ‎‏هر قدر در علوم طبیعی زبردست و ماهر شود ـ به طوری که در بحث کثرات و مفاهیم،‏‎ ‎‏به خوبی بتواند در مسأله ای وارد و از آن خارج شود ـ وقتی که وارد الهیات می شود،‏‎ ‎‏لنگ می گردد و ذهنش مبتلا می شود.‏

‏چنانکه شیخ الرئیس این طور بوده است، وقتی که وارد علوم طبیعی و ریاضیات و‏‎ ‎‏باب اعداد و طب می شود بسیار خوب وارد می شود، ولی وقتی که در الهیات وارد‏‎ ‎‏می شود نمی تواند خیلی از مسائل را درست حل کند، بلکه اظهار عجز می کند و‏‎ ‎‏می گوید: نمی دانم، چنانکه در جواب سؤالات بهمنیار، گفت: بعضیها را نمی دانم،‏‎[5]‎‏ و‏‎ ‎‏در بسیاری از مسائل  وامانده و از حل آنها عاجز گشته است.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 426

  • )) رجوع کنید به: شرح اشارات، ج 3، ص 67 ـ 70 و کشف المراد، ص 115.
  • )) اسفار، ج 1، ص 206 ـ 221 و ج 2، ص 215.
  • )) اسفار، ج 9، ص 70 ـ 71.
  • )) مباحثات، ص 153.