باب نهم شرح ملکات و منازل نفس انسانی
فصل پنجم اختلاف قوای نفسانیه و هویت وحدانی انسان
غرض آخوند از بیان لغزشهای شیخ
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

غرض آخوند از بیان لغزشهای شیخ

غرض آخوند از بیان لغزشهای شیخ

‏شیخ الرئیس به واسطۀ اشتغالاتی که به طبیعت داشته وقتی که در علوم الهیه وارد‏‎ ‎‏می شود، در بعضی مسائل می ماند؛ مثلاً با اینکه می گفت: نفس مادامی که در طبیعت‏‎ ‎‏است در فعل محتاج به آلت است، ولی وقتی که از بدن بیرون رفت، عقل است و در‏‎ ‎‏فعل محتاج به آلت نیست، ولی حرکت جوهریه را قائل نشده است و حال آنکه این‏‎ ‎‏همان حرکت جوهریه است، منتها اسمش را نبرده است؛ برای اینکه تعلق نفس به بدن‏‎ ‎‏چه معنایی دارد؟ آیا این تعلق مثل تعلق راکب به مرکوب است که نفس، سوار بدن است،‏‎ ‎‏همچنانکه آدم سوار مرکب می باشد یا مانند راننده ای که پشت فرمان ماشین بنشیند،‏‎ ‎‏وقتی که نشسته کار انجام دهد و این چرخها را به حرکت درآورد و وقتی هم که بلند‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 443

‏شد این دستگاه بخوابد؟ یا اینکه تعلق، تعلق ذاتی است؛ و مادام که در طبیعت است‏‎ ‎‏نفس، موجود طبیعی است و این بدن مرتبۀ نازله ای از نفس است که به حرکت جوهریه‏‎ ‎‏از طبیعی بودن بیرون می رود؟ و بالجمله: مطالب بسیاری از شیخ فوت شده است.‏

‏آخوند ‏‏رحمه الله‏‏ این همه لغزشهای شیخ را که بیان نمود، نظرش بر ذمّ و تحقیر و طعن او‏‎ ‎‏نمی باشد بلکه از باب موعظه است که شیخ با آن موهبتی که حضرت احدیت به او‏‎ ‎‏کرده بوده چرا نباید آن را در راه خود او صرف کند؟!‏

‏خداوند متعال که نعمت می دهد چرا باید از او غافل ماند و برای او مصرف ننمود؟!‏‎ ‎‏استعداداتی که خدا به انسان می دهد نباید بی موقع و بیهوده مصرف نمود و یا علومی‏‎ ‎‏که انسان آنها را تحصیل می نماید، نباید به هدر دهد.‏

‏کسانی که علم طبیعی می خوانند و آن را در طبیعت هم صرف می کنند، آن قدر مورد‏‎ ‎‏ملامت نیستند و به آنها نمی گویند که چرا طبیعت را برای طبیعت خرج نمودید؟ بلکه‏‎ ‎‏می گویند چرا عمر خود را برای آنها خرج کرده اید؟‏

‏ولی کسی که علم الهی و علم توحید و به قول بعضی فقه اکبر می خواند ولی توحید‏‎ ‎‏را خرج طبیعت می کند، خیلی مذموم است و به او می گویند که چرا توحید را برای‏‎ ‎‏طبیعت صرف کردی؟ و چه چیز اشرفی را با جنس فانی معاوضه نمودی! ‏

‏ما که وارد این مباحث شده ایم ـ چه با اختیار و چه بی اختیار ـ در چنین روزگاری‏‎ ‎‏اذلّ جامعه محسوب می شویم و زندگی خود را با ذلت می گذرانیم؛ اگر آخرت خود را‏‎ ‎‏حفظ ننماییم، بلکه توحید را برای تکثیر بیاموزیم و آخرت را برای دنیا عنوان کنیم و‏‎ ‎‏آن را فانی در این قرار بدهیم و قربت را از دست بدهیم و نظرمان از برف انبار کردن‏‎ ‎‏مفاهیم این باشد که اظهار فضل نماییم و یا خود را بین اقران محترم کنیم و نظر به این‏‎ ‎‏باشد که حوزۀ درس ما چگونه باشد، انسان در تحصیلاتی که می کند اگر نظرش به‏‎ ‎‏طبیعت باشد اگرچه آن تحصیلات فقه باشد، با آنها که مادی و طبیعی هستند و راههای‏‎ ‎‏طبیعت را در پیش گرفته اند و علوم طبیعی را برای طبیعت می خوانند و در همان راه‏‎ ‎‏مصرف می کنند، هیچ فرقی ندارد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 444

‏مبادا بیاییم آخرت را برای دنیا فانی کنیم و توحید را برای طبیعت بخوانیم و همان‏‎ ‎‏طوری که در این دنیا خوار هستیم در آن دنیا هم پیش خدا و ملائکة الله خوارتر شویم؛‏‎ ‎‏چه خسرانی از این بالاتر و چه بدبختی از این فزون تر می باشد اگر بگوییم ما موحدیم‏‎ ‎‏و در علم توحید وارد شدیم، ولی از این غافل باشیم که کُشندۀ ما همین است. اگر‏‎ ‎‏مواظب نباشیم، ما که گمان می کنیم اهل توحید و سعادت هستیم و به علم الهی و فقه‏‎ ‎‏وارد شدیم، مثل آنهایی هستیم که نمی دانند؛ ورم می کنند، و گمان می کنند روز به روز‏‎ ‎‏چاق و فربه می گردند و نمی دانند یک روزی همین ورم، آنها را خواهد کشت، پس‏‎ ‎‏ممکن است روزی مشاهده کنیم که همین علم الهی ما را خواهد کشت، حالا که با‏‎ ‎‏اختیار یا بی اختیار وارد این علم شدیم، طوری عمل کنیم که در دو جهان سیه روی‏‎ ‎‏نباشیم و در دو عالم ذلیل نگردیم و فقیر دو نشئه نباشیم، با خدا خلوت کنیم و از‏‎ ‎‏دریای شرک بگذریم و درصدد خرج کردن علم توحید و فقه الهی برای طبیعت‏‎ ‎‏نباشیم.‏

‏و مراد از خلوت با خدا این است که در همۀ امور با خدا باشیم، اگر انسان در اعمال‏‎ ‎‏خود فقط با خدا باشد و جز خدا با هیچ کس نباشد، این خلوت با خداست، نه اینکه‏‎ ‎‏مراد، خلوت درویشانه باشد که خلوت با خدا به معنای کنج عزلت رفتن و در بیغوله و‏‎ ‎‏صندوق خانه نشستن باشد، تا انسان به آنجا برود و اوهام و خیالاتی بنماید، البته چنین‏‎ ‎‏کسی جز با اوهام و خیالات خود محشور نمی شود، مراد از خلوت با خدا این است که‏‎ ‎‏انسان در هر امری رضای الهی را تحصیل کند و خدا را ببیند و با او وارد عمل شود و از‏‎ ‎‏خلایق مأیوس شده و به امر پروردگارش مأنوس گردد.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 445